خسرو هریتاش؛ حکایت یک آدم سربه‌زیر

خسرو هریتاش؛ حکایت یک آدم سربه‌زیر

سینمای ایران (بخوانید جامعه‌ی ایرانی) با انسان‌هایی که میانه‌ای با هوارکشی و جوسازی نداشته باشند، میانه‌ای ندارد. هر کسی هوچی‌گری بلد باشد، معمولاً موفق‌تر است و کارش زودتر راه می‌افتد. سینمای ایران هیچ‌وقت میانه‌ای با انسان‌های «اهل» و باسواد نداشت و این حکایت تلخ را می‌توانیم در زندگی خسرو هریتاش به‌روشنی ببینیم؛ یکی از فیلم‌سازان کم‌قدردیده‌ی سینمای ایران. او حتی به اندازه‌ای که فیلم‌های به نمایش درنیامده‌ و نایابش (برهنه تا ظهر با سرعت و ملکوت) مشتاقان زیادی برای دیدن دارند، هواخواه ندارد. در واقع آن‌هایی که کنجکاو تماشای این فیلم‌ها هستند، برای این نیست که هریتاش و سینمایش را بشناسند. دلیلش این است که مثلاً برهنه… صحنه‌های بی‌پروایی دارد! هریتاش به عنوان انسانی آرام، سربه‌زیر و به دور از قیل‌وقال، برای‌ کسی کنجکاوی‌برانگیز نیست. سینمای ایران (جامعه‌ی ایرانی) قیل‌وقال دوست دارد.

او کلاً چهار فیلم بلند ساخت. از این میان دو فیلم آدمک (اینجا) و سرایدار (اینجا) به شکل عادی اکران شدند که شرح سانسورها و گیروگرفت‌های‌ همین دو فیلم هم حدیث مفصلی‌ست (برهنه… برخلاف این شایعه که فقط یک روز اکران شد، نزدیک به یک ماه روی پرده‌ بود). هریتاش برای جور کردن سرمایه‌ی شخصی فیلم‌هایش به هزار راه زد. سرایدار با سرمایه‌ی حسن شریفی‌مهر که سر راه هریتاش قرار گرفته بود ساخته شد. او صاحب آژانسی مسافرتی بود و فیلم‌نامه‌ی این فیلم، از روی رمان چاپ‌نشده‌ی او نوشته شد. آدمک با سرمایه‌ی رحمان گلزار (شوهرخواهر هریتاش و معمار شهرک اکباتان) ساخته شد. ملکوت هم که هیچ‌گاه پروانه‌ی نمایش نگرفت با مشارکت «سازمان گسترش صنایع سینمایی ایران» به تولید رسید. هریتاش که عاشق سینما بود، فیلم می‌ساخت اما انگار سیستمی پیچیده، دستی از بیرون، مانع از این می‌شد که آبی خوش از گلوی او پایین برود. او هم که اهل «جوسازی» و «مظلوم‌نمایی» نبود.

حکایت رحمانِ سرایدار انگار حکایت غم‌انگیز خودِ هریتاش بود؛ آدم سربه‌زیری که در این جامعه‌ی هوچی‌گر به جایی نمی‌رسد. تلاش‌هایش برای از محاق خارج کردن برهنه… نتیجه‌ای نداد. پیگیری‌هایش برای نمایش ملکوت هم به جایی نرسید. اما او باز دست روی دست نگذاشت. فیلم کوتاه ساخت، به جوان‌ها آموزش سینما داد و در نهایت به شکلی غم‌انگیز در تاریخ نوزدهم دی‌ سال پنجاه‌وهشت ـ وقتی چهل‌وهشت سال داشت ـ در خانه‌اش واقع در شهرآرا سکته کرد. حتی مرگ او هم مانند دوران فیلم‌سازی‌اش تلخ بود؛ در تنهایی و سکوت. او همیشه سکوت اختیار کرد، چه آن وقت  که به دلیل تمایلات همجنس‌خواهانه‌اش برای او حرف‌ها در می‌آوردند و چه زمانی که فیلم‌هایش را به دلایل واهی نادیده گرفتند. او چیزی نگفت، و سینمای ایران (جامعه‌ی ایرانی)، همیشه و همیشه، این آدم‌های ساکت، «اهل»، باسواد و پیشرو را به‌راحتی فراموش می‌کند.

.

۴ دیدگاه به “خسرو هریتاش؛ حکایت یک آدم سربه‌زیر”

  1. احمد گفت:

    سلام آقادامون. خوبین؟

    الان دیدم پیر مغانت و رفیق و استادت آقای کیانوش عیاری هم به کرونا مبتلا شده. امیدوارم سریعتر خوب بشه.

  2. گل‌ناز گفت:

    سلام، شدیدا دنبال نسخه‌ای از فیلم‌های آقای هریتاش هستم. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید!

  3. حمید رضا گفت:

    من نظر خاصی در مورد ایشان نمیدم چون شناختی ندارم اما برای یک جامعه سنتی آن زمان ایران ساخت برهنه تا ظهر با سرعت یک پورنوی کامل بود پورنوی جنسی از ایرن و فرشته جنابی که کار از تابوشکنی هم گذشته بود آیا موج نو بودن به معنای هر چه بیشتر برهنه شدن است.من قانع نشدم

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم