نگاهی به فیلم شمشیر عذاب The Sword of Doom

نگاهی به فیلم شمشیر عذاب The Sword of Doom

  • بازیگران: تاتسویا ناکادای ـ میچیو آراتاما ـ یوزو کایاما و…
  • فیلم‌نامه‌نویس: شینوبو هاشیموتو براساس رمانی از کایزان ناکازاتو
  • کارگردان: کیهاچی اوکاموتو
  • ۱۲۰ دقیقه؛ محصول ژاپن؛ سال ۱۹۶۶
  • ستاره‌ها: ۵ از ۵

روحِ سیاه

ریونوسوکه تسوکو یک سامورایی بی‌اخلاق است که می‌خواهد با بونوجو بجنگد. هاما، همسر بونوجو، پیش از مبارزه خودش را تقدیم ریونوسوکه می‌کند بلکه از خون بونوجو بگذرد، اما او نه‌تنها به هاما تجاوز می‌کند، بلکه در مبارزه‌ای نابرابر، بونوجو را هم می‌کشد. هاما با ریونوسوکه ازدواج می‌کند و سال‌ها از آن ماجرا می‌گذرد. حالا برادر بونوجو، هیوما، دنبال ریونوسوکه است تا انتقام بگیرد…

ثابت شدن صحنه‌ی پایانی فیلم روی چهره‌ی دفرمه‌ی ریونوسوکه، حکایت از روح تیره‌وتار او می‌کند. روحی که هر چه به سمت انتها می‌رود، تیره‌تر می‌شود و در نهایت هم به آن جنون انتهایی می‌رسد. جنونی که همه‌چیز را نابود می‌کند و در کام تباهی می‌کشد. فیلم با یک میزانسن دقیق و پرجزییات، انگار به درون آدم‌هایش نفوذ می‌کند و تاریکی‌های‌شان را به ما می‌نمایاند و با ریتمی درست و سر فرصت، خطوط داستانی‌اش را به هم متصل می‌کند و به نتیجه می‌رساند. ابتدا گمان می‌کنیم برخی از این خطوط داستانی ما را از ماجرا دور می‌کنند اما کمی که جلو می‌رویم دست‌مان می‌آید این خطوط، بی‌جهت روایت نشده بودند. به عنوان مثال ماجرای اوماستو، دختر جوانی که به بردگی جنسی کشیده می‌شود در وهله‌ی اول انگار کاملاً بی‌ربط به داستان ریونوسوکه است، اما کم‌کم خطوط ماجراها به هم مربوط می‌شود تا دنیای فیلم تکمیل شود.

ریونوسوکه تنها به شمشیرش اعتماد می‌کند و اصلاً همین شمشیر  به بخشی از وجود او تبدیل می‌شود. وجودی که به قول پدر رو به موتش و قبل‌تر به قول هاما، کم‌کم توسط شیطان تسخیر می‌شود. ریونوسوکه با کشتن جونوبو، روح شیطانی‌اش را آزاد می‌کند و تا انتهای ماجرا، به شیطانی تمام‌وقت تبدیل می‌شود.

تصاویر پرکنتراست و سیاه و سفید فیلم، انگار بازتاب‌دهنده‌ی فضای تیره‌وتاری‌ست که در ذهن شخصیت ریونوسوکه رشد کرده است. هر چه جلوتر می‌رویم، این تصاویر پرکنتراست‌تر و بی‌محاباتر به چشم‌های‌مان هجوم می‌برند و فضایی مالیخولیایی می‌سازند.

چشم‌های خیره‌ی ریونوسوکه به نقطه‌ای نامعلوم، از او هویتی غیرانسانی می‌سازد. دقت کنیم که در هنگام خانه‌نشینی‌هایش چه‌گونه تنها به روبه‌رویش خیره می‌ماند و تقریباً هیچ تماسی با همسر و بچه‌ی کوچکش ندارد. او خالی از احساس، با روحی سیاه‌شده، تنها به فکر کشتن است و در نهایت هم با سربه‌نیست کردن هاما، بیش از پیش به سراشیبی جنون می‌افتد. و عجیب این جاست که هیچ‌گاه نمی‌فهمیم چه بلایی سر فرزند کوچکش می‌آورد. فیلم کوچک‌ترین نشانه‌ای از این موضوع نمی‌گوید. هیچ بعید نیست او حتی فرزندش را هم در راه افکار شیطانی‌اش از بین برده باشد.

سکانس پایانی، با آن زمان طولانی‌اش، از لحاظ پرداخت و جزیی‌نگری شاهکار است. ریونوسوکه احساس می‌کند آدم‌هایی را که سر‌به‌نیست کرده مقابلش قدعلم کرده‌اند. او پرده‌های حصیری را از هم می‌درد، فریاد می‌کشد و همه‌چیز را نابود می‌کند. انگار حالا جنگی را با شیطان درونش آغاز کرده باشد و در نهایت با ثابت شدن تصویر متوجه نمی‌شویم او بر این شیطان فایق می‌آید یا نه. این سکانس نفس‌گیر و به‌شدت تکان‌دهنده، عصاره‌ی فیلمی‌ست که با قدرت به مخاطب نشان می‌دهد سیاه شدن جسم و روح چه‌گونه چیزی‌ست و چه‌گونه می‌تواند انسان را طی مسیری نه‌چندان طولانی از پا در آورد. نقشه‌های هیوما (برادر بونوجو) برای انتقام از ریونوسوکه، به جایی نمی‌رسد چون ریونوسوکه با دست خودش، خودش را نابود می‌کند.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم