کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتادوشش

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتادوشش

۱

  • نام فیلم: ماشینم را بران (Drive My Car)
  • کارگردان: ریوسوکه هاماگوچی
  • محصول: ۲۰۲۱

یوسوکه کارگردان و بازیگر معروف تئاتر است. او یک روز همسرش را در حال خیانت می‌بیند و از آن پس دچار افکار آشفته‌ای می‌شود هر چند چیزی به همسرش بروز نمی‌دهد. اما زمانی که همسرش به شکلی ناگهانی از دنیا می‌رود و او خودش را برای کارگردانی یک تئاتر جدید آماده می‌کند، حس‌وحال متفاوتی به او دست می‌دهد…

فیلم طولانی و حوصله‌سربر اما پرسروصدای سینمای ژاپن، با یک مقدمه‌ی طولانی و کلی نمای اتومبیلِ یوسوکه در جاده، آن قدر می‌خواهد به عمق آدم‌هایش برود که در نهایت انگار هیچ‌جا نمی‌رود! فیلم جان می‌دهد برای تعبیر و تفسیر اما باید حوصله کنید تا از روایت پرملال بگذرید. دلیل وجودی خیلی از شخصیت‌ها را در روایت متوجه نمی‌شوم. به عنوان مثال آن خانم ناشنوا. جز این‌که دنبال چسبی برای تعبیر حضور او در این داستان بگردید، نکته‌ای دیگری به ذهنم نمی‌رسد! راستی ماجرای نابینا شدن یوسوکه به کجا کشید؟ چرا فراموش شد؟ فیلم می‌خواهد خیلی چیزها بگوید اما انگار خودش هم فراموش می‌کند چه می‌خواسته بگوید.

۲

  • نام فیلم: تلماسه (Dune)
  • کارگردان: دنی ویلنوو
  • محصول: ۲۰۲۱

در آینده‌ای خیلی دور، زمانی که جهان توسط یک سیستم فئودالی از خاندان‌های بزرگ اداره می‌شود، یک امپراتور قدرتمند که قدرتش به استخراج یک ادویه به نام «اسپایس» بستگی دارد، استفاده از این ماده‌ی مخدر را تنها برای عده‌ی معدودی امکان‌پذیر کرده است. تنها جایی که این ادویه روان‌گردان در این کیهان برداشت می‌شود، سیاره‌ی غیرمهمان‌نواز آراکیس است، جایی که خاندان آترئیدها به دستور امپراتور به آن‌جا فرستاده شده‌اند تا به عنوان مباشرین سیاره خدمت کنند. پل آتریدس وارث خاندان آتریدس و پسر دوک لتو، که خانواده‌اش توسط دشمنان خیانت‌کار مورد حمله قرار می‌گیرند، مجبور است  برای زنده ماندن در سیاره‌ی آراکیس سرگردان شود. در همین میان فریمن‌ها، ساکنان بومی آراکیس، از یک پیشگویی باستانی صحبت می‌کنند که در انتظار تحقق است و این‌جاست که پل متوجه می‌شود سرنوشت او در میان همین تپه‌های شنی ناخوشایند و نابخشودنی ادامه خواهد داشت…

فیلم نچسب، مغشوش و خسته‌کننده‌ی دنی ویلنوو، چیزی جز باد نیست. هیاهویی‌ست برای هیچ. آن‌قدر آدم‌های بی‌ربط و فراوان از همان لحظه‌های اول وارد داستان می‌شوند و آن‌قدر به این آدم‌ها پرداخته نمی‌شود، که از جایی به بعد ادامه دادن این فیلم بسیار مشکل به نظر می‌رسد. انگار ویلنوو هر چه جلوتر آمد بازاری‌تر شد و آن داستا‌ن‌های تکان‌دهنده و فیلم‌های درجه‌یکش را فراموش کرد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۳

  • نام فیلم: شیرشاه (Shershaah)
  • کارگردان:  ویشنوواردان
  • محصول: ۲۰۲۱

ویکرام باترا که از بچگی آرزو دارد به ارتش بپیوندد، در نهایت به آرزویش می‌رسد. او سرباز شجاعی‌ست که در ارتش به او لقب «شیرشاه» داده‌اند…

تفکر بنیادی فیلم بسیار خطرناک است. تحریک کردن انسان‌ها برای جنگ و خون‌ریزی و کشتن دشمن، در پس داستانی تکراری، به نتیجه‌ی درخورتوجهی از سینمای هند تبدیل نشده است.

۴

  •  نام فیلم: خار‌ق‌العاده (Atrangi Re)
  • کارگردان: آناند ال. رای
  • محصول: ۲۰۲۱

رینکو با یک معشوقه‌ی خیالی زندگی می‌کند که شعبده‌باز است. حضور این معشوقه‌ی خیالی، ریشه در کودکی‌هایش دارد. زمانی که ویشو، عاشق رینکو می‌شود، باید به شکلی معشوقه‌ی خیالی رینکو را نیز از میدان به در کند…

فیلم ایده‌ی جالبی دارد هر چند استفاده‌ی چندان خوبی از آن نمی‌کند. یک کمدی رمانتیک ساده و صمیمی که البته در نهایت چیز زیادی از شخصیت‌هایش دستگیرمان نمی‌شود. به‌خصوص از رینکو که بر طبق چیزی که فیلم به ما می‌گوید به مشکلی روانی دچار است. اما دقیقاً نمی‌فهمیم این چه جور مشکلی‌ست!

۵

  • نام فیلم: خادمین (Servants)
  • کارگردان: ایوان استروچووسکی
  • محصول: ۲۰۲۰

دو دانشجوی یک مدرسه در چکسلواکی تمامیت‌خواه باید تصمیم بگیرند که آیا راه آسان‌تری را برای همکاری انتخاب می‌کنند یا این‌که خود را تحت نظارت پلیس مخفی قرار دهند…

فیلم با تصاویر سیاه و سفید و تأثیرگذارش مخاطب را مسحور می‌کند. چیزی که بیش از داستانِ گاهی گنگش نمود دارد، همین کارگردانی و کادربندی‌های فوق‌العاده است.

۶

  • نام فیلم: خاطرات (Memoria)
  • کارگردان: آپیچاتپونگ ویراستاکول
  • محصول: ۲۰۲۱

جسیکا که در سرش صدایی عجیب حس می‌کند، به کلمبیا می‌رود تا شاید منبع این صدا را بیابد…

طبعاً می‌دانستم قرار است با چه‌گونه فیلمی مواجه باشم، اما نمی‌دانستم قرار است عذاب بکشم! ویراستاکول به سبک خودش فیلم می‌سازد و کارهایش حال‌وهوای عجیبی دارند که گاهی نمی‌شود نوشت‌شان اما جدیدترین داستان او، آن‌قدر گنگ است و آن‌قدر می‌خواهد هستی‌شناختی حرف بزند که آدم را کلافه می‌کند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۷

  • نام فیلم: سانسورچی (Censor)
  • کارگردان: پرانو بیلی باند
  • محصول: ۲۰۲۱

انید که مسئول سانسور فیلم‌های خشن است، از این که سال‌هاست خواهرش ناپدید شده زجر می‌کشد چون خودش را مقصر این موضوع می‌داند. او که تماشای فیلم‌های خشن رویش تأثیر گذاشته است، یک روز خواهرش را در یکی از همین فیلم‌ها می‌بیند…

فیلم قرار است سنت «کثافت‌های ویدیویی» یا «ویدئو نَستی»‌ها را برای مخاطب عشق‌فیلم نشان بدهد و حال‌وهوای جذاب، بکر و تکان‌دهنده‌ی آن به‌اصطلاح کثافت‌ها را بازسازی کند. انید کم‌کم در تصاویر قتل و کشتار و خون‌ریزی و شکنجه‌ی این نوع فیلم‌ها غرق می‌شود هر چند فیلم به شکلی زیرپوستی به خشونتی که بیرون از این فیلم‌ها وجود دارد نیز اشاره می‌کند و به این شکل نشان می‌دهد که برخلاف تصور خیلی‌ها، فیلم‌ها موجب ترویج خشونت در جامعه نمی‌شوند، بلکه آن را به مخاطب نشان می‌دهند.

۸

  •  نام فیلم: گریز (Flee)
  • کارگردان: یوناس پوهر راسموسن
  • محصول: ۲۰۲۱

حکایت پردرد زندگی امین، جوان افغان، که تمایلات همجنس‌گرایانه نیز دارد. او داستانش را برای یک روان‌شناس تعریف می‌کند که چه‌گونه با فرار از دست طالبان، با خانواده‌اش به روسیه می‌رود و در آن‌جا با بدبختی تلاش می‌کند که به کشوری اروپایی پناهنده شود…

انیمیشن گریز حکایت پرفرازونشیب و تلخ جوانی‌ست که مفهوم «خانه» برایش بیگانه است. او کل زندگی‌اش با پنهان شدن و توهین شنیدن از قاچاقچی‌های انسان و فرار و بی‌خانمانی سپری کرده است و این انیمیشن قصد دارد این درد و رنج را با خطوط ساده‌ای که از چهره‌ی شخصیت‌ها به نمایش می‌گذارد، بدون واقع‌گرایی افراطی اغلب انیمیشن‌های امروزی به مخاطب القا کند.

۹

  • نام فیلم: نیمه‌شب (Midnight)
  • کارگردان: کوون اوه سئونگ
  • محصول: ۲۰۲۱

یک قاتل زنجیره‌ای، قصد دارد مادری ناشنوا و دخترش را بکشد به همین دلیل در شبی که خیلی طولانی به نظر می‌رسد، آن‌ها را تعقیب می‌کند…

منطق فیلم لنگ می‌زند و تعقیب‌وگریز قاتل و طعمه‌هایش در خیابان‌های خلوت آخر شب شهری در کره‌ی جنوبی، خیلی مصنوعی به نظر می‌رسد چون حتی با وجود دیروقت بودن زمان این تعقیب‌وگریز و توجیه این که آن ساعت‌ها کسی در خیابان نیست، باز هم نمی‌شود خالی بودن شهر را پذیرفت. حتی در یک صحنه، وقتی هنوز به ساعت‌های آخر شب نرسیده‌ایم، در میان شلوغی خیابان اصلی، شخصیت‌های داستان در کوچه‌ای فرعی، به قصد کشت یک‌دیگر را تکه‌پاره می‌کنند و باز هم کسی پیدا نمی‌شود جلوی‌شان را بگیرد. این بزرگ‌ترین مشکل فیلم است که تا پایان هم نمی‌توان باورش کرد. شخصیت‌های داستان می‌دانند قاتل کیست اما نمی‌توانند ثابت کنند و این نکته‌ی اصلی فیلمی‌ست که چندان جذاب نیست.

۱۰

  • نام فیلم: آزمایشگاه روح (Ghost Lab)
  • کارگردان: پاوین پوریجیتپانیا
  • محصول: ۲۰۲۱

دو دکتر جوان که ضمناً دوستان بسیار خوبی هم هستند، تصمیم دارند وجود روح را ثابت کنند. یکی از آن برای این کار خودش را می‌کشد تا به جهان دیگری برود و دوست دیگر که زنده مانده با انجام آزمایش‌هایی او را به زندگی برگرداند. اما اتفاق‌ها آن‌طور که آن‌ها می‌خواهند رقم نمی‌خورد …

 اگر به روح باور ندارید، با تماشای این فیلم تایلندی هم البته به آن باور پیدا نمی‌کنید! ایده‌ی جالبی دارد که سرگرم‌کننده‌اش می‌کند. بازی‌ها درگیرکننده و عالی هستند و ساخت و پرداخت صحنه‌ها هم حرفه‌ای و تماشایی از کار در آمده است.

۱۱

  • نام فیلم: در میان سایه‌ها (In the Shadows)
  • کارگردان: اِردِم تپه‌گُز
  • محصول: ۲۰۲۰

در شهرکی بی‌زمان و بی‌مکان، آدم‌هایی فقیر و بدبخت، زیر نظر دوربین‌های مداربسته، صبح تا شب مشغول کار هستند. آن‌ها از ترس دوربین‌هایی که نمی‌دانند چه کسی پشت آن‌ها نشسته است، بی‌وقفه جان می‌کنند تا آخر شب چیزی برای خوردن پیدا کنند. اما وقتی یکی از این کارگران سعی می‌کند به پشت این دوربین‌ها برسد، نظم سیستم بهم می‌خورد…

فیلم فضاسازی درجه‌یکی دارد. خیال‌پردازی کارگردان در ساخت آن شهرک درب‌وداغان و آدم‌های بدبختی که مدام عرق می‌ریزند، بسیار ستودنی‌ست. مایه‌های «برادر بزرگ»وار فیلم، شکلی جدید به خودش می‌گیرد؛ دوربین‌های مداربسته قدیمی هستند و طراحی کودکانه‌ای دارند، اتاقک‌هایی که آدم‌ها در آن زندگی می‌کنند رو به زوال است، ساختمان‌های چند طبقه‌ای که میان چند کوه اسیر شده‌اند نیمه‌کاره و در حال خراب شدن هستند. به این شکل است که کارگردان موفق می‌شود فضایی متفاوت خلق کند و مخاطب را درگیر داستان شخصیت اصلی کند که یک روز متوجه می‌شود باید همه‌ی دوربین‌ها را بشکند چون آن پشت خبری نیست.

۱۲

  • نام فیلم: نفرین‌شده؛ طعمه‌ی مرد مُرده (The Cursed)
  • کارگردان: کیم یونگ وان
  • محصول: ۲۰۲۰

قتل‌های عجیبی در شهر اتفاق می‌افتد که قاتلینش ظاهراً جسدهای ازگوربرخاسته‌ای هستند که بعد از کشتن سوژه‌ی موردنظر، خودشان هم دوباره به خاکستر تبدیل می‌شوند. پی‌گیری این رشته‌قتل‌های عجیب، سرنخ را به شرکت دارویی می‌رساند. شرکتی که برای تست داروی جدیدش از تعدادی انسان استفاده کرده است. این انسان‌ها همان قاتل‌هایی هستند که بعد از تزریق دارو، مُرده‌اند و دوباره از گور بلند شده‌اند تا انتقام خود را از عوامل این شرکت بگیرند…

یک سکانس طولانی تعقیب‌وگریز در این فیلم وجود دارد که به کل داستان آن می‌ارزد. می‌شود همین یک سکانس نفس‌گیر را دید و بقیه‌اش را بی‌خیال شد! چیزی از دست نمی‌رود! واقعیت این است که سینمای کره‌ی جنوبی با رویکردی جالب تلاش می‌کند ژانرهای جدیدی تعریف کند. به عنوان مثال این‌جا خط داستانی مُرده‌های ازگوربرخاسته با خط داستانی انتقام از شرکت دارویی که متعلق به ژانری متفاوت است، تلفیق شده‌اند تا ایده‌ی جدیدی خلق شود. هر چند که در نهایت این فیلم موفق نیست.

۱۳

  •  نام فیلم: آخرالزمان (The Penultimate)
  • کارگردان: یوناس کاروپ یورت
  • محصول: ۲۰۲۰

یک مأمور آب، برای نوشتن عدد کنتور، وارد ساختمانی عجیب می‌شود. او کمی بعد می‌فهمد نمی‌تواند از این ساختمان خارج شود…

فضای عجیب‌غریب فیلم، چیزی بین محاکمه‌ی کافکا و ملک‌الموت بونوئل در نوسان است. طنز گزنده‌اش از سرگشتگی انسان‌هایی که در چرخه‌ی زوال زندگی گرفتار شده‌اند، صحبت می‌کند. کمی فلسفی‌ست، کمی هجو و کمی هم شوخی. بین این موارد در نوسان است و موفق می‌شود فضای عجیبش را به مخاطب القا کند. هر چند کمی کند است و بهتر آن است که روی دور تند دیده شود!

 ۱۴

  • نام فیلم: بی رحم (No Mercy)
  • کارگردان: لیم کیونگ تائک
  • محصول: ۲۰۱۹

دختر جوانی که متوجه می‌شود خواهرش مورد سوءاستفاده‌ی مردها قرار گرفته، تصمیم می‌گیرد انتقام سختی از آن‌ها بگیرد…

یک فیلم انتقام‌جویانه که دختری جوان در محورش قرار دارد و با آمادگی بدنی بالایش دمار از روزگار مردهای بی‌عاطفه در می‌آورد. فیلم قابل‌پیش‌بینی و یکنواختی‌ست که نمونه‌اش بارها ساخته شده و چیز جدیدی برای گفتن ندارد.

۱۵

  •  نام فیلم: دیو (La Bête)
  • کارگردان: والرین بروفچیک
  • محصول: ۱۹۷۵

دختری زیبا به دلیل مسائل ارث و میراث باید با جوانی از یک خانواده‌ی اعیانی ازدواج کند. اما گذشته‌ی این خانواده با مسئله‌ی عجیبی پیوند خورده است که نمودش را در داماد خواهیم دید…

فیلم خیال‌پردازانه و اروتیک بروفچیک، ربطی به داستان معروف دیو و دلبر ندارد. صحنه‌های مغازله‌ی دیو با زن، بسیار عجیب پرداخت شده‌اند و بازی‌ها یک‌دست و گواراست! فیلم اجازه می‌دهد مخاطب دید بزند تا ایده‌ی عجیبش را در پس این دید زدن پیاده کند.

۱۶

  • نام فیلم: من کوبا هستم (I Am Cuba)
  • کارگردان: میخاییل کالاتازوف
  • محصول: ۱۹۶۴

پیش از انقلاب است و آمریکایی‌های خوش‌گذران در هتل‌ها و کلوب‌های هاوانا، مشغول عیش‌ونوش. ماریا، دختری جوان که در بیغوله‌ای زندگی می‌کند، برای گذران زندگی، وادار به هم‌بسترشدن با یک آمریکایی می‌شود و نامزدش رنه، آن‌ها را با یک‌دیگر می‌بیند. پِدرو، کشاورز پیر همراه با پسر و دخترِ جوانش مشغول دِروی مزرعه حاصل‌خیز خود است که مالک ظالم زمین از راه می‌رسد و می‌گوید مزرعه را به اتحادیه میوه‌داران فروخته و پِدرو هیچ سهمی از آن ندارد. پِدرو، مزرعه و کلبه را به آتش می‌کشد و خود نیز جان می‌سپارد. در آستانه انقلاب، جنبش‌های دانشجویی با پخش اعلامیه، خراب‌کاری و اقدامات چریکی، در حال مبارزه با رژیم باتیستا و شکل‌ دادن به اعتراضات مردمی هستند و وقتی اِنریکه به دست پلیس کشته می‌شود، تشییع جنازه او بدل به یک راه‌پیماییِ گسترده در شهر می‌شود. ماریانو، کشاورز جوان همراه با خانواده‌اش در کوهستان سی‌یرا‌ مائسترا زندگی می‌کند که محل اختفای کاسترو و مبارزان است. وقتی سرانجام در یکی از بمباران‌ها، کودک خردسال ماریانو کشته می‌شود، او نیز به گروه کاسترو می‌پیوندد.

هم‌چون فیلم‌های دیگر کالاتازوف، این فیلم هم از دوربینی بیان‌گر و کوبنده بهره می‌برد و موفق می‌شود ذهنیت آدم‌های داستان را روی پرده بازنمایی کند. پلان/سکانس‌های غالباً طولانی و حیرت‌انگیز فیلم، همراه با اعوجاج ناشی از استفاده از لنزی خاص و آرام نگرفتن دوربین در هیچ لحظه‌ای، من کوبا هستم را با وجود لحن پروپاگاندایی و داستان‌های نیم‌بند و گاه خسته‌کننده‌اش، به فیلمی کوبنده تبدیل می‌کند که نمی‌شود ازش چشم برداشت.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۷

  • نام فیلم: مرگ یک دوچرخه‌سوار (Death of a Cyclist)
  • کارگردان: خوآن آنتونیو باردم
  • محصول: ۱۹۵۵

خوآن با ماریا رابطه‌ای پنهانی برقرار کرده‌اند، در حالی که ماریا شوهر دارد. یک روز در طی یکی از همین قرارهای پنهانی‌شان، دوچرخه‌سواری را با اتومبیل‌شان زیر می‌گیرند و می‌کشند. از آن پس تمام دغدغه‌ی آن‌ها این است نزد کسی لو نروند…

بعد از کشتن دوچرخه‌سوار، چیزی که برای خوآن و ماریا مهم نیست، فاش شدن رابطه‌شان است. البته آن‌ها مدام به این هم فکر می‌کنند، اما موضوع اصلی این است که آیا کسی آن‌ها را دیده؟ آیا لو خواهند رفت؟ این پرسش‌های جان‌فرسا، رابطه‌شان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و شب و روز را ازشان می‌گیرد.آدم‌هایی مانند آن پیانیست فضول هستند که مدام حرف‌های مشکوکی می‌زنند و به نظر می‌رسد در جریان ماوقع هستند. فیلم‌ساز با یک فضاسازی فوق‌العاده و چیدن سکانس‌هایی نظیر سکانس مهمانی که پیانیست درگوشی با آدم‌ها حرف می‌زند، اوضاع را برای خوآن و ماریا بیش از پیش بغرنج می‌کند. در یکی از بهترین لحظه‌های فیلم، وقتی خوآن در فکر اتفاق ترسناکی که افتاده، مشغول گذر کردن از خیابان است، چندین و چند دوچرخه‌سوار از کنارش عبور می‌کنند تا به این شکل ظریف، کارگردان نشان بدهد که چه در ذهن خوآن می‌گذرد و چه‌گونه مرگ دوچرخه‌سوار بر دوش او سنگینی می‌کند. همین سنگینی عذاب وجدان است که او را مجبور می‌کند تصمیم عجیبی بگیرد و خودش را لو بدهد. اما تصمیم ماریا برای مقابله با خوآن، تکان‌دهنده است.

۱۸

  • نام فیلم: خیابان اسکارلت (Scarlet Street)
  • کارگردان: فریتز لانگ
  • محصول: ۱۹۴۵

کریستوفر کراس کارمند وظیفه‌شناسی‌ست که عشق به نقاشی دارد اما به خاطر کار مداوم و البته همسری غیرهمدل و بدپیله، هیچ‌وقت آن‌طور که باید و شاید به نقاشی نپرداخته است. آشنایی او با کیتی، دختری جوان و زیبا، انگار آتش عشق را در وجود کریستوفر شعله‌ور می‌کند، اما او خبر ندارد که کیتی با هم‌دستی یک مرد جوان دیگر، از نقاشی‌های او به نفع خودشان استفاده می‌کنند…

یک نوآر سیاه و دلگیر درباره‌ی مردی کم‌حرف، خجالتی و منفعل که نرم‌نرمک به هیولایی تبدیل می‌شود. او در وجودش عشق به زیبایی را کشته است و تنها گه‌گاهی نقاشی‌های متفاوتش باعث می‌شوند او از زندگی رویگردان نشود، اما همیشه در زندگی این آدم‌های بخت‌برگشته که انگار هیچ راهی به کمال وجود ندارد، چیزی پیدا می‌شود که آن‌ها را به تباهی بکشاند. خیابان اسکارلت از نقطه‌ی سیاه پاک‌نشدنی روح انسان‌ها حرف می‌زند. کریستوفر این نقطه‌ی سیاه را ابتدا با تصمیم برای کشتن خود و سپس با عملی کردن قتل کیتی، تمام و کمال نشان می‌دهد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۹

  • نام فیلم: در اعماق اجتماع (Underworld)
  • کارگردان: ژان رنوار
  • محصول: ۱۹۳۶

پپل دزدی‌ست که در کنار آدم‌هایی بی‌کس‌وکار و مانند خودش دزد و راهزن زندگی می‌کند. او یک شب از خانه‌ی مردی ثروتمند سر در می‌آورد اما به شکلی عجیب صاحب‌خانه او را هم پیاله‌ی خودش می‌کند و باب آشنایی باز می‌شود تا دوستی آن‌ها عمیق شود. دوستی‌ای که بعد از فقیر شدن مرد ثروتمند و پناه آوردن به پپل هم ادامه پیدا می‌کند…

فیلم دوپاره به نظر می‌رسد. ماجرای مرد ثروتمند با اتفاق‌هایی که برای پپل می‌افتد، چندان چفت و بست نمی‌شود و راهی دیگر می‌رود. اما به جز این، کارگردانی رنوار چندین پله از فیلم‌نامه جلوتر است؛ حرکات بدون قطع و طولانی دوربین، دکوپاژهای پیچیده‌ای که در زمان ساخت فیلم چندان مرسوم و معمول نبود و البته بازی‌های بسیار قدرتمند، این فیلم را نجات می‌دهد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

۲ دیدگاه به “کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتادوشش”

  1. hamed گفت:

    سلام و درود با تشکر

    ممنون که از سینمای شرق میذارید

    فیلم پیشنهادی من به شما برگرفته از کتاب

    A Dark Tale Of Two Orphan Sisters

    ساخته شده در سینمای هند اسم فیلم ajeeb dastans می باشد و ۴ داستان کوتاه رو روایت می کنه

    که بحث برانگیزش همین قسمت Khilauna هست که پایان سوال برانگیزی داره .

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم