نگاهی به رمان سفر به مرکز زمین و اقتباس‌های سینمایی‌اش

نگاهی به رمان سفر به مرکز زمین و اقتباس‌های سینمایی‌اش

آقای ژول ورن از سینما راضی هستید؟

.

  • این یادداشت در شماره ۱۲ مجله «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم امروز» تنظیم شده است

.

ژول ورن با آن ذهن خیال‌پرداز و رها، وسایل پیشرفته‌ و دنیای عجیبی در داستان‌هایش خلق می‌کرد که از یک ذهن عادی برنمی‌آمد. حیف که نمی‌شود فهمید چه‌قدر احتمال می‌داد که ابزار و دستگاه‌ها و ماشین‌آلاتی که در داستان‌هایش می‌سازد در آینده اختراع خواهند شد یا نمی‌شود تخمین زد چه‌قدر احتمال می‌داد ایده‌هایی که درباره عالم هستی به فکرش خطور می‌کند و در داستان‌هایش به آن‌ها اشاره می‌کند، به واقعیت خواهند پیوست. اما تقریباً می‌توان مطمئن بود که بخشی از ساعت‌های روز این نابغه به این افکار اختصاص داشته است. لابد وقتی بیست‌هزار فرسنگ زیر دریا را می‌نوشت، آرزو می‌کرد ای کاش زیردریایی در آینده‌ای نه‌چندان دور ساخته شود. همچنین تصورش این بود دیری نمی‌گذرد که مانند سفر به ماه آدم‌ها با دستگاهی پیچیده روی ماه فرود بیایند. اما آیا او هیچ‌وقت به سینما هم فکر کرده بود؟ در داستان‌هایش که خبری از تصاویر متحرکی که روی پرده می‌افتند، نیست. آیا می‌شود این‌گونه فرض کرد که او به چنین چیزی هم فکر کرده اما نتوانسته یا نخواسته داستانی درباره‌اش بنویسد؟ این از آن پرسش‌هایی‌ست که برای مدتی ذهن‌مان را مشغول نگه می‌دارد. اگر به سینما هم فکر کرده بود، آیا هیچ‌گاه می‌توانسته به این موضوع هم فکر کرده باشد که یک روزی در همین سینما، داستان‌هایش را به تصاویر متحرک تبدیل می‌کنند؟ ای کاش می‌توانستیم به عقب برگردیم و با او هم‌صحبت شویم: «آقای ژول ورن! داستان‌های شما در جایی به نام سینما ساخته خواهند شد!» عکس‌العمل آقای نویسنده با شنیدن این خبر چه بود؟

سفر به مرکز زمین یکی از عجیب‌ترین و عمیق‌ترین (!) رمان‌های علمی‌/تخیلی ژول ورن است. رمانی که گستره فکر را به جایی می‌کشاند که شاید بعد از نیوتن هیچ‌کس با این میزان از تخیل به آن نپرداخته است. انگار ورن هم مانند نیوتن، به جای دقت در آسمان‌ها و کاوش در میان ابرها، توجهش را به زمین زیر پای‌مان می‌دهد تا از آن داستانی غریب خلق کند. به جرأت می‌توان ادعا کرد هیچ‌کس مانند ژول ورن، تا این میزان جسارت‌آمیز و پرقدرت به کره زمین نگاه نکرده است. یکی از خاصیت‌های داستان‌های ورن این است که به خواننده جرأت و جسارت می‌دهد؛ جرأت فکر کردن و پرواز کردن. «آقای ورن! شما چه‌گونه به این نتیجه رسیدید که می‌شود دنیایی ماقبل تاریخ در مرکز زمین وجود داشته باشد؟ یک روز که مثل همیشه از خواب بلند شدید ناگهان به این نتیجه رسیدید یا اتفاق خاصی باعث شد این داستان به ذهن‌تان برسد؟»

سفر به مرکز زمین از لحاظ به تصویر کشیدن عناصر داستانی و اتفاق‌های عجیبی که برای شخصیت‌هایش می‌افتد، یکی از پرپیچ‌وخم‌ترین و تخیل‌برانگیزترین و در عین حال از لحاظ تصویری کردنش در سینما، یکی از سخت‌ترین رمان‌های ژول ورن است. پی‌گیری‌ها در تاریخ سینما ما را به نسخه‌ای نُه دقیقه‌ای می‌رساند که ظاهراً اولین اقتباس از این رمان است. نسخه‌ای فرانسوی که سال ۱۹۱۰ توسط کارگردانی به نام سوگوندو دشومون ساخته شده است. به نظر می‌رسد هیچ اثری از این فیلم نیست و تنها با جست‌وجوی فراوان به فریم‌های این فیلم ناشناخته دسترسی پیدا خواهید کرد. فریم‌هایی که نشان می‌دهند کارگردان هر چند امکانات محدودی داشته اما سعی خودش را کرده تا به عجایب داستان ورن نزدیک شود. هشت سال بعد از این‌که برای اولین بار ژرژ ملیس با سفر به ماه ژول ورن به آسمان‌ها رفت، هموطن این دو نفر به عمق زمین رفت تا نشان بدهد دامنه خیال‌پردازی‌های نابغه‌ای مانند ژول ورن آسمان‌ها و زمین‌ را در نوردیده است. «آقای ژول ورن! آیا دوست دارید این فیلم‌ها را تماشا کنید؟»

معروف‌ترین و مهم‌ترین اقتباس از رمان، سفر به مرکز زمین (هنری لوین،۱۹۵۹) با شرکت جیمز میسن و آرلن دال زیبا است. این فیلم طی دو ساعت تلاش می‌کند اتفاق‌های رمان ورن را به تصویر بکشد و البته در این راه نه‌تنها به‌ناچار چیزهایی را حذف می‌کند، بلکه به خیال این‌که فیلم جذاب‌تر خواهد شد، چیزهایی هم به داستان اضافه می‌کند. یکی از جالب‌ترین نکته‌ها هم شخصیت زنی‌ست که همراه لیندن‌بروک و یارانش به عمق زمین سفر می‌کند. در واقع در این نسخه و تمام نسخه‌های بعدی که از روی این رمان اقتباس شده است، همیشه یک شخصیت زن نیز وجود دارد که مردها را همراهی کند. مردانه بودن داستان‌های ژول ورن و نقش کم‌رنگ زن‌ها در آن، یکی از آن ویژگی‌هایی‌ست که چندان با ذات سینما جور در نمی‌آید! به هر حال سینما علاوه بر تخیل، به زیبایی و لطافت و عشق و عاشقی هم برای جلب مخاطب نیاز دارد.

سازندگان فیلم با دکورهای عظیم و رنگارنگ و استفاده از جانورانی واقعی که در تمهیدی سینمایی در قامت جانوران غول‌آسای ماقبل ‌تاریخ فرو رفته‌اند، در پی این هستند که تخیل حاکم بر رمان را در تصویر پیاده کنند. این جا دوباره پای همان موضوع همیشگی به میان می‌آید: آیا فیلم‌هایی که از روی رمان‌ها اقتباس شده‌اند می‌توانند بازنمایی کاملی از آن‌ها باشند؟ با توجه به شواهد، معمولاً هیچ‌گاه این اتفاق نیفتاده است و زمانی هم که صحبت از رمان‌های ژول ورن می‌شود طبعاً جواب این پرسش به شکلی قطعی «خیر» خواهد بود. دلیل این منفی قاطعانه این نیست که فیلم‌های قدیمی‌تر توانایی ساختن دنیای عجیب ذهنی ژول ورن را نداشته‌اند (در ادامه خواهم نوشت که نسخه‌های جدیدتر با وجود پیشرفت تکنولوژی، در این زمینه حتی از نسخه‌های قدیمی عقب‌تر هستند)، بلکه به این دلیل است که دنیای ذهنی نوابغ را نمی‌توان احاطه کرد. ذهن آن‌هاست که ما را احاطه می‌کند.

اما به هر حال هنری لوین و طراحان صحنه این فیلم، موفق‌ شده‌اند بهترین دنیای زیرزمینی را برای مخاطب بسازند و خطوط کتاب را به زیباترین شکل ممکن به تصویر بکشند؛ قارچ‌های عظیم‌الجثه، صخره‌های نفوذناپذیر، غول‌های ماقبل تاریخ، شهر مدفون‌شده باستانی در عمق زمین و… آن‌ها چنان فضای خیال‌انگیز و جذابی می‌سازند که ما هم همراه شخصیت‌ها از تماشای زیبایی‌ها به جنبش در می‌آییم. نکته بامزه این‌جاست که برای بانمک‌تر کردن درام، حتی از یک اردک هم استفاده شده که همراه گروه به عمق زمین می‌رود. همین اردک داستانک‌هایی می‌سازد که تکمیل‌کننده کلیت جذاب فیلم است. در واقع سازندگان دست به هر کاری زده‌اند تا نسخه سینمایی را با شکل و شمایلی تماشاگرپسند به مخاطب ارایه دهند و در همین نقطه است که متوجه خواهیم شد اقتضایات رمان و سینما چه‌قدر می‌تواند متفاوت و دور از هم باشد. البته باید اعتراف کنم از حضور آرلن دال زیبارو در فیلم به‌شدت راضی‌ام. «آقای ورن! شما از حضور زن و آن اردک در این نسخه راضی هستید؟ تصور نمی‌کنید داستان‌تان را خراب کرده‌اند؟ شاکی نیستید؟»

سفر شگفت‌انگیز به مرکز زمین (خوآن پیکور سیمون، ۱۹۷۷) یکی دیگر از اقتباس‌های این رمان است که کم‌تر کسی آن را دیده. فیلمی از سینمای اسپانیا که البته تقریباً تمام دیالوگ‌هایش انگلیسی‌ است. این فیلم مهجور، رویکرد سرراست‌تر و بی‌حاشیه‌تری به داستان دارد و از همان ابتدا بدون حشو و زواید، مستقیم سراغ اصل مطلب می‌رود. این‌جا حتی از آن آدم‌بده‌ای که در نسخه ۱۹۵۵ حضور دارد خبر چندانی نیست و آن شخصیت به آدم بی‌کارکردی بدل شده که نقشی قابل توجهی بازی نمی‌کند. نکته جالب این است که در این نسخه هم باز یک دختر و این بار نامزد دستیار پروفسور لیندن‌بروک همراه مردها به عمق زمین می‌رود. راهنمای خارجی رمان و فیلم هنری لوین، این‌جا تبدیل می‌شود به راهنمای هم‌زبان شخصیت‌های داستان که با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند. در حالی که یکی از جذابیت‌های هم رمان و هم نسخه ۱۹۵۵ هم‌زبان نبودن راهنمای قوی‌هیکل با پروفسور و دستیارش است؛ آن‌ها در حالی که حرف یکدیگر را نمی‌فهمند، به‌راحتی با هم ارتباط برقرار می‌کنند.

این فیلم در به تصویر کشیدن موجودات عجیب و ترسناک رمان ژول ورن به‌شدت فقیرانه عمل می‌کند. کافی‌ست به سکانس درگیری هیولاها در آب نگاه کنید که عروسک‌بودن‌شان به‌شدت توی ذوق می‌زند. میمون‌های غول‌پیکر و لاک‌پشت‌های عظیم‌الجثه هم از این قاعده مستثنا نیستند و ساخت‌وپرداخت‌شان فوق‌العاده ضعیف است که در مقایسه با نسخه ۱۹۵۵ کاملاً عقب می‌ماند. ای کاش می‌شد عکس‌العمل ژول ورن را هنگام تماشای این سکانس‌هایی که حالا به‌شدت بامزه به نظر می‌رسند، دید. «آقای ورن! حرص می‌خورید وقتی هیولای ماقبل تاریخِ ذهن‌تان به این عروسک‌های مومی بچه‌گانه تبدیل شده‌اند؟»

سال ۲۰۰۸ اریک برویگ از رمان ژول ورن اقتباس دیگری ساخت. فیلمی که نه‌تنها همان سفر شگفت‌انگیز به مرکز زمین را دستمایه قرار داد، بلکه مستقیماً و در بطن داستان از رمان ژول ورن و خود این نویسنده هم نام برد تا به جای اقتباس از کتاب، «استفاده» از آن را در دستور کار خود قرار دهد. در این فیلم، پروفسوری به نام تروِر به همراه برادرزاده جوانش بر اثر یک اتفاق راه‌شان به عمق زمین کشیده می‌شود. این فیلم دلیل محکمی‌ست بر ادعایی که چند خط بالاتر مطرح کرده بودم: نسخه‌های جدیدتر با وجود پیشرفت تکنولوژی حتی از نسخه‌های قدیم‌تر نیز عقب‌تر هستند.

فیلم با این که مفرح است اما نشانی از یک کار علمی/تخیلی ندارد. بیش‌ از این‌که به نظر برسد ما همراه شخصیت‌های داستان به عمق زمین رفته‌ایم، به نظر می‌رسد در ناکجاآباد هستیم و تمام این موجودات را در جایی بی‌نام‌ونشان روی سطح زمین می‌بینیم. در واقع به همان اندازه که غول‌ها و گیاهان ماقبل‌ تاریخی به مدد جلوه‌های کامپیوتری، مصنوعی از کار درآمده‌اند، داستان هم هیچ قرابتی با رمان ژول ورن ندارد و تنها سعی می‌کند آن را بهانه‌ای برای یک ماجرای مفرح قرار دهد که طی آن رابطه دایی و برادرزاده بهبود پیدا می‌کند. ضمن این که در این فیلم هم مانند نسخه‌های قدیمی‌تر یک دختر همراه مردها به عمق می‌رود و عشقی نصفه‌ونیمه شکل می‌گیرد تا بیش از پیش ثابت شود مدیوم سینما بدون زن‌ها یک چیزی کم دارد.

فیلم می‌خواهد به «ورنی»ها (طرفداران ژول ورن) نشان بدهد که ایده‌های‌شان مبنی بر وجود دنیایی زیرزمینی درست است. ایده جالبی هم هست اما از آن‌جایی که زیادی سرگرم‌کننده و مفرح پیش می‌رود، کلاً همه‌چیز به دست فراموشی سپرده می‌شود. با این حال خیلی دوست داشتم از ژول ورن می‌پرسیدم: «از این‌که می‌بینید طرفداران شما هنوز هم می‌خواهند ثابت کنند ایده‌های نبوغ‌آمیز شما در رمان‌های‌تان صحت دارد، خوشحالید؟»

چند فیلم کاملاً غیرمهم، یکی‌دو مینی‌سریال، یک بازی کامپیوتری و حتی یک کارتون معروف که تلویزیون خودمان هم در دهه شصت پخش می‌کرد، آثار دیگری هستند که از روی سفر به مرکز زمین ساخته شده‌اند. آثاری که هیچ‌کدام ماندگار از کار در نیامدند و تنها نامی که ماند خودِ ژول ورن بود. نویسنده‌ای چیره‌دست و خوش‌فکر که می‌دانست انسان‌ها آرام نخواهند نشست. نمی‌دانم عکس‌العمل ژول ورن اگر می‌شنید هنوز هم بعد از این‌همه سال از آثار او اقتباس سینمایی می‌شود چه بود. شاید متعجب می‌شد، شاید باور نمی‌کرد شاید هم ابرویی بالا می‌انداخت، نگاهی عاقل‌اندرسفیه به من می‌کرد و می‌گفت: «بچه‌جان! فکرش را می‌کردم.»

۴ دیدگاه به “نگاهی به رمان سفر به مرکز زمین و اقتباس‌های سینمایی‌اش”

  1. کراپ گفت:

    سلام ما را به آقای ورن برسانید !

    ببخشید به نظر شما کدام ترجمه از این رمان بهتر است؟

  2. کراپ گفت:

    فرمایش شما درست است . من از ترجمه یکی دیگر از کتاب های ورن تجربه ناخوشایندی داشتم ! نمیخواهم تکرار شود!

    گفتم شاید یک نگاه اجمالی به یکی دوتا ترجمه کرده اید یا همان یک ترجمه یادتان بوده و از شانس من ترجمه خوبی بوده !

    خیلی پوزش میخواهم که وقت شما و آقای ژول ورن را گرفتم!

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم