کوتاه درباره‌ی چند فیلم‌؛ نودوهشت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم‌؛ نودوهشت

۱

  • نام فیلم: اورکا
  • کارگردان: سحر مصیبی
  • محصول: ۱۴۰۰

شرح زندگی واقعی الهام اصغری است که هدفش ثبت رکورد گینس برای شنا با دستان بسته در آب‌های آزاد است. او برای این کار مجبور است فضای مردسالارانه، متعصبانه و جاهلانه را بشکند.

ما از دیدن حماقت‌ها حرص می‌خوریم. از تماشای آن مسئول بلندپایه‌ی ورزش زنان که خودش هم زن است اما ذهن بیمارش اجازه‌ی فعالیت به بانوان را نمی‌دهد، آتشی می‌شویم و دوست داریم کله‌اش را بکنیم. درد خفقان زنان ایرانی در این فضای متحجرانه، می‌سوزاندمان. همه‌ی این‌ها درست، اما در نهایت با فیلم و سینما طرفیم. باید چفت‌وبستی در کار باشد. فیلمی که از نود دقیقه‌اش بیش از بیست دقیقه، فقط ترانه علیدوستی را در حال شنا یا در حال یادآوری گذشته‌ یا در فکر و خیره به دوربین نشان می‌دهد، فیلم محکمی نیست. حرصی هم اگر می‌خوریم به خاطر شخصیت‌پردازی‌ها نیست، به خاطر فیلم نیست، به خاطر گذشته‌ی تیره‌وتاری‌ست که با گوشت و پوست و خون احساس کرده‌ایم. «اورکا» فیلم ناقصی‌ست که البته هدف مهمی دارد.

۲

  • نام فیلم: ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا
  • کارگردان: عبدالرضا کاهانی
  • محصول: ۲۰۱۹

نازنین، بهاره، تینا دخترهای مجردی هستند که برای گذران زندگی، مردهای پولدار را تیغ می‌زنند…

اینجا دیگر کاهانی کم می‌آورد! فیلمی بسیار آشفته که لوس‌بازی‌های شخصیت‌های اصلی‌اش بیش از آن که به لاقیدی آن‌ها ربط داشته باشد، به بی‌مزگی‌شان ربط دارد! حرف حساب داستان مشخص نیست. البته اصلا داستانی وجود ندارد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۳

  • نام فیلم: ژان دو باری (Jeanne Du Barry)
  • کارگردان: مای‌ون
  • محصول: ۲۰۲۳

ژان دختری زیباست‌ که به شکلی تصادفی مورد توجه لویی پانزدهم قرار می‌گیرد و به دربار راه پیدا می‌کند. او که مورد عضب خانواده‌ی پادشاه فرانسه است، سعی می‌کند موقعیت خودش را حفظ و مسیر پادشاهی لویی را هدایت کند…

فیلم جدید مای‌ون به‌شدت متاثر از بری لیندون (استنلی کوبریک) است. دست کم در بخش بصری به این فیلم پهلو می‌زند؛ از فیلم‌برداری زیر نور شمع تا لباس‌ها و جزییات دیگر. فیلم به بخش مهمی از تاریخ فرانسه می‌پردازد که روایت‌گر سال‌های پایانی حکومت لوئی پانزدهم، یا به عبارتی «لوئی محبوب» است. عشق پادشاه و ژان در پس درهای بزرگ کاخ ورسای، در پس پرده‌ها و تابلوهای گران و در کنار سربازها و خدم و حشم، عشقی شورانگیز است که مای‌ون با بازی خودش و جانی دپ در نقش پادشاه، خیلی جذاب به تصویرش کشیده است. به همین دلیل است که وقتی به انتهای ماجرا می‌رسیم، دل‌مان برای لوئی و البته ژان می‌سوزد،؛ ژانی که زندگی پراوج‌وفرودی داشت و در نهایت به جایی برگشت که به آن تعلق داشت. برای کسانی که مانند من تاریخ دوست دارند، تماشای کاخ ورسای و مراسم عجیب و غریبی که آن سال‌های دور در لابیرنت‌های این کاخ در جریان بود، حس تاریخی جذابی منتقل می‌کند. حتی اگر داستان را دوست هم نداشته باشید، از تماشای این مراسم لذت خواهید برد و احساس خواهید کرد واقعاً در آن دوران حضور دارید. با تماشای این فیلم، دقایقی از دوروبرتان جدا و مسحور تصاویر دیدنی‌اش خواهید شد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۴

  • نام فیلم: ده روز یک آدم خوب (Iyi Adamin 10 Günü)
  • کارگردان: اولوچ بایراکتار
  • محصول: ۲۰۲۳

یک وکیل که به دلیل اتفاق‌هایی تبدیل به یک کارآگاه خصوصی شده است، سعی می‌کند پرونده‌ی ناپدید شدن یک جوان را بررسی کند …

فیلمی معمایی / جنایی که داستان زندگی مردی انزواطلب را روایت می‌کند. مردی که همه به او می‌گوید انسان خوبی‌ست اما انسان خوب بودن هم تا جایی کاربرد دارد! خوب بودن صادق، به عنوان وکیلی که حالا کارآگاه خصوصی شده، باعث می‌شود دیگران روی سرش سوار شوند و این‌جا دقیقاً جایی‌ست که صادق دیگر نمی‌خواهد خوب باشد.

۵

  • نام فیلم: هشت کوه (The Eight Mountains)
  • کارگردان‌ها: فلیکس فن گرونینگن ـ شارلوت واندرمرش
  • محصول: ۲۰۲۲

پیترو همراه خانواده‌اش به منطقه‌ای کوهستانی می‌آیند. او آن‌جا با برونو آشنا می‌شود که از بومی‌های آن منطقه است. دوستی آن‌ها طی سالیان زیادی ادامه پیدا می‌کند. بعد از مرگ پدر پیترو، برونو که قولی به او داده بود، تلاش می‌کند سر حرفش بماند…

فیلم حکایت دوستی‌هاست. دوستی با آدم‌ها، دوستی با طبیعت، دوستی با خود. با تماشای این فیلم، هوای پاک پای کوه‌های آلپ را استشمام خواهید کرد، مسحور طبیعتِ شفاف محیطِ داستان خواهید شد و حسرت دوستی‌های ریشه‌دار را خواهید خورد. هشت کوه فیلم فضاست، فیلم اتفاق نیست. ده‌ یا حتی بیست دقیقه می‌توانست کمتر باشد، اما بهرحال کارگردان‌ها دل‌شان نیامده از کوه‌ها و برف‌ها و بادها و رودهای جاری بگذرند. این‌ها عواملی هستند که انگار در سرنوشت آدم‌های داستان هم تأثیر می‌گذارند. اصلاً خودِ «کوه» دو جور است؛ یکی سنگی و سخت که جلوه‌ای بیرونی دارد، کوهی هم داریم که درون آدم‌ها شکل گرفته که میان‌شان فاصله می‌اندازد. «هشت کوه» درباره‌ی همه‌ی این‌ کوه‌ها حرف می‌زند. کمی باید صبر و حوصله کنید تا فضا مسحورتان کند، حتی اگر مانند من مسحور داستان نشوید.

۶

  • نام فیلم: اضطراری (Emergency)
  • کارگردان: کری ویلیامز
  • محصول: ۲۰۲۲

شان و کانلی متوجه می‌شوند دختری مست و بی‌هوش در خانه‌ی دانشجویی‌شان روی زمین افتاده است. آن‌ها نمی‌دانند این دختر از کجا آمده و کیست. دختر هم توانایی حرف زدن ندارد. آن‌ها تصمیم می‌گیرند بدون اطلاع به پلیس، آدرس او را پیدا کنند، این در حالی‌ست که خواهر و دوستان دختر هم دنبال او می‌گردند…

یک فیلم جوان‌پسندانه با حضور چند جوان تازه‌کار. فیلم تلاش می‌کند در مسیر داستانش که طی یک شب اتفاق می‌افتد، درباره‌ی جامعه‌ی سیاه‌پوستان آمریکا و مشکلات‌شان حرف بزند. کنایه‌های پنهان و آشکار جوان‌ها به این موضوع، در طول داستان پررنگ‌تر می‌شود. اصلاً همین که جوان‌ها تصمیم می‌گیرند به پلیس زنگ نزنند چون تصور می‌کنند پلیس به دلیل رنگین‌پوست بودن‌شان آن‌ها را مقصر خواهد دانست، یکی از آشکارترین جنبه‌های منتقدانه‌ی داستان به اوضاع و احوال رنگین‌پوستان آمریکاست.

۷

  • نام فیلم: انفجار (Dhamaka)
  • کارگردان‌ها: رام مدوانی ـ هاونوینگ سینگ هایر
  • محصول: ۲۰۲۲

آرجون پاتاک از بخش خبری تلویزیون به مجری‌گری یک برنامه‌ی رادیویی معروف منصوب شده است اما او دوست دارد باز هم به بخش خبری برگردد. تماس یک تروریست با برنامه‌ی رادیویی او و ادعایش مبنی بر اینکه در بخش‌هایی از شهر بمب کار گذاشته است، فرصت مغتنمی نصیب آرجون می‌کند تا هم شنونده‌هایش را بالا ببرد و هم به تلویزیون برگردد…

هیجان اولیه‌ی فیلم جایش را به بی‌منطقی خاصی می‌دهد که حتی با چارچوب خودِ فیلم در تناقض است. کم‌کم خیلی اتفاق‌هایش را نمی‌شود باور کرد و همه‌چیز جنبه‌ای کارتونی پیدا می‌کند. جدیت اولیه، جای خودش را به مضحکه‌ی انتهایی می‌دهد تا انفجار هر چند خوب آغاز می‌شود، اما فیلم بدی باشد. الگوی تماس تلفنی یک تروریست یا آدم‌بده روی آنتن زنده‌ی تلویزیون یا رادیو هم الگویی تکراری‌ست که مشابهش را بارها دیده‌ایم. این‌جا قرار است چیزهای دیگری هم ببینیم که نمی‌بینیم!

۸

  • نام فیلم: پرستار خوب (The Good Nurse)
  • کارگردان: توبیاس لیندهولم
  • محصول: ۲۰۲۲

امی، پرستار بیمارستان، بعد از ورود پرستار جدیدی به نام چارلی، متوجه می‌شود بیماران بخش مراقب‌های ویژه‌ی بیمارستان، به شکل مرموزی می‌میرند. امی و دو کارآگاه که مسئول پرونده شده‌اند، به دنبال حقیقت می‌گردند…

فیلم از روی واقعیت برداشت شده است. از همان دقیقه‌های نخست هم معلوم است چه اتفاقی در داستان قرار است بیفتد و مقصر کیست. فیلم هیچ نکته‌ی خاصی برای بیننده ندارد. حتی کار تا آن جا پیش می‌رود که در واقعیت هم هیچ‌گاه مشخص نمی‌شود چرا چارلی با تزریق داروهای غیرمجاز، بیماران بخش مراقبت‌های ویژه را می‌کشد. اما یک نکته‌ی مهیب در فیلم وجود دارد که برای همیشه در ذهنم ماندگار شد. جایی در اواخر فیلم، وقتی چارلی در نهایت گیر پلیس می‌افتد و زیر فشار قرار می‌گیرد تا اعتراف کند که دلیل این قتل‌هایش چه بوده، یک جمله‌ی تکان‌دهنده می‌گوید: «کسی جلومو نگرفت». در اطلاعاتی که انتهای فیلم منتشر می‌شود، چارلی در بیمارستان‌های مختلف، بیماران زیادی را به همین شکل به قتل رسانده است و مسئولان بیمارستان‌ها هم هیچ‌گاه به شکلی درست ماجرا را پیگیری نکرده‌اند. این موضوع گویا به چارلی این جسارت را می‌دهد که در بیمارستان‌های دیگر هم دست به عمل بزند. «کسی جلومو نگرفت» جمله‌ی اساسی و مهمی‌ست؛ جلوی شر و تاریکی را که نگیرید، چشم‌پوشی کنید و ـ از آن بدتر ـ عادت کنید، شر به مسیر خودش ادامه خواهد داد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۹

  • نام فیلم: پسری از بهشت (Boy from Heaven)
  • کارگردان: طارق صالح
  • محصول: ۲۰۲۲

آدم که پسر یک ماهی‌گیر است، بعد از قبولی در دانشگاه الازهر، بزرگ‌ترین دانشگاه جهان اسلام، به قاهره می‌رود تا درسش را آغاز کند. ورودش به دانشگاه او را وارد مسایلی پیچیده می‌کند که جنگ قدرت بین دولت و آدم‌های پشت پرده‌ی این دانشگاه است …

فیلم می‌خواهد نشان بدهد در بزرگ‌ترین دانشگاه جهان اسلام، آن پس‌وپشت‌ها، چه بده‌بستان‌های کثیفی در جریان است و سیاست چه‌گونه هدایت می‌شود. از این نظر، ساختن چنین ایده‌ی تابوشکنانه‌ای عجیب به نظر می‌رسد تا این که متوجه می‌شوم فیلم را در استانبول و مسجد سلیمانیه فیلم‌برداری کرده‌اند. در واقع اگر غیر از این بود عجیب می‌نمود! به هر حال، آدم از یک پسر ساده، کم‌کم تبدیل می‌شود به خبرچینی که باید مسیر تعیین امام بزرگ دانشگاه را تغییر بدهد. ایده‌ای درخور و کنجکاوی‌برانگیز که البته من را نمی‌گیرد و دلیلش را نمی‌فهمم! انگار فیلم چیزهایی دارد و خیلی چیزها هم ندارد. انگار منسجم نیست. جاهایی غیرمنطقی به نظر می‌رسد. انگار شخصیت اصلی داستان، یعنی آدم، خوب پرورده نشده است. عکس‌العمل‌هایش گاهی غیرمنطقی‌ست. از همه مهم‌تر سیر روایت است که گاهی گیج‌کننده به نظر می‌رسد و نمی‌دانم این موضوع تقصیر زیرنویس است یا خودِ فیلم‌نامه!

۱۰

  • نام فیلم: تظاهر به مرگ (Play Dead)
  • کارگردان: پاتریک لسر
  • محصول: ۲۰۲۲

دو نوجوان برای از بین بردن مدارک جرم ناچارند به سردخانه بروند اما در آن‌جا متوجه می‌شوند یکی از پزشکان سردخانه در حال تجارت با اعضای مردگان است…

فیلمی ابلهانه و بی‌ثمر که از همان صحنه‌های ابتدایی‌اش پیداست تا چه حد خام‌دستانه ساخته شده. طراحی دزدی صحنه‌ی ابتدایی، آن‌قدر غیرقابل باور است که همه‌چیز تا انتها تحت‌الشعاع همین صحنه قرار می‌گیرند.

۱۱

  • نام فیلم: دریای سوزان (The Burning Sea)
  • کارگردان: جان آندریاس آندرسن
  • محصول: ۲۰۲۱

میادین نفتی اورمن‌لانگ واقع در شمال غربی فلات قاره‌ی نروژ دچار مشکل می‌شود و فرو می‌ریزد. یکی از کارگران بخش نفتی در میان آوار گرفتار می‌شود و هر چه سریع‌تر باید نجاتش بدهند…

یک فیلم حادثه‌ای هیجان‌انگیز که انصافاً چیزی از فیلم‌های حادثه‌ای هالیوودی کم ندارد. فیلم به‌خوبی نشان می‌دهد که انسان‌ها چه بلایی سر طبیعت آورده‌اند و چه‌گونه خودشان اسیر ولع سیری‌ناپذیرشان شده‌اند. فیلم کلیشه‌های ژانر حادثه‌ای را مو‌به‌مو اجرا می‌کند و در نهایت به نتیجه‌ای قابل پیش‌بینی می‌رسد. اما آن‌قدر خوب ساخته شده که همه‌چیز قابل باور است.

۱۲

  • نام فیلم: دزدی قرن (The Heist of the Century)
  • کارگردان: آریل وینوگراد
  • محصول: ۲۰۲۰

چند نفر تصمیم می‌گیرند با روشی متفاوت و عجیب، یکی از بانک‌های مهم شهر را خالی کنند…

فیلمی جذاب و درگیرکننده، باز هم از سرقت بانک و این بار به شیوه‌ای نفس‌گیر. راستش ایده‌ی سرقت از بانک، درست مانند حدیث عشق می‌ماند که از هر زبان که می‌شنویم همچنان نامکرر است! فیلم تعلیق خوبی ایجاد می‌کند و حسابی به مخاطب استرس می‌دهد هر چند پایانش و شکل گرفتار شدن دزدها، خیلی سردستی و ناگهانی‌ست.

۱۳

  • نام فیلم: راز (Bajo la Rosa)
  • کارگردان: خوزه راموس
  • محصول: ۲۰۱۷

 یک روز دختر کوچک خانواده، توسط فردی ناشناس ربوده می‌شود. روز بعد، فرد ناشناس با خانواده تماس می‌گیرد و اعلام می‌کند برای یک جلسه‌ی بدون تنش، تصمیم دارد به خانه‌ی آن‌ها بیاید تا موضوعی را روشن کند…

فیلم خوب شروع می‌شود و روایتِ محدود به خانه‌ی خانواده‌ی آسیب‌دیده، به‌ اندازه‌ی کافی کنجکاوی‌برانگیز هست که پایش بنشینم. حتی وقتی فرد ناشناس از خانواده قرار ملاقات می‌گیرد و نزد آن‌ها می‌آید، همچنان با فیلم جالبی طرف هستیم، اما از زمانی که قرار می‌شود فرد ناشناس از تک‌تک اعضای خانواده اعتراف بگیرد و آن‌ها هم ناخواسته چیزهای سیاهی از زندگی‌شان را جلوی بقیه لو بدهند، فیلم سقوط می‌کند چون نمی‌تواند در این قسمت فضای قابل باوری بسازد. اعتراف اعضای خانواده به کرده و ناکرده‌ی خود، زیادی مصنوعی می‌شود و رشته‌ی فیلم از دست کارگردان در می‌رود.

۱۴

  • نام فیلم: تنوره‌ی دیو
  • کارگردان: کیانوش عیاری
  • محصول: ۱۳۶۴

محمدعلی بعد از دو سال به زادگاهش برمی‌گردد. زادگاهی که قنات اصلی‌اش خشکیده و مردمش به مناظق اطراف کوچ کرده‌اند. محمدعلی تصمیم دارد هر طور شده، قنات را عمیق‌تر کند تا به آب برسد اما این میان موانعی وجود دارد …

اولین فیلم داستانی کیانوش عیاری، نشان از کارگردانی می‌دهد که قرار است از خودش استعدادی درجه‌یک نشان بدهد. ریزه‌کاری‌های داستان‌پردازی و شخصیت‌پردازی هر چند به کمال نرسیده، اما بارقه‌های ظهور یک کارگردان درجه‌یک ذهن بیننده را روشن می‌کند. دوبله، ضربه‌ی بدی به فیلم زده است و عیاری با زیرکی به این نکته پی می‌برد که فیلم‌هایش نباید دوبله شوند. تنوره‌ی دیو درباره‌ی خشکی و قحطی و بی‌آبی هست، اما در عین حال درباره‌ی زندگی‌های تباه‌شده‌ی انسان‌هایی‌ست که چیزی برای از دست دادن ندارند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۵

  • نام فیلم: جبار، سرجوخه‌ی فراری
  • کارگردان: امان منطقی
  • محصول: ۱۳۵۲

قزاقان لیاخوف، جبار، سرجوخه‌ی فراری، را به دام می‌اندازند که مقداری اسلحه برای رساندن به مشروطه‌خواهان در قبرستانی پنهان کرده ‌است. آن‌ها رفقای جبار را اعدام می‌کنند اما خود او می‌گریزد. بایرام و چند یاغی به خانه‌ی جبار یورش می‌برند و ساکنان خانه را به قتل می‌رسانند. آن‌ها به توصیه‌ی بایرام یک عکس یادگاری می‌گیرند و بایرام تلاش می‌کند با رساندن عکس به دست قزاق‌ها و جبار، کش‌مکش بین آن‌ها را حادتر کند. جواد با یکی از قزاق‌ها، جوانکی که می‌گوید نامش جواد است گروهی از یاغی‌ها را از پا درمی‌آورند. آن‌ها شبی را در خانه‌ی غزال، که شوهرش به دست بایرام کشته شده، به صبح می‌رسانند و بایرام و افرادش را که به خانه‌ی غزال حمله آورده‌اند شکست داده و از پا درمی‌آورند…

امان منطقی آشکارا از سر جو لئونه الگوبرداری کرده است. تلفیقی از روزی روزگاری در غرب و خوب، بد، زشت. حتی پوستر فیلم به‌شدت یادآور روزی روزگاری در غرب است. تلفیق مایه‌های ژانر وسترن در داستانی تاریخی که البته مقداری هم فیلمفارسی‌طور است، فقط از امان منطقی برمی‌آید! منطقی نشان می‌دهد که کارگردان متفاوتی‌ست و سوداهای زیادی در سر دارد.

۱۶

  • نام فیلم: غلام‌ژاندارم
  • کارگردان: امان منطقی
  • محصول: ۱۳۵۰

گروهی یاغی به رهبری اکبر گرگ به قتل و غارت مردم مشغول هستند. تفنگچی ماهری به نام داش‌غلام و دوستش سهراب رودرروی آن‌ها قرار می‌گیرند  و در یکی از آن درگیری‌ها سهراب نابینا می‌شود. داش‌غلام که از بهارک، دختر کدخدا، مراقبت می‌کرد ستار، پسر گرگ، را نیز با خود همراه می‌کند. سال‌ها می‌گذرد. حالا بهارک و ستار بزرگ شده‌اند و به‌تدریج به هم علاقه‌مند می‌شوند. گرگ و افرادش دام می‌گسترند و داش‌غلام، ستار و بهارک را دستگیر کرده، از بهارک هتک حرمت می‌کنند  ولی داش‌غلام و ستار می‌گریزند و ستار تلاش می‌کند با گروهی از ژاندارم‌ها بازگردد و داش‌غلام نیز به جنگ و گریز با گرگ ادامه می‌دهد تا این که دوباره غلام به دام می‌افتد و با گلوله‌ی گرگ زخمی می‌شود. کمی پیش از آن که گرگ فرصت پیدا کند تیر خلاص به او شلیک کند ستار و ژاندارم‌ها سر می‌رسند و گرگ با گلوله‌ای که بهارک به سوی او شلیک می‌کند کشته می‌شود و غلام نیز قبل از مرگش ستار را سراغ بهارک می‌فرستد.

امان منطقی مشخصاً عاشق فیلم‌های وسترن است و این‌جا با انتخاب لوکشین‌ها و حتی سر و شکل بازیگرها و لباس‌های‌شان، نشان می‌دهد که چه‌قدر دوست داشته وسترن را در فیلم‌های ایرانی پیاده کند. اتفاقاً داستان او بضاعت کافی برای به ثمر نشاندن چنین آرزویی را هم دارا هست. این اولین یا به قولی دومین فیلم امان منطقی‌ست که خبر از کارگردانی باسلیقه و عشق‌فیلم می‌دهد که توانایی ساختن فیلم‌های متفاوتی برای سینمای ایران دارد.

۱۷

  • نام فیلم: هنگامه
  • کارگردان: ساموئل خاچیکیان
  • محصول: ۱۳۴۷

پسر سرایدار فقیر یک خانواده‌ی ثروتمند، عاشق دختر کوچک آن خانواده است، اما فاصله‌ی طبقاتی زیادشان، به او اجازه نمی‌دهد عشقش را به دختر بیان کند. پسر به نیروی دریایی وارد می‌شود و به مقام‌هایی بالا می‌رسد و با بازگشتش به خانه‌ی سرایداری، همه‌چیز تغییر می‌کند…

در کارنامه‌ی ساموئل خاچیکیان فیلم متفاوت اما نه‌چندان مهمی‌ حساب می‌شود. عاشقانه‌ای که به نظر می‌رسد ایرانیزه‌شده‌ی سابرینای بیلی وایلدر باشد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۸

  • نام فیلم: مردی از اصفهان
  • کارگردان: امیر شروان
  • محصول: ۱۳۴۶

یک جوان کارگر اصفهانی برای شکایت از رییس کارخانه‌اش تصمیم می‌گیرد به تهران بیاید و خودش را به صاحب کارخانه برساند تا شکایتش را با او مطرح کند اما گرفتار ماجرایی پیش‌بینی‌ناپذیر می‌شود…

وحدت گاهی تکه‌های بامزه‌ای می‌اندازد اما در نهایت فیلمی‌ست که باید روی دور تند دید و مانند خیلی از فیلم‌های آن زمان و البته مانند اکثر فیلم‌های امیر شروان، دم دستی و حالا دیگر تقریباً غیرقابل تحمل است!

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۹

  • نام فیلم: چشمه‌ی آب حیات
  • کارگردان: سیامک یاسمی
  • محصول: ۱۳۳۸

راز وجود چشمه‌ی آب حیات پس از هفتصد سال با نقشه‌ی محلش در اختیار جوانی قرار می‌گیرد. جوان به همراه دختری به نام غزاله که از افراد محلی است، عازم چشمه‌ی آب حیات می‌شوند. مردی به نام مرتضی از وجود این چشمه آگاه شده و همراه با دو برادر به تعقیب‌شان می‌پردازد. مرتضی وقتی مطمئن می‌شود که نزدیک محل شده برادرها را به قتل می‌رساند و درصدد قتل جوان و غزاله برمی‌آید. اما خود کشته می‌شود و آن دو نیز نمی‌توانند از چشمه‌ی آب حیات بنوشند چون شرط این کار عاشق نبودن است، در حالی که آن دو عاشق هم شده‌اند …

ما ایندیانا جونز می‌ساختیم وقتی ساختنش مُد نبود! یاسمی دست به کار جالبی زده و داستانی افسانه‌ای را با کلی لحظه‌های ماجراجویانه تلفیق کرده تا شخصیت‌های داستانش را به سفری پرخطر و پرافت‌وخیز بفرستد. طراحی دکورهای غار و آبشار و محل چشمه‌ی آب حیات، نسبت به زمان خودش کار چشم‌گیر و تقریباً باورپذیری از آب در آمده است.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۲۰

  • نام فیلم: مردی که رنج می‌بَرَد
  • کارگردان: محمدعلی جعفری
  • محصول: ۱۳۳۶

مرد جوانی که به اشتباه و بر اثر نامردی رییسش به زندان افتاده است، بعد از آزادی متوجه می‌شود اوضاع زندگی‌اش به‌شدت به هم ریخته است؛ نامزدش او را ترک کرده، مادرش در بستر بیماری‌ست و کارش را هم از دست داده است…

آن سال‌ها هنوز فیلم‌سازان دست و پا می‌زدند تا راه روایت یک داستان را پیدا کنند. شیوه‌ی دیالوگ‌گویی‌ها با آن جمله‌های کتابی و مصنوعی، حالا دیگر غیرقابل تحمل است، اما سند تاریخی جذابی‌ست بر آنچه که در سینمای ایران گذشت. یکی از نکته‌های جالب در صحنه‌ای اتفاق می‌افتد که مرد جوان با رییسش گلاویز می‌شود. در این صحنه که دو مرد مشت و لگد به هم حواله می‌کنند، خبری از آن صدای معروفِ «دیش دیش، دوف دوف» نیست. یعنی در واقع هنوز فیلم‌سازان به این فکر نیفتاده بودند که با طراحی این صداها به دراماتیک کردن صحنه‌های دعوا بیفزایند!

 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم