کوتاه دربارهی چند فیلم؛ چهلوشش
- نام فیلم: خانهی دختر
- کارگردان: شهرام شاهحسینی
پریسا و بهار خبردار میشوند که دوستشان سمیرا در آستانهی ازدواج با منصور، بر اثر حادثهای مشکوک مُرده است. آنها ناراحت و غمگین، به خانهی سمیرا میروند تا بفهمند ماجرا از چه قرار است. رفتار سردِ پدر سمیرا و همچنین رفتار خونسردِ نامزدِ او، منصور، دخترها را به شک میاندازد که باید کاسهای زیرِ نیمکاسه باشد … فیلم را همان جشنوارهی دو سال قبل دیدم و این چند خط را دربارهاش نوشتم و نمیدانم بعد از اینهمه توقیف بودن و ممیزی، چه بلایی سرش آمده و البته یکبار دیگر دیدنش هم تقریباً غیرممکن است! در نیمهی اول داستان، قرار است منصور، با آن خونسردی و رفتار مشکوک، مقصر جلوه داده شود؛ او در یک صحنهی جالب به سمیرا میگوید دستش را بدهد که فالش را بگیرد، و وقتی سمیرا به شوخی به او میگوید که نامحرم است، منصور با جملهای بودار به او میگوید که یعنی هیچ نامحرمی تا حالا دستِ او را نگرفته؟ فیلم با روایتِ معکوسِ خود در نیمهی دوم است که به پرسش مخاطب پاسخ میدهد اما نه به همهی آنها! نکتههای زیادی هم این وسط نامشخص باقی میمانند. از همه مهمتر آن ایمیل و پیامکیست که از طرف ستاره، خواهر سمیرا فرستاده میشود و مشخص هم نمیشود علت این کار او چیست. پیداست که فیلمنامهنویس فقط میخواسته به این شکل، نیمهی اول داستان که قرار است نیمهی معما طرح کردن باشد را بهشدت پیچیده جلوه دهد اما بعد در گرهگشایی در میماند. یا معلوم نیست چرا پدر سمیرا آنقدر منصور را تهدید میکند یا چرا آنطور مرموزانه، وقتی که ستاره دارد با موبایل سمیرا تماس میگیرد، از لای در او را میپاید. تمام این بگیروببندها، تنها و تنها شک و تردید انداختن به دل تماشاگر بیخبر از همهجاست، غافل از اینکه هیچکدام از این گرهافکنیها در نیمهی دوم به نتیجهی درست و درمانی نمیرسد. (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها