اگر می‌بینی خصمت استدلالی را در پیش گرفته که به شکست تو خواهد انجامید، نباید اجازه دهی که آن را به نتیجه برساند، بلکه باید به موقع حرفش را قطع کنی، یا توی حرفش بدوی، یا او را از موضوع منحرف کنی، و مسائل دیگری را پیش بکشی. خلاصه اینکه باید بحث را عوض کنی.

 

پی‌نوشت: شوپنهاورِ بدبین و نابغه، در این کتابِ جذاب و زیرکانه، به روش سوفسطاییان، با سی‌وهشت روش مختلف به شما می‌آموزد که در هر بحثی، چه حق داشته باشید و چه نه، پیروز از میدان بیرون بیایید. او در پی این است تا با زبان‌بازی و سفسطه و مغلطه و چرب‌زبانی، «خصم» (آن‌طور که خودش در کتاب به جای طرف صحبتِ شما نام می‌برد) را به زانو درآورد. او که به‌درستی به نهاد بشر دو پا بدگمان است، چیزی را به او عرضه می‌کند که خوشحالش کند! او خیلی زیرکانه می‌داند، آدم‌ها، برخلاف ادعاهای‌شان در همه‌ی زمینه‌ها، تابع سستی عقل و اراده‌ی کورشان هستند. پس چیزی نوشت که انسان را خوش آید. شوپنهاور چیزی بین شوخی و جدی (هیچ‌گاه متوجه نخواهید شد او در این کتاب جدی می‌گوید یا شوخی می‌کند)، انسان‌ها را دعوت می‌کند به پیروز شدن در بحث، به هر شکل ممکن.

گذشته مانند آینده حقیقتاً وجود ندارد. هر دوی آن‌ها خیال‌هایی هستند که در ذهن ما آفریده می‌شوند. آینده، نوعی شبیه‌سازی احتمالی است که در مغزمان انجام می‌دهیم تا به شکل دادن جهانی که می‌خواهیم در آن زندگی کنیم کمک کنیم. گذشته به خلاف آینده واقعاً اتفاق افتاده است. اما گذشته نیز آن‌طور که در ذهن ما بازنمایی می‌شود نوعی شبیه‌سازی ذهنی است. خاطرات ما گزارش‌های دقیقی از آن‌چه واقعاً اتفاق افتاده نیستند. آن‌ها بازسازی آن چیزی هستند که اتفاق افتاده است و بسیاری از جزئیات کوچک و بزرگ غیرقابل اعتمادند.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

 محال است که شما در ایران با یکی از مأمورین دولت کاری داشته باشید و موفق شوید که بدون پرداخت رشوه کار خود را بگذرانید. هنگامی که امیرنظام، زمامدار شد تصمیم گرفت که اصول رشوه‌گیری را براندازد و برای حصول این منظور مقدر داشت اولاً به مقدار کافی به مستخدمین دولت حقوق بدهند و ثانیاً حقوق آن‌ها را در سر ماه بپردازند. ولی با این که مستخدمین دولت حقوق خود را مرتباً دریافت می‌کردند طولی نکشید که صدای آن‌ها بلند شد زیرا خود را از گرفتن رشوه محروم می‌دیدند. مستخدم دولتی ایران ترجیح می‌دهد که صد تومان حقوق دریافت نموده و ماهی صد تومان دیگر رشوه بگیرد ولی دویست تومان حقوق مرتب را دریافت نکند. علتش این است که طبع انسانی طالب مجهولات است و در رشوه‌گیری که امید حصول یک مبلغ غیرمنتظره می‌باشد لذتی است که در وصول حقوق مرتب یعنی سود مطمئن وجود ندارد.

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

پی‌نوشت: با کتاب جذابی سر‌وکار دارید که نه‌تنها از اخلاق و خصوصیات ایرانی‌های دوران قاجار نکات جالبی به ما می‌گوید بلکه سیر تحولات اجتماعی و اقتصادی و مذهبی ایران را هم پیش چشم می‌آورد. کنت دو گوبینو، به عنوان سفیر فرانسه در ایرانِ دوران مظفرالدین‌شاه، با دقت همه‌چیز را از نظر گذرانده و چیزهایی درباره‌ی ما ایرانی‌ها گفته که خیلی‌هایش را خودمان می‌دانیم اما به روی مبارک‌مان نمی‌آوریم و خیلی‌هایش را هم نمی‌دانیم. در واقع خیلی چیزها از گذشته تا به امروز در ما تغییر نکرده است، همانیم که هستیم. البته خیال نکنید نویسنده تنها اخلاق‌های چپکی ایرانی‌ها را نوشته، اتفاقاً خیلی چیزهای خوب هم گفته که برای وطن‌دوستان سینه‌چاک مایه‌ی مسرت خواهد شد! خلاصه کتاب جذابی‌ست که مخصوصاً وقتی پای مترجمی مثل ذبیح‌الله منصوری وسط باشد، نباید در خواندنش شک کرد. البته اگر نسخه‌ای از آن پیدا کنید.

چند بخش‌ از حرف‌های ابراهیم گلستان، در کتاب « گفته‌ها »

*من اصلاً حالت این که خودم را نویسنده بدانم و حرفه‌ام را نویسندگی بدانم و بنابراین بایستی که مرتب بنویسم ندارم. من اصلاً برای خودم حرفه‌ای قائل نیستم. اصلاً خودم را توی قالب این که من چه کاره‌ام مقید نمی‌کنم. من یک آدمی هستم که دارم زندگی می‌کنم، مقداری به انتخاب خودم به راهم می‌روم، مقداری هم در برابر حوادثی که می‌خواهند مرا این ور و آن ور ببرند سعی می‌کنم خودم را اداره کنم. این وضع تقریباً در زندگی همه هست. کمتر یا بیشتر. بعضی بیشتر بُرده می‌شوند و بعضی بیشتر خودشان را می‌برند. علاقه من به نویسندگی هم برای اینست که دلم می‌خواهد خودم را بیان کنم. حسِ ساختن حسِ بودن است. کردن بودن است. مقداری خودم را به وسیله نویسندگی بیان می‌کنم، مقداری خودم را به وسیله از کوه بالا رفتن بیان می‌کنم. مقداری را فرض کنید به وسیله عکس گرفتن یا با کسی حرف زدن. غرضم بودن است. بودن، و حسِ بودن و شناختن. و شناختن خودم برای این که بهتر باشم و بهتر بشوم تا بودنم، و بودن، بهتر بشود. این از این. (بیشتر…)

بخشی از رمان « در خرابات مغان » اثر داریوش مهرجویی

… شاید بعداً درباره ی این روحیه ی شاد و بی ریا و صادق و زودباور فرد معمولی آمریکایی بیشتر صحبت کنم. محاله که اونا جایی که برای بلیط باید پول پرداخت کنن، بخوان مجانی یا دزدکی وارد شن. همگان به طور ناخودآگاه قانون و ماده ی قانون ها رو اجرا می کنن. دروغ نمی گن. اصلاً بلد نیستن. به خصوص به خاطر سیستم پر کردن فرم های مالیاتی آخر سال. هیچ کس نمی تونه تقلب کنه. چون گیر می افتند. توسط خود سیستم. نه یک یا دو مأمور یا مسئول مالیاتی. سیستم حکومتی. برخلاف همه ی این فیلم های آمریکایی که به خاطر مسائل نمایشی و سرگرم کننده، مدام آدم های خلاف و دروغگو و جنایت کار رو نمایش می ده، خودشون اصلاً احتیاجی ندارن که بخوان سر کسی رو کلاه بگذارن یا دروغ بگن. مردم معمولی رو میگم، که درصدشون خیلی خیلی زیاده. نه اونا که تا گردن تو کار خلاف غوطه خوردن. منظورم، مرد و زن و پدر و مادر یک خانواده، یا بچه شون، معلم و مدیر مدرسه شون، راننده ی اتوبوس، قصاب و عطار محله … آدم های معمولی بی شیله پیله …

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: رمان مهرجویی، بسیار روان و راحت خوان است. حکایت جوان مسلمان ایرانی که شروع به تحصیل در دانشگاهی آمریکایی می کند و عاشق دختری ایتالیایی تبار می شود. مهرجویی در این رمان، عشق و سیاست و مذهب را در هم گره می زند و داستانی خلق می کند که هر چه به سمتِ انتها می رود، چنان عجیب و غریب و دور از انتظار می شود که حسابی غافلگیرتان خواهد کرد.  پیشنهاد من این است که حتماً این کتاب بامزه  را بخوانید. 

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم