بخشی از رمان « آدولف » اثر بنژامن کُنستان

من از ذهنیت متکبری که می پندارد با توضیح دادن می تواند چیزی را موجه سازد متنفرم؛ من از این خودپسندی که با روایت صدمه ای که وارد آورده در واقع به خودش می پردازد و مدعی است با این توصیف، ترحم برانگیز می شود، متنفرم، و از فرد تغییرناپذیری که از بالا به خزابه های زیر پایش می نگرد و به جای اظهار ندامت به تجزیه و تحلیل خود می پردازد، متنفرم. من از سست اخلاقی که ناتوانی اش را همواره به پای دیگران می گذارد و نمی بیند که شر نه در پیرامونش، که در وجود خودش است، متنفرم.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از کتاب « تسلی بخشی های فلسفه » اثر آلن دو باتن

آنچه باید نگرانمان کند تعداد مخالفان ما نیست، بلکه خوب بودن دلایلی آن ها برای این کار است. پس ما باید به جای توجه به عدم محبوبیت به تبیین ها و دلایل عدم محبوبیت توجه کنیم. این که بشنویم تعداد زیادی از افراد جامعه ما را دچار اشتباه می دانند ممکن است هراسناک باشد، ولی پیش از ترک موضع خود، باید به روش آن ها برای دستیابی به این نتایج توجه کنیم. درستی روش تفکر آن هاست که باید اهمیتی را که به عدم تأئید آن ها می دهیم تعیین کند.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: به بخش « تک گویی درونی » که بروید، قسمت اولِ بخشِ کوتاهی از این کتاب را خواهید دید. درباره ی خودِ کتاب، همانجا حرف هایم را زده ام؛ عالی ست. به تازگی هم کتاب « هنر سیر و سفر » دوباتن را تمام کرده ام که می توانم بگویم بی نظیر است. بعداً درباره اش صحبت خواهم کرد.

بخشی از کتاب « تسلی بخشی های فلسفه » اثر آلن دو باتن

سقراط ما را ترغیب می کند که از اطمینان مردم نترسیم، مردمی که نمی توانند به این پیچیدگی احترام بگذارند و دیدگاه های خود را بدون دقتی حداقل به اندازه دقت کوزه گر، صورت بندی می کنند. آنچه بدیهی و « طبیعی » خوانده می شود به ندرت چنین است. تشخیص این امر باید به ما بیاموزد که دریابیم جهان انعطاف پذیرتر از چیزی است که به نظر می رسد، زیرا دیدگاه های تثبیت شده اغلب نه از طریق فرایند استدلال بی عیب و نقص بلکه از طریق قرن ها آشفتگی فکری ظاهر شده اند. ممکن است دلایل خوبی برای شکل و وضعیت فعلی امور وجود نداشته باشد.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: یکی از جذابترین بخش های زندگی من، خواندن کتاب های فلسفی ست. لذتی که نمی توانم با هیچ چیز عوضش کنم و یکی از کتاب های عالی در این زمینه، همین « تسلی بخشی های فلسفه » است نوشته ی نویسنده ی محبوبم آلن دو باتن که فقط چند ماهی ست با او آشنا شده ام و شروع کرده ام به خواندن همه ی کتاب هایش. این کتاب با زبانی ساده و همه فهم، شما را غرق خواهد کرد. به شما یاد خواهد داد چطور در مواقع بغرنج، با توجه به افکار، نظرات و عملکرد چند فیلسوفِ مشخص شده، خودتان را آرام کنید.  در آینده، بخش های بیشتری از آن را در اینجا خواهید خواند.

بخشی از داستان کوتاه « از رنج آگاهی » اثر هارتموت لانگه

با خود اندیشید: (( چرا این زندگی همیشه چیزی است که خودکفایی ندارد؟ مثل ساعتی می ماند که تو ناچاری کوکش کنی، چون که تنها و تنها در زیر عذاب کشش و تنش است که چرخیدنش شدنی است. ما آن پدیده ی ناسازیم که آن فرصت کوتاه میان زادن و مرگ را باید که بجنگیم تا به دست بیاوریم. وانگهی نفرین شده ایم که بر این مسئله آگاه هم باشیم. ))

 توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: سال ها پیش، از این نویسنده ی آلمانی، مجموعه ی داستان کوتاه « حمایت از هیچ » را خوانده بودم که به دلیل داستان های تأثیرگذار و فضای خاصی که داشتند، نام لانگه در ذهنم حک شده بود تا اینکه برخورد کردم به  مجموعه ی « فرجام نیچه » که حاوی داستان های کوتاهِ دیگری از این نویسنده ی صاحب سبک است. جذابیتِ این مجموعه ی داستانِ تخیلی ـ تاریخی این است که وارد زندگی آلمانی های نامداری مانند نیچه و گوبلز ( وزیر تبلیغات هیتلر ) و فون کلایست ( نویسنده ی شهیر آلمانی ) شده و از دریچه ی جدیدی به بخشی از زندگی آن ها نگاه کرده و گاه حتی آن ها را وادار ساخته خودشان با واگویه های ذهنی شان، داستان را روایت کنند. این کتاب هر چند به تأثیرگذاری « حمایت از هیچ » نیست اما بهرحال مجموعه ی مغزداری ست که خواندنش مطمئناٌ بی فایده نمی تواند باشد.

بخشی از رمان « همنوایی شبانه ارکستر چوبها » اثر رضا قاسمی

تاریخچه ی اختراع زنِ مدرنِ ایرانی بی شباهت به تاریخچه ی اختراع اتوموبیل نیست. با این تفاوت که اتوموبیل کالسکه ای بود که اول محتوایش عوض شده بود ( یعنی اسب هایش را برداشته بودند به جای آن موتور گذاشته بودند ) و بعد کم کم شکلش متناسب این محتوا شده بود و زن مدرن ایرانی اول شکلش عوض شده بود و بعد، که به دنبال محتوای مناسبی افتاده بود، کار بیخ پیدا کرده بود. ( اختراع زن سنتی هم، که بعدها به همین شیوه صورت گرفت، کارش بیخ کمتری پیدا نکرد. ). این طور بود که هر کس، به تناسب امکانات و ذائقه ی شخصی، از ذهنیت زن سنتی و مطالبات زن مدرن ترکیبی ساخته بود که دامنه ی تغییراتش، گاه، از چادر بود تا مینی ژوپ. می خواست در همه ی تصمیم ها شریک باشد اما همه مسئولیت ها را از مردش می خواست. می خواست شخصیتش در نظر دیگران جلوه کند نه جنسیتش اما با جاذبه های زنانه اش به میدان می آمد. مینی ژوپ می پوشید تا پاهایش را به نمایش بگذارد اما، اگر کسی به او چیزی می گفت، از بی چشم رویی مردم شکایت می کرد. طالب شرکت پایاپای مردم در امور خانه بود اما در همان حال مردی را که به این اشتراک تن می داد ضعیف و بی شخصیت قلمداد می کرد. خواستار اظهار نظر در مباحث جدی بود اما برای داشتن یک نقطه نظر جدی کوششی نمی کرد. از زندگی زناشویی ناراضی بود اما نه شهامت جدا شدن داشت، نه خیانت. به برابری جنسی و ارضای متقابل اعتقاد داشت اما، وقتی کار به جدایی می کشید، به جوانی اش که بی خود و بی جهت پای دیگری حرام شده بود تأسف می خورد.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: رمان فوق العاده ی رضا قاسمی، حسابی آدم را به تلاش می اندازد. راحت تر بگویم: مغز آدم را به کار می گیرد. شیرین و روان است گرچه اگر دنبال یک داستان سرراست و مستقیم هستید، باید بگویم که اشتباه کرده اید. این قسمت بالا را هم با دقت بخوانید. به نظرم فوق العاده است. خانم ها اگر بهشان برنخورد!

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم