پوستر فیلم ها، از گذشته تا امروز و چند پوستر به سبک تایلندی

پوستر فیلم ها، از گذشته تا امروز و چند پوستر به سبک تایلندی

هیچ کس از اهمیت پوستر در سینما به عنوان عاملی برای معرفی فیلم و جذب تماشاگر به سالن غافل نیست. بهرحال پوسترِ فیلم قدمتی به اندازه ی خودِ سینما دارد. امروزه پوستر فیلم ها تغییرات زیادی کرده؛ از یک سو ایده پردازیهای هوشمندانه ای که سبب می شود داستان، حال و هوا و تمِ فیلم در طراحی اش نمود داشته باشد تا اینگونه، تماشاگر با دیدن آن دستش بیاید که با چه فیلمی سر و کار خواهد داشت. (بیشتر…)

نگاهی به فیلم دربند

نگاهی به فیلم دربند

  • بازیگران: نازنین بیاتی ـ پگاه آهنگرانی ـ بهرنگ توفیقی و …
  • نویسنده و کارگردان: پرویز شهبازی
  • ۹۵ دقیقه؛ سال ۱۳۹۱
  • ستاره ها: ۳/۵ از ۵

 در بند

خلاصه ی داستان: نازنین، برای ثبت نام در دانشگاه پزشکی، از شهرستان به تهران می آید و به دنبال خانه، همه جا را زیر پا می گذارد تا اینکه با دختری به نام سحر آشنا می شود که در یک عطرفروشی کار می کند. سحر با برخوردی دوستانه، فوراً نازنین را می پذیرد. نازنین وسایلش را به خانه ی سحر می آورد و زندگی دانشجویی اش را آغاز می کند اما کم کم متوجه می شود، سحر دوستان زیادی دارد که هر شب در خانه ی او مهمانی می گیرند و شرایط را برای تمرکز او سخت می کنند. وقتی هم که یک روز سحر توسط نیروی انتظامی دستگیر می شود، نازنین برای نجات او دست به هر کاری می زند اما این تازه آغاز مشکلات اوست … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم گناهکاران

نگاهی به فیلم گناهکاران

  • بازیگران: رامبد جوان ـ فرامرز قریبیان ـ رضا رویگری و …
  • فیلم نامه: محمدسام قریبیان
  • کارگردان: فرامرز قریبیان
  • ۹۷ دقیقه؛ سال ۱۳۹۰
  • ستاره ها: ۳ از ۵

 … لذت ببریم

خلاصه ی داستان: قتل وحشیانه ی دختر سرهنگ فرازمند، دو مأمور آگاهی را کنار هم قرار می دهد: سرگرد روانگر، یک مأمور کم حرف و منطقی و آرام و سرهنگ تدین که مردی ست مغرور، خشن، تند و پر حرارت که معروف است به اینکه برای اعتراف گرفتن از مجرمین، متوسل به زور می شود. تحقیقات این دو برای یافتن قاتل آغاز می گردد و این در حالیست که همه ی مظنونین به شکلی انگیزه ی کافی برای کشتنِ مقتول را داشته اند … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم پُرخوری بزرگ La Grande Bouffe

نگاهی به فیلم پُرخوری بزرگ La Grande Bouffe

  • بازیگران: مارچلو ماستوریانی ـ میشل پیکولی ـ فیلیپ نوآره و …
  • فیلم نامه: مارکو فره ری ـ رافائل آزکونا ـ فرانسیس بلانش
  • کارگردان: مارکو فره ری
  • ۱۳۰ دقیقه؛ محصول فرانسه، ایتالیا؛ سال ۱۹۷۳
  • ستاره ها: ۴ از ۵

خوردن تا سر حد مرگ

خلاصه ی داستان: چهار مرد، برای خوشگذرانی به خانه ی بزرگِ یکی از مردها می روند و آنجا تصمیم می گیرند آنقدر بخورند که بمیرند … (بیشتر…)

اندر حکایت بی علاقگی به کار با تم فیلم و سینما!

اتفاقی که چند مدت قبل پیش آمد، بر آنم داشت تا این یادداشت کوتاه را بنویسم و آن اتفاق را به شکلی، تعمیم بدهم به ایرادی فراگیرتر که جامعه ی ما به شدت از آن رنج می برد. من به این ایده به شدت معتقدم که آدم اگر حتی روزنامه فروش هم باشد، باید بهترین روزنامه فروشِ شهرش باشد. روزنامه فروشی که باید تا تهِ خطِ کارش رفته باشد و بداند که: کدام روزنامه پرفروش تر است؟ کدام کم فروش تر؟ کدام سیاسی ست و کدام هنری؟ کدام زرد است و کدام غیرزرد؟ ( در مقابل اصطلاح « زرد » واژه ی دیگری به ذهنم نرسید که به جای روزنامه های غیرزرد بگذارم که معنای مقابلش را بدهد! ) کدام روزنامه مقالات بهتری دارد؟ اصلاً کدام نشریه ارزش خریدن دارد و کدام ندارد؟ یک روزنامه فروشِ خوب، باید این چیزها را بداند. چون یا آدم کاری نمی کند یا وقتی می کند باید تا تهش برود. متأسفانه چارچوب غلط اجتماعی ما، مشکلات اقتصادی شدید و صد البته ساختار ناسالم و ناموزون فکری و روحی آدم ها، موجب می شود هیچ کس از کاری که می کند راضی نباشد. فقط کافیست یک بار که داخل تاکسی نشسته اید، بیشتر به حرف ها دقت کنید؛ امکان ندارد راننده ننالد از زندگی و بد و بیراه نگوید به کار و کاسبی اش! بی برو برگرد همه شاکی اند. از همه چیز شاکی اند غیر از خودشان! عالم و آدم را در این « زندگی کوفتی » ( نقل به مضمون! ) مقصر می دانند غیر از خودشان را. شاید بگویید خودتان ماشین دارید و هیچ وقت با چنین چیزهایی برخورد نکرده اید. خب خوش به حالتان که خبر از پیاده هایی مثل من ندارید! اما من روش ساده تری پیشنهاد می کنم: بروید سرِ چهار راه و اولین نفری را که دیدید، سئوال کنید از اوضاع زندگی اش راضی ست یا نه. جوابش پیش من است؛ نود و نه درصد و نیم چنین پاسخ هایی خواهند داد: (( با این گرونی دیگه چه حال و اوضاعی! )) یا (( افتضاحه آقا! برو دلت خوشه! )) یا (( گرفتاریم! گرفتار! )) یا ((  دیگه وقتی یه کیلو گوجه باشه فلان قدر، چه انتظاری داری برادرِ من؟! )) و یا اگر خیلی آدم خوش بینی باشد و خیلی دستِ بالا گرفته باشد، چنین جوابی می دهد: (( یه نفسی میاد و می ره خلاصه! )) که این یعنی خیلی خوش بین است! بهرحال جواب ها چیزی در این مایه ها خواهد بود. نمی خواهم بحث جامعه شناسانه راه بیندازم که اصلاً کارِ من این نیست و سوادش را هم ندارم اما تجربه چیز با ارزشی ست که آدم کم کم به آن می رسد.  آدم ها فقط و فقط کمبودها را به دولت و گرانی و این چیزها مربوط می دانند غافل از اینکه خودشان چاهی هستند از انواع و اقسام کمبودها. اما خب، راحت تر است که همه چیز را گردنِ دیگری بیندازیم دیگر! نه؟! (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم