نگاهی به فیلم قصه ها

نگاهی به فیلم قصه ها

  • بازیگران: محمدرضا فروتن ـ فرهاد اصلانی ـ گلاب آدینه و …
  • فیلم نامه: رخشان بنی اعتماد ـ فرید مصطفوی
  • کارگردان: رخشان بنی اعتماد
  • ۸۸ دقیقه؛ سال ۱۳۹۰
  • ستاره ها: ۱/۵ از ۵

 

سینما، بلندگو نیست …

 

خلاصه ی داستان: قصه‌ی چند آدم، با دردها و مشکلات و سیاه‌بختی‌هایشان. آن‌ها از کنار هم می‌گذرند و بدونِ این‌که از وجودِ هم خبر داشته باشند، داستان‌هایشان را تعریف می‌کنند … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم استراحت مطلق

نگاهی به فیلم استراحت مطلق

  • بازیگران: رضا عطاران ـ بابک حمیدیان ـ ترانه علیدوستی و …
  • فیلم نامه: عبدالرضا کاهانی ـ سعید قطبی زاده
  • کارگردان: عبدالرضا کاهانی
  • ۷۵ دقیقه؛ سال ۱۳۹۳
  • ستاره ها: ۳ از ۵

 

هپروتِ ناتورالیستی!

 

خلاصه‌ی داستان: سمیرا به رغم مخالفتِ سرسختانه‌ی حامد، که به تازگی از او طلاق گرفته، برای کار به تهران می‌آید و تا خالی شدنِ خانه‌ای که اجاره کرده، تصمیم می‌گیرد در خانه‌ی دوستش رضوان و همسرش داوود بماند. این در حالی‌ست که حامد پشت سرش حرف‌هایی می‌زند و تلاش می‌کند تا او را به هر ترتیبی به شهرستان برگرداند. البته مردهایی هم که دور و برِ سمیرا هستند، انگار چشمشان دنبالِ اوست … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم رُخ دیوانه

نگاهی به فیلم رُخ دیوانه

  • بازیگران: امیر جدیدی ـ صابر ابر ـ طناز طباطبایی و …
  • فیلم نامه: محمدرضا گوهری
  • کارگردان: ابوالحسن داوودی
  • ۱۱۵ دقیقه؛ سال ۱۳۹۳
  • ستاره ها: ۲/۵ از ۵

 

داستان‌پردازی‌های یک ذهنِ بی‌خطر

 

خلاصه‌ی داستان: چند جوان، در طی یک شرط‌بندیِ در ابتدا احمقانه، درگیرِ ماجرایی می‌شوند که روی تک‌تک‌شان اثر می‌گذارد و در نهایت به سرنوشتی تلخ ختم می‌گردد … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم خانه‌ای کنار ابرها

نگاهی به فیلم خانه‌ای کنار ابرها

  • بازیگران: حامد کمیلی ـ هدایت هاشمی ـ آفرین عبیسی و …
  • نویسنده و کارگردان: سید جلال دهقانی اشکذری
  • ۹۰ دقیقه؛ سال ۱۳۹۲
  • ستاره ها: ۱/۵ از ۵
  • خلاصه‌ی این یادداشت، روی سایت مجله‌ی « فیلم » منتشر شده است ( اینجا )

 

لباسِ جدیدی که زود نخ‌نما می‌شود

 

خلاصه‌ی داستان: مسعود و حمید دو جوان آسمان جُل و دله دزد هستند که در محله‌ای می‌چرخند و از خانواده‌هایی که پسران‌شان در جبهه‌ی جنگ هستند، به دروغ از طرفِ آن ها، پول می‌گیرند تا مثلاً به دست‌شان برسانند. اما وجدانِ نیمه بیدارِ آن‌ها در برخورد با یکی از این افراد، که پیرزنی تنهاست، بیدار می‌شود … (بیشتر…)

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و سه

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و سه

  • نام فیلم: تراژدی
  • کارگردان: آزیتا موگویی

قاسم، مردِ فقیر و به ته خط رسیده ای ست که با همکاری شاگردِ سابقش حبیب، تصمیم می گیرد نقشه ای را عملی کند تا از این پس خانواده اش بتوانند زندگی راحت تری داشته باشند. اما وقتی نقشه اش آنطور که فکر می کرد، عملی نمی شود و از سویی دیگر، حبیب هم به او رودست می زند، ماجرا بیش از پیش به قهقرا می رود … این فیلم یک تراژدیِ تلخِ گزنده و اعصاب خردکن ( نه به معنای منفی اش ) است که دلِ هر بیننده را می لرزاند. فیلم از چند داستانک تشکیل شده که به فراخور، روی هر کدام مکث می کنیم. هر چند برخی داستانک ها مانند ماجرای درگیری پژمان و زنِ پدرش، آنقدرها پُر و پیمان نیست ( ناگهان پژمانی که آنقدر از مهشید متنفر بود، تنها در یک سکانس، با او خوب می شود ) اما در عوض چنان مسلط و تراژیک به مهمترین داستانکِ فیلم یعنی رابطه ی قاسم و زینت پرداخته می شود که داستانک های دیگر را هم تحت تاثیر قرار می دهد. قدرت فیلم دقیقاً از رابطه ی قاسمِ بدبخت و مستأصل و زینتِ بیچاره نشأت می گیرد. زینت دلِ خوشی از قاسم ندارد. او قاسم را مسبب این زندگی فلاکت بارش می داند. قاسم کسی بوده که زینت را از ازدواج با موسی دور نگه داشته و موسی همان مردِ کفتربازی ست که در همسایگی آن ها زندگی می کند. در یک صحنه ی زیبا، کبوترِ موسی که در حیاطِ قاسم نشسته، در حالیکه زینت در حال پهن کردنِ لباس ها روی طناب است، به پرواز در می آید و همزمان دوربین هم به سمتِ بالکنِ خانه ی موسی کرین می کند و به او می رسد. این حرکت از زینت به سمتِ موسی، آن نگاه های هنوز عاشقانه، همه چیز را درباره ی گذشته ی این دو نفر بیان می کند. قاسم هم خودش می داند که مسبب بدبختی زینت است. او طی صحنه ای درددل گونه، که با دکوپاژ فکر شده ی کارگردان، تنها در قاب نشسته در حالیکه دوربین هم از او فاصله دارد، موسی را کسی معرفی می کند که بیست سال ازدواج نکرد، در همسایگی اش ماند تا ذلتش را ببیند. قاسم می داند چه کرده. خودش هم در رویارویی با موسی به آن اعتراف می کند و می گوید که من می دانستم که شما همدیگر را می خواستید. کمی جلوتر که قاسم از موسی می خواهد نقشه ی ناکامش با حبیب را دوباره عملی کند، قاسم با بغض جمله ی عجیبی می گوید: (( وای قاسم! چرا کابوست دست از سرِ من برنمی داره؟ چه کردی با زندگی من؟ )) (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم