کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتادوهشت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتادوهشت

۱

  • نام فیلم: بدون قرار قبلی
  • کارگردان: بهروز شعیبی
  • محصول: ۱۴۰۰

یاسمن بعد از سال‌ها زندگی در آلمان به خاطر وصیت پدر متوفایش به ایران برمی‌گردد. او رابطه‌ی خوبی با پدرش نداشته و در تمام این سال‌ها نیز با او حرف نزده است، اما بازگشتش به ایران و خواندن وصیت‌نامه‌ی پدر، همه‌چیز را تغییر می‌دهد…

فیلم در حال‌وهوای آثار دهه‌ی شصت باقی مانده است. همان ایده‌ی بازگشت به وطن در داستان جریان دارد و این بار البته رویکردی مذهبی نیز به آن اضافه شده است. بهروز شعیبی به شکل دمده‌ای از نمادها استفاده می‌کند. مانند آن جا که از آن خانه‌ی قدیمی می‌گوید که پیرمرد صاحب‌خانه حاضر نیست با پول معاوضه‌اش کند تا خانه‌اش را بکوبند و ساختمانی جدید بسازند. این داستانک‌های پرحرف (!) به همراه نمایش زورکی رقص‌های محلی و زندگی‌های روستایی و البته معجزه‌ی پایانی فیلم که علم پزشکی را زیر سئوال می‌بَرَد، قرار است ما را مجاب کند که سرزمین خودمان از همه‌جا بهتر است. باشد! بهتر است! قبول کردیم! (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوچهار

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوچهار

  • نام فیلم: خرس
  • کارگردان: خسرو معصومی
  • محصول: ۱۳۹۰

نورالدین که فکر می‌کردند در جنگ شهید شده، دوباره نزد خانواده‌اش برمی‌گردد اما متوجه می‌شود گلی، همسرش، با مرد دیگری ازدواج کرده است. مردی عصبی و خشن که وقتی ماجرا را می‌فهمد، به جان گلی می‌افتد…

فیلم نزدیک به ده سال توقیف بود. من که متوجه نمی‌شوم چرا! مثل همه‌ی چیزهای این مملکت که متوجه نمی‌شوم! من نسخه‌ی قاچاق فیلم را دیدم. امیدوارم سازندگان فیلم راضی باشند. حتماً هستند! اما وقتی فیلمی مانند خرس را توقیف می‌کنیم در واقع برعکس عمل کرده‌ایم. یعنی به جای این که خودِ اثر صحبت کند، نقص‌هایش بیرون بزند و طی روندی نانوشته، از قافله عقب بیفتد و به دست فراموشی سپرده شود، با توقیف آن کاری می‌کنیم که مدام جلوی چشم باشد، نقص‌هایش دیده نشود، ناخودآگاه در میان داستان توخالی‌اش دنبال چیزی، موردی، حرفی، حدیثی بگردیم، یعنی همان از هیچ، چیزی ساختن و پرداختن. این‌گونه می‌شود که فیلمی مانند خرس توی چشم می‌آید، در حالی که همان ده سال پیش هم می‌توانست برای همیشه به فراموشی سپرده شود.

معلوم نیست نورالدین روی چه حسابی این همه پافشاری می‌کند در حالی که به نظر می‌رسد چندان حقی هم نداشته باشد. او بیش از حق خودش می‌خواهد و جنگ رفتن را بهانه‌ای می‌کند برای رسیدن به چیزی که فکر می‌کند، درست است، در حالی که بی‌تعارف من به او هیچ حقی نمی‌دهم. گریه‌های او هم به‌شدت شبیه ننه‌من‌غریبم‌بازی‌ست و روی اعصاب!

از آن طرف معلوم نیست گلی چرا این‌قدر نامشخص رفتار می‌کند. مثلاً در حالی که می‌داند شوهر جدیدش، افرا، نسبت به نورالدین حساسیت دارد، باز هم به خانه‌ی نورالدین می‌رود. و تازه وقتی افرا از او دلیلش را می‌پرسد، هیچ نمی‌گوید تا کتک بخورد! خب چرا به نورالدین تلفن نمی‌زند؟! چه اصراری دارد مدام به خانه‌ی او برود؟!

حرکت پایانی افرا هم به همین دلایل که گفتم، و البته دلایلی دیگر که توضیح دادنش هیچ سودی ندارد، به هیچ عنوان قابل درک و فهم نیست. او به‌درستی (حالا شاید کمی اغراق‌شده) با نورالدین چپ می‌افتد. اما هیچ‌گاه در قامت یک قاتل روانی ظاهر نمی‌شود تا آن حرکت پایانی را بفهمیم. حرکتی که از همان  صحنه‌ی اول فیلم لو می‌رود و حوصله‌مان نمی‌کشد تا پایان منتظر بمانیم. منتظر چیزی که می‌دانیم چیست و در عین حال هیچ جذابیتی هم ندارد. می‌ماند فیلم‌برداری علی‌محمد قاسمی که استاد نماهای حیرت‌انگیز از مناطق شمالی کشور است. نماهایی که در کم‌تر فیلمی نمونه‌اش را دیده‌ایم.

خرس مانند شخصیت‌هایش که در مه غلیظ دوروبرشان ناپدید می‌شوند به‌سرعت فراموش خواهد شد. اگر ده سال پیش این اتفاق می‌افتاد، لااقل سازندگانش اذیت نمی‌شدند. (بیشتر…)

نیم‌نگاهی به فیلم «لتیان»؛ گوشه‌ی رینگ

نیم‌نگاهی به فیلم «لتیان»؛ گوشه‌ی رینگ

به نظر می‌رسد اعتراض کردن به یک فیلم و برشمردن عیب و ایرادهایش رابطه‌ای مستقیم با اوضاع‌واحوال جامعه پیدا کرده است. یعنی هر چه‌قدر به سمت اوضاع نامیزان‌تر پیش می‌رویم، به همان نسبت، صحبت‌های منفی پیرامون یک فیلم هم شدت می‌گیرد و معترضان بدون در نظر گرفتن خوبی‌ها، پنداری فقط در پی نوعی انتقام‌جویی هستند. در واقع کاسه و کوزه‌ها بر سر فیلم می‌شکند. یا شاید هم این نوع قلع‌وقمع‌کردن‌ها، نتیجه‌ی نقدهای مسعود فراستی باشد که مانند ویروس کرونا، پس از گذشت مدتی خودش را نشان داده است! این مدت، فقط بدوبیراه درباره‌ی اولین فیلم بلند علی تیموری خواندم و شنیدم بدون آن که خوبی‌های فیلمش را هم درنظر بگیرند.

لتیان فیلمی نیست که بخواهیم کلاً نادیده‌اش بگیریم. روند داستان، رو شدن نرم‌نرم واقعیت‌ها و شناخت ما نسبت به آدم‌ها، خوب و غافلگیرکننده است. کشش لازم را دارد. اکتای براهنی و در کنارش آناهیتا تیموریان به عنوان فیلم‌نامه‌نویس، رابطه‌ها را می‌شناسند و خوب چفت‌وبست‌شان می‌دهند. تیموری هم به عنوان کارگردان، فضاسازی را بلد است و طمأنینه را می‌شناسد. سنگین جلو می‌رود و باج نمی‌دهد. انصافاً این‌ها را نمی‌شود نادیده گرفت. (بیشتر…)

نیم‌نگاهی به فیلم شنای پروانه

نیم‌نگاهی به فیلم شنای پروانه

  • بازیگران: جواد عزتی ـ امیر آقایی ـ علی شادمان و …
  • فیلم‌نامه‌نویس‌ها: محمد کارت ـ حسین امیری‌دوماری ـ پدرام پورامیری
  • کارگردان: محمد کارت
  • ۱۲۰ دقیقه؛ سال ۱۳۹۸
  • ستاره‌ها: ۲/۵ از ۵

کیسه‌بوکس

 

خلاصه‌ی داستان: فیلم پروانه در استخر زنانه به بیرون درز می‌کند. هاشم شوهر گنده‌لات او به بهانه‌ی این که آبرویش رفته، پروانه را می‌کشد و زندانی می‌شود. حجت، برادر کوچک‌تر هاشم سعی می‌کند از خانواده‌ی پروانه رضایت بگیرد اما آن‌ها به این شرط رضایت خواهند داد که عامل پخش شدن این فیلم پیدا شود. حجت به دنبال پیدا کردن آن شخص، با واقعیت‌های عجیبی رو‌به‌رو می‌شود … (بیشتر…)

شماره‌ی ۵۶۵ مجله «فیلم»

شماره‌ی ۵۶۵ مجله «فیلم»

در میان دود و آلودگی و هوای افتضاحی که هر روز و هر ساعت به درون می‌کشیم و عین خیال‌مان هم نیست، شماره‌ی جدید «فیلم» با دوسه روز تأخیر به شما رسید. این شماره هم البته مطالب متنوعی باب طبع خودتان پیدا خواهید کرد. اما در میان این تنوع، یادداشتی در حد یکی‌دو ستون وجود دارد که توصیه می‌کنم حتماً بخوانید. در قسمت «درگذشتگان» به نصرت کریمی پرداخته‌ایم که مدتی پیش از میان ما رفت. در بین دوسه یادداشتی که برایش کار شده، متنی از حرف‌های خودِ کریمی را خواهید خواند که از روی گفته‌هایش مقابل دوربین خانوادگی پیاده شده است. آن فیلم را دیدم؛ پیرمرد با کلاه و شال گردن و عصا، روبه‌روی دوربین پسرش بابک نشسته و از زندگی می‌گوید. یکی از شیرین‌ترین و جذاب‌ترین ویدئوهایی بود که مدت‌های اخیر تماشا کردم. نصرت کریمی، ساده و قابل فهم، درس زندگی به من و شما می‌دهد بدون این‌که کلک و تزویر و بدجنسی پشتش باشد. هر چند با خواندن این متن جذاب، که از روی گفته‌های او پیاده شده، متوجه خواهید شد با چه انسان شریفی طرف هستید، اما دیدن آن ویدئوی خانوادگی، برای من گویای این بود که «هنرمند» واقعی یعنی چه.

در این شماره، سه مطلب دارم. اولی مطلبی دو صفحه‌ای‌ست با نام «فیلم دیدن، فقط فیلم دیدن نیست» که نگاهی انداخته‌ام به رابطه‌ی کیفیت سینما (از دستشویی‌هایش بگیرید تا خوراکی‌هایی که در آن فروخته می‌شود) و فروش فیلم‌ها. سفر اخیرم به بوشهر و حضور در سینمایی زهواردررفته و بی‌روح، بهانه‌ای شد تا این یادداشت را بنویسم و عقده‌هایم را خالی کنم! شاید خواندنش خالی از لطف نباشد.

مطلب دوم، یادداشتی‌ست بر فیلم هندی سوپر ۳۰ (ویکاس بال) که اثر متفاوت و جذابی‌ست. یکی از کاربران محترم، در صفحه‌ی اینستاگرامی آقای گلمکانی کامنت گذاشته بودند که: به این آقای قنبرزاده بگویید این همه فیلم هندی و ترکی معرفی نکنند. قطعاً این درخواست، در ذهن خیلی‌های دیگر هم می‌گذرد. من هم با احترام جواب تمام نفرین‌کنندگان خودم را می‌دهم: باز هم هندی و ترکی معرفی خواهم کرد! ارادت!

مطلب سوم من هم یادداشتی‌ست بر منطقه‌ی پروازممنوع (امیر داسارگر) که با وجود خوبی‌هایی، فیلم خوبی نیست و بیش‌تر به نظر می‌رسد مشغول سوءاستفاده کردن از ذهن بچه‌هاست تا این که چیزی یادشان بدهد. متن را که بخوانید متوجه منظورم خواهید شد. خلاصه فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصت داشتید بخوانید، ضرر ندارد.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم