در میان دود و آلودگی و هوای افتضاحی که هر روز و هر ساعت به درون میکشیم و عین خیالمان هم نیست، شمارهی جدید «فیلم» با دوسه روز تأخیر به شما رسید. این شماره هم البته مطالب متنوعی باب طبع خودتان پیدا خواهید کرد. اما در میان این تنوع، یادداشتی در حد یکیدو ستون وجود دارد که توصیه میکنم حتماً بخوانید. در قسمت «درگذشتگان» به نصرت کریمی پرداختهایم که مدتی پیش از میان ما رفت. در بین دوسه یادداشتی که برایش کار شده، متنی از حرفهای خودِ کریمی را خواهید خواند که از روی گفتههایش مقابل دوربین خانوادگی پیاده شده است. آن فیلم را دیدم؛ پیرمرد با کلاه و شال گردن و عصا، روبهروی دوربین پسرش بابک نشسته و از زندگی میگوید. یکی از شیرینترین و جذابترین ویدئوهایی بود که مدتهای اخیر تماشا کردم. نصرت کریمی، ساده و قابل فهم، درس زندگی به من و شما میدهد بدون اینکه کلک و تزویر و بدجنسی پشتش باشد. هر چند با خواندن این متن جذاب، که از روی گفتههای او پیاده شده، متوجه خواهید شد با چه انسان شریفی طرف هستید، اما دیدن آن ویدئوی خانوادگی، برای من گویای این بود که «هنرمند» واقعی یعنی چه.
در این شماره، سه مطلب دارم. اولی مطلبی دو صفحهایست با نام «فیلم دیدن، فقط فیلم دیدن نیست» که نگاهی انداختهام به رابطهی کیفیت سینما (از دستشوییهایش بگیرید تا خوراکیهایی که در آن فروخته میشود) و فروش فیلمها. سفر اخیرم به بوشهر و حضور در سینمایی زهواردررفته و بیروح، بهانهای شد تا این یادداشت را بنویسم و عقدههایم را خالی کنم! شاید خواندنش خالی از لطف نباشد.
مطلب دوم، یادداشتیست بر فیلم هندی سوپر ۳۰ (ویکاس بال) که اثر متفاوت و جذابیست. یکی از کاربران محترم، در صفحهی اینستاگرامی آقای گلمکانی کامنت گذاشته بودند که: به این آقای قنبرزاده بگویید این همه فیلم هندی و ترکی معرفی نکنند. قطعاً این درخواست، در ذهن خیلیهای دیگر هم میگذرد. من هم با احترام جواب تمام نفرینکنندگان خودم را میدهم: باز هم هندی و ترکی معرفی خواهم کرد! ارادت!
مطلب سوم من هم یادداشتیست بر منطقهی پروازممنوع (امیر داسارگر) که با وجود خوبیهایی، فیلم خوبی نیست و بیشتر به نظر میرسد مشغول سوءاستفاده کردن از ذهن بچههاست تا این که چیزی یادشان بدهد. متن را که بخوانید متوجه منظورم خواهید شد. خلاصه فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصت داشتید بخوانید، ضرر ندارد.
من شرح و نقد شما بر فیلم منطقه پرواز ممنوع را خواندم و در شگفت شدم که چقدر صادقانه تلاش کرده اید که واقعیت سفارشی بودن این فیلم را در لفافه کلام بپوشانید. برای آدم بدبینی مثل من ماجرا مثل این می ماند که صدا و سیما مجله فیلم را مجبور کرده باشد که در مورد این فیلم هم یک چیزی بنویس. حالا صدا و سیما نه، ارشاد، ارشاد نه، فلان نهاد، فلان نهاد نه، آن یکی نهاد.
تنها خواندن خلاصه داستان برای زهر کردن کام ما کافی است.
خوب بود به تبلیغ فیلم در زمان پخش اخبار هم اشاره می کردید. به اسم گزارش تا کنون حداقل دو بار این فیلم را در اخبار شبکه یک و دو و سه و چهار تبلیغ کرده اند.
-با عرض معذرت مثل اینکه این نظر برای پست قبل فرستاده ام-
ممنون از شما که وقت گذاشتید و خواندید. چون به قول خودتان بدبین هستید، عرض کنم که کسی هیچ سفارشی نداده و من خودم فیلم را دیدم و تصمیم گرفتم دربارهاش بنویسم. اصولاً متنفرم از هر چه سفارشینویسی و سفارش کردن. اما خوشحالم که مغز نوشته را متوجه شدید؛ واقعاً چیزهایی را نمیشود باز کرد و فضای مجله هم به شکلیست که تا حدی میتوان حرفهای «بودار» زد و از حدی که بگذرد، دیگر دستمان بسته است. به هرحال از شرایط و اوضاع خبر دارید. من سعی کردم با زبانِ بیزبانی، حرفم را بزنم و حالا که میبینم منظورم به شما رسیده، کلی کِیف میکنم. ممنون.
کاملا آگاه به نکته هستم که بدبینی با خودش سوءتعبیر می اره و باعث کدورت می شه. ممنون از شما که با صبوری کامنت من را خواندید،جوابی دلنشین دادید، و از به وجود آمدن سوءتعبیر جلوگیری کردید.
ارادت و ممنون