نیمنگاهی به فیلم «مطرب»؛ آشفته و مبهم
وقتی فیلمی (کمدی یا جدی) از همان ابتدا با مخاطب قرارداد میبندد که قرار است داستانی شخصیتمحور تعریف کند، مجبور است و «باید» ریزهکاریها را رعایت کند. این یعنی با یک فیلم صرفاً حادثهمحور طرف نیستیم که از قیدوبند شخصیتپردازیهای سفتوسخت و چفتوبستدار رها باشد. این جا باید هر چیزی، دلیل چیز دیگری باشد و شخصیتها را در طول داستان، بیشتر بشناسیم. مطرب از همان ابتدا چنین قانونی با تماشاگر میگذارد اما رعایتش نمیکند. لطفاً شما به این پرسشها جواب بدهید: فؤاد (کیایی) در خانهی نازان، آن خوانندهی مشهور ترک چه میکند؟ نازان روی چه حسابی او را در خانهاش جا داده که با کارهای مشکوک فؤاد هم حتی عذر او را نمیخواهد؟ چرا ابراهیم (پرستویی) و زیبا (شاکردوست)، اینقدر خنگ هستند که متوجه نمیشوند فؤاد در استانبول است و آمریکا نیست؟ زیبا دقیقاً چه مشکلی دارد که برای رفتن سر و دست میشکند؟ ما چه چیزی از مشکلاش دیدهایم که باورش کنیم؟ او در دورههای زنانه شرکت میکند، برای زنها میخواند، پول هم در میآورد و حتی روابطی هم دارد، پس دیگر مشکل چیست؟! اصلاً چهطور میتوانیم باور کنیم ابراهیم خواننده است و عشق به این کار دارد؟ کجا این عشق را دیدهایم؟ عشق فؤاد به خوانندگی کجاست؟ چرا چیزی نمیبینیم؟ و… (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها