نگاهی به فیلم زیبای آمریکایی American Beauty

نگاهی به فیلم زیبای آمریکایی American Beauty

  • بازیگران: کوین اسپیسی ـ آنت بنینگ ـ ثورا بیرچ و …
  • فیلم نامه: آلن بال
  • کارگردان: سم مندز
  • ۱۲۲ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۱۹۹۹
  • ستاره ها: ۴ از ۵

زندگیِ آمریکایی

خلاصه ی داستان: لِستر برنهام، مردی میانسال است که در روابط خانوادگی اش به بن بستی عمیق رسیده؛ او رابطه ی خوبی با همسر و دخترش ندارد و به دنبال یک زندگی پر هیجان است تا اینکه، آنجلا، دوست صمیمیِ دخترش جین را می بیند و ناگهان احساس می کند می تواند زندگی اش را تغییر دهد …

یادداشت: فیلم ـ که بعد از سال ها، فرصتی پیش آمد دوباره ببینمش ـ  نقبی می زند به زندگی آمریکایی و با داستانی پر فراز و نشیب، جذاب و جزئی نگر، نگاهی نقادانه می اندازد به جامعه ی آمریکا و روابطِ به بُن بست رسیده ی خانواده هایی که هیچ کدام از هم راضی نیستند و آرامش را در بیرون از خانه می جویند. فیلم نامه، به زیباییِ هر چه تمامتر، داستانک هایش را در چند شاخه جلو می بَرَد و همه را به خوبی به نتیجه می رساند. روابط علت و معلولی با قدرت هر چه تمامتر، روایت را پیش می برند و هیچ نکته ای نیست که بی خود و بی جهت در داستان رها شده باشد. شخصیت ها، به زیبایی، در روندِ روایت، تأثیرگذار هستند و نحوه ی قرار گرفتنشان در طولِ فیلم نامه، مانند ساختمانی ست که  آجرهایش با وسواسِ فراوان روی هم چیده شده است. در این نوشته، سعی خواهم کرد به جزئیاتِ فراوانِ فیلم نامه ی این فیلم و ساختمانِ مثال زدنی و دقیقش، اشاره ای خیلی کوتاه داشته باشم.  تحول لستر، به عنوان نقطه ی ثقلِ فیلم، قسمتِ مهمی از فیلم نامه است چرا که در واقع، داستان درباره ی همین تغییر و تحولِ لستر ـ و در ادامه، تحولِ همسر و دخترش ـ حرف می زند؛ فیلم نامه نویسِ باهوش، با چند ترفند، این تحولِ لستر را به نرمیِ هر چه تمامتر و با ظرافتی مثال زدنی، به انجام می رساند. آغازِ این تحول، جایی اتفاق می افتد که لستر، پشتِ درِ اتاقِ دخترش، از زبانِ آنجلا حرف هایی دلگرم کننده می شنود؛ آنجلا از لستر تعریف می کند و به جین می گوید اگر پدرت کمی بدنسازی کند، اندام خوبی بهم خواهد زد و آدم جذابی خواهد شد. این جمله، مهمترین جرقه ای ست که ذهنِ لستر را روشن می کند تا مسیر زندگی اش را تغییر دهد. زندگی ای که به قول خودش در آن نریشن ابتدایی، دست کمی از زندگیِ یک آدمِ مُرده ندارد و باید دنبال آن «چیزی» بگردد که گُم کرده است. در ادامه، لستر در یک مهمانیِ رسمی، برای اولین بار، ریکی، پسرِ همسایه را می بیند. ریکی که عاشقِ جین، دخترِ لستر است، خودش را به نوعی به لستر نزدیک می کند. آن ها گرمِ گفتگو با هم می شوند که رئیسِ ریکی، وقتی او را مشغول گپ و گفت و خنده می بیند، تهدیدش می کند که اخراجش خواهد کرد و ریکی هم خیلی خونسردانه، بلافاصله خودش را از کار برکنار می کند. این حرکت، به چشمِ لستر  بسیار خوش می نشیند چرا که قبلاً دیده ایم او به رغم چهارده سال کارمندِ اداره ی تبلیغات بودن، در آستانه ی اخراج است و به هر ترفندی شده، حتی با  حق السکوت گرفتن از رئیسِ اداره که از کارهای خلافش اطلاع دارد، می خواهد کارش را نگه دارد که این موضوع فکر و ذهنش را به شدت بهم ریخته است. قدرتِ ریکی در جوابِ منفی به رئیسش عاملی جانبی ست تا کم کم لستر را به سمتِ آن تغییرِ مهم سوق دهد. ضمن اینکه موادی که از دستِ ریکی می گیرد و دود می کند، عاملِ دیگری ست برای رفتارهای بی قیدانه اش در ادامه ی داستان. کنارِ هم چیده شدنِ این جزئیات است که به سمتِ آن انفجار نهاییِ لستر می رویم؛ جایی که چشمانش را می بندد، دهانش را باز می کند و هر چیزی را که اینهمه سال از کارولین به دل داشت، بیرون می ریزد و بالاخره احساس سبکی می کند. همزمان با این اتفاقات، ماجرای جین، دخترِ ناخشنودِ خانواده را هم دنبال می کنیم که کم کم علاقه ای نسبت به ریکی پیدا می کند و در عین حال ماجرای کارولین را هم داریم که او هم به سمتِ همکارش، که اوایل داستان دیده ایم در واقع رقیبش است، کشیده می شود. همانطور که اشاره کردم، فیلم نامه نویس، با مهارتِ فراوان، با تقسیمِ درستِ شخصیت ها در طولِ روایت و پرداختن به آن ها در حدِ لازم، باعث می شود ما همزمان شاهدِ آخر و عاقبتِ این خانواده ی از هم پاشیده باشیم. خانواده ای که هر کدام دنبال این هستند که به آرامش برسند و شاید عشقی واقعی را تجربه کنند. اما سازندگانِ فیلم، ترفندِ جذابی را برای نتیجه گیری داستان تدارک دیده اند که پیش زمینه اش در طول داستان، “کاشته” شده تا “برداشتِ” خوبی صورت بگیرد و در عین حال، علاوه بر عمقِ داستان، جلوه ی ظاهریِ جذابی هم به کار داده شود تا مخاطب هر چه بیشتر جذبِ داستان گردد. اشاره ام به قضیه ی اسلحه است. در فصلِ افتتاحیه ی فیلم، جین را می بینیم که رو به دوربینِ ریکی، از تنفرش نسبت به پدر حرف می زند و ریکی ناگهان پیشنهاد کشتن پدر را به او می دهد. با اینکه ما هنوز نمی دانیم این ها چه کسانی هستند و ماجرا چیست، بعد از شناختن شخصیت ها، این صحنه، دائماً در ذهنمان می چرخد و تعلیقی ایجاد می کند با این سئوال که آیا ریکی واقعاً این کار را خواهد کرد؟ اگر جواب مثبت است، چه زمانی؟ وقتی هم که متوجه می شویم، پدر ریکی، کلنل، یک ارتشی سخت گیر است که کلکسیونِ اسلحه دارد، این ظن و تعلیق، بیش از پیش در ذهنمان رشد می کند و منتظریم ببینیم نتیجه چه خواهد شد. از سوی دیگر، در طی رابطه ی هوسناکِ کارولین و مردِ همکارش، مرد به او پیشنهاد می دهد که برای تقویت روحیه، می تواند به تیراندازی روی بیاورد. کارولین، این پیشنهاد را می پذیرد و شروع می کند به تمرینِ تیراندازی که خیلی هم از این کار خوشش می آید. تأکید مندز بروی اسلحه ی کارولین و عقده ای که کارولین از رفتارِ بی محابای لستر دارد، ذهنِ مخاطب را به این سمت می کِشاند که نکند کارولین واقعاً بخواهد بلایی سرِ لستر بیاورد. اما فیلم نامه نویس حتی به این دو مورد هم راضی نمی شود و ماجرای کلنل را هم به میان می کِشد که به رابطه ی ریکی و لستر مشکوک شده و خیال می کند، پسرش، که او را با اینهمه دقت و سختگیری بزرگ کرده، با لستر، رابطه ای همجنس خواهانه دارد که البته برای این فکرِ کلنل هم در طول داستان تمهیدی چیده شده و آن هم همسایگانِ همجنسگرای لستر هستند. مردانی که کلنل هر بار با دیدنشان لب ورمی چیند و از این نوع رابطه ها، به وضوح انتقاد می کند که همین انتقاد کردن، هم پیش زمینه ای می شود برای اتفاقاتِ بعدی در داستان و هم به موازاتِ همان نگاه نقادانه ی سازندگان در بابِ زندگی آمریکایی است. این سه گزینه، ذهن مخاطب را تا لحظاتِ آخر درگیر نگه می دارد تا می رسیم به صحنه های پایانی که قرار است گره گشایی صورت بگیرد. اما در همین صحنه های پایانی، غافلگیری جالبی هم رخ می دهد و آن هم درباره ی شخصیتِ کلنل است. او که بارها با دیدنِ همسایه های همجنس بازش، زبان به شکایت باز کرده و در عینِ حال با رفتارِ تند و خشن و  نظامی اش در خانه، شخصیتِ تند و سخت گیرش را نشان داده، در لحظات پایانی، ناگهان تغییر رویه می دهد؛ او  با چشمانی گریان، در فکرِ اینکه پسرش با لستر رابطه ای همجنس خواهانه برقرار کرده، به پارکینگِ خانه ی لستر می آید که در آنجا مشغولِ ورزش برای تناسب اندامش است. او لستر را در آغوش می گیرد و ناگهان در حرکتی باورنکردنی، بوسه ای به لبانش می زند. این حرکت، نگاهِ تلخِ نویسنده را به خوبی منعکس می کند؛ کلنل، با آن همه خشونت و سخت گیری، انگار خودش دچار عقده های جنسیِ فراوانی ست که با آن همسرِ گیج و ظاهراً نیمه دیوانه اش، نتوانسته ارضاء کند. بهرحال هر کدام از شخصیت های داستان، به نتیجه ای درخورِ توجه می رسند و سرانجامِ لستر، همانطور که خودش هم از اول گفته، مرگ است. او در لحظاتی می میرد که اتفاقاً انگار دوباره احساس کرده به زن و زندگی اش دلبستگی دارد. او در لحظاتِ آخر، فرصت مناسبی به دست آورده تا بالاخره به وصالِ آنجلا برسد اما ناگهان متوجه می شود، آنجلا آن دخترِ پرتجربه و پراحساسی که از اول ادعا می کرده، نبوده. بلکه در واقع دختری ست بی دست و پا که قرار است اولین تجربه اش را از سر بگذراند. این اعتراف، چشمانِ لستر را باز می کند و او را به این نکته می رساند که همچنان عاشق کارولین و جین است اما چه فایده که دیگر دیر شده و لسترِ بیچاره، فرصتِ ابرازِ محبت نمی یابد. اینگونه است که سازندگانِ فیلم، جز درباره ی جین و ریکی، دلِ خوشی از خودشان نشان نمی دهند و آدم ها را در سیطره ی عقده های فراوانی نشان می دهند که احاطه شان کرده و به نابودی می کشاندشان. صحبت درباره ی کارگردانیِ مثل همیشه بی نظیرِ سم مندز، شبیه توضیحِ واضحات خواهد بود. در پایان باید به دیالوگی فوق العاده اشاره کنم که مربوط به فیلمی ست که کلنل از تلویزیونِ خانه اش می بیند که هر چند شاید ربطِ مستقیمی به داستان و فضای “زیبای آمریکایی” نداشته باشد، اما در لفافه، شاید به نوعی به همان دیدگاهِ نقادانه ی سازندگانش نسبت به جامعه شان برگردد:

از میان دیالوگ ها:     ـ چجوری وارد ارتش شدی؟

                          ـ سه تا دلیل برای وارد شدن به ارتش داشتم: اول از همه میهن پرستی، دوم اینکه  عاشق کشورم  هستم و سوم  اینکه وادارم کردن!

  خانواده ...

خانواده …

۵۷ دیدگاه به “نگاهی به فیلم زیبای آمریکایی American Beauty”

  1. هانی گفت:

    نمی دونم چرا این فیلم انقدر به حال و روز امروزای ما نزدیکه !!!

    عالی نوشته بودین ممنون

  2. محمد جواد گفت:

    من عاشق این فیلمم ، تک تک دیالوگا و سکانساشو دوست دارم ، بازیه کوین اسپیسی شاهکار بود

  3. مهسان گفت:

    قطعا یکی از علل اصلی تاثیرگذاری فیلم,بازی محشر کوین اسپیسیه.خارق العاده است این مرد.

  4. ایمان گفت:

    این فیلم عااااالیه،به جرأت میتونم بگم بهترین فیلمی هست که دیدم،اون حس فیلم فوق العادس،بهترین دیالوگ،دیالوگ آخر فیلم هست…میشه این فیلم رو هزار بار هم دید و لذت برد از بازی کوین اسپیسی،از دیالوگ های شاهکار فیلم…
    این فیلمو اولین بار دو سه ماه پیش دیدم ولی هنوزم که هنوزه توی ذهنم مرورش میکنم و لذت میبرم ازش.

  5. قاسم گفت:

    خیلی نقد خوب و دقیقی بود؛فیلم خیلی زیباست مخصوصا سکانس رویای لستر که فیلمبرداری فوق العاده ای داره!!!!

  6. امیر گفت:

    خیلی ممنون از نقد خوبتون

    من یه سوالی در مورد شخصیت کلنل داشتم.

    همیانطور که در نقدتون گفتین کلنل در ابتدا به شدت نسبت به هجنسگراها بیزار هست و حتی به خاطر سوتفاهمی در همین مورد پسرش رو بیرون میکنه. ولی در ادامه میبینیم که میاد پیش لستر و قصد بوسیدنش رو داره. و بعد از ممانعت لستر دوباره برمیگرده و لستر رو به قتل میرسونه. من نمیفهمم توجیه این رفتارهای چندگانه و گاهی متناقض چی هست؟ چه توجیهی داره این مدل رفتار؟ توی نقد یک توجیهی برای بوسیدن لستر نوشتین ولی برای قتل لستر چه توجیهی میشه داشت؟

    • damoon گفت:

      توجیه اش در همان فیلم هست و من اشاره کرده ام؛ نگاه فیلم به سیستم زندگی آمریکایی، نگاه نقادانه ای ست و رفتار متناقض کلنل، اتفاقاً یکی از همین کنایه های سازندگان فیلم است. ضمن اینکه سابقه ی کلنل در ارتش آمریکا هم خودش کنایه ی دیگری ست به آدم های مشکل داری که شاید در سیستم نظامی آمریکا دچار عقده های جنسی و روحی فراوانی شده اند. قتل لستر توسط کلنل هم اشاره به همین مشکلات روحی و روانی کلنل که برآمده از عقده های جنسی اوست، دارد؛ شاید. لااقل تصور من چنین است. ممنون از توجه شما.

      • Secret - name گفت:

        این عقده ها رو از رفتار کلنل با پسرش میشه درک کرد . از نحوه تخلیه این عقده ها از طریق کتک زدن و سخت گرفتن های زیادی و مقررات های خشک و زیادی در خانه

    • صبا گفت:

      من فکر میکنم از ترس آبروش این کار رو کرد و لستر رو به قتل رسوند چون اون تنها کسی بود که متوجه تمایل کلنل شد. یه حالت خفقان در آمریکا چه در زندگی درام چه در سیاست و غیره.

    • امیر گفت:

      کلنل بعد از بوسه زدن به لستر با پس زدن لستر برای ادامهٔ بوسه مواجه میشود و با دیالوگ لستر که میگه “فکر میکنم سوء تفاهم شده” متوجه اشتباه خود و در نهایت اشتباهش در مورد پسرش ریکی میشود. کلنل که با مشقت پسر خود را تربیت کرده بر اساس همین اشتباه پسر خود را از خانه بیرون میکند.
      اینجا به نظر من چند دلیل ایجاد میشود که کلنل لستر رو میکشه:
      – دلیل اول اینکه او متوجه قضاوت اشتباهش راجب پسرش میشود که بر همین اساس پسرش رو از خانه بیرون کرده و پسرش رو عملاً از دست داده.
      – دلیل دوم اینکه نمیخواست از جریان بوسه کسی خبر دار بشه و عدم اطمینانش به لستر باعث میشه که لستر رو بکشه
      – دلیل سوم شاید زمانی که پی به اشتباهش برده یک پیش داوری دیگه کرده ( که تصادفا درست حدس زده ) که پسرش دوباره به مواد رو آورده و یک همپای تازه هم پیدا کرده که لستره ( این احتمال با توجه به پلان گشتن مخفیانه اتاق پسرش و پیدا نکردن چیزی به عنوان مواد نسبت به احتمال های دیگه کمرنگتره )

    • صادق گفت:

      من نظر متفاوتی دارم. از دید من ممکنه کلنل با خودش کلنجار رفته تا بیاد و خودش رو به لستر عرضه کنه تا لستر دست از سر پسرش برداره. اما با پس زده شدن توسط لستر، نمیتونه بیشتر پافشاری کنه و تنها چاره رو در کشتن لستر میبینه.

  7. روژانفسکی گفت:

    شاید درست نباشه برای همجنسگرایی از عبارت عقده و انحراف استفاده کنیم.

  8. Unknown گفت:

    سلام ،خسته نباشید
    اول فیلم لِستر توی صحبت هاش میگه که هیچوقت برای جبران دیر نیست و در طول فیلم میبینیم که برای جبران چیزهایی که همیشه میخواسته یا الان میخواد داره تلاش میکنه و حتی احساس شادی میکنه
    اما آخرین سکانس اونجا میفهمه زنش و دخترش رو دوست داره که بعد کشته میشه
    این برای من جالب بود، شاید واقعا فرصت جبرانی وجود نداشته باشه
    شاید لستر توی پیدا کردن راه جبران اشتباه کرد ، که وقتی پیداش کرد که دیگه فرصتی نداشت
    برام جذابه، اینکه چطور میشه مطمئن بود که کارِ درست رو میکنیم !!!

  9. هما گفت:

    سلام.من فکر میکنم لستر از شرکتش اخاذی میکنه به خاطر اینکه میخواسته حالشونو بگیره نه اینکه به این وسیله تو شرکت بمونه. و در لحظه ی آخر که لستر قاب عکس خانوادشو میگیره دستش به خاطر اینه که برای روز های گذشتش حسرت میخوره نه به خاطر اینکه پشیمون شده باشه

  10. معین گفت:

    ممنون از نقد خوبتون ولی نظر من در مورد کلنل اینه که خودش هم همجنسگرا بوده و شاهد روابط سرد او با زنش هم هستیم بنظرم زنش دیوانه نیست فقط هیچ ارتباط جنسی با شوهرش نداره چون شوهر همجنسگرایی داره و اینکه شوهرش با دیدن همجنسگراها و تصور اشتباه از پسرش بر آشفته میشه اینه که نمیتونه خودش رو اونجوری که هست بپذیره و بدلیل اطمینان نداشتن از طرف مقابل نمیتونه ابراز علاقه کنه و به نوعی ماهیت جنسی خودش رو سرکوب میکنه، و با تصور غلطی که از لستر پیدا کرده بود و فکر میکرد که اون هم همجنسگراست وقتی با جواب منفی لستر روبرو میشه تصمیم به قتلش میگیره که موجب رسواییش نشه وگرنه اگر جواب لستر مثبت بود چنین اتفاقی نمیفتاد.

  11. ایمان گفت:

    سلام
    تشکر می کنم از تحلیل خوبتان.
    برداشت من از صحنه بوسیدن لستر توسط کلنل ،امتحان کردن لستر بود که آیا همجنسباز هست یا نه که البته با کشتن اون به تناقض برخوردم چون در لحظه بوسیدن با تمایل لستر مواجه نشد.
    پس بنظرم توجیه شما منطقی تر بنظر می رسه.
    راستی بنظر من تاثیرگذار ترین سکانس فیلم لحظه پشیمان شدن لستر از ارتباط با آنجلا بود وقتی که فهمید باکره است و…

  12. ashkan گفت:

    سلام و خسته نباشید.
    در اینکه این فیلم از لحاظ تکنیک ها و هنرهای سیمایی کم خطاست شکی نیست.شما هم خوب شرح داده بودید اما چیزی که برای من مبهم میاد در فیلمنامه این دیوانگی بی قید و شرطه که نمایان شده و میشه تحلیل های مختلفی کرد اما سوالی که من دارم اینکه این اشفتگی افکار کارکتر ها که بعضا برهانی برای اثباتش نیست به چه منظوره ؟به چی میشه تعبیرش کرد؟
    ممنون میشم اگر توضیحی بدید

    • damoon گفت:

      سلام و ممنون. شاید افکار آدم های داستان نشات گرفته از نقد تند و تیز این فیلم به خانواده ی آمریکایی باشد و این آشفتگی مورد نظر شما هم از همین جا نشات بگیرد. در واقع شاید ذهنیات آن ها همان از هم پاشیدگی رویای آمریکایی را بازتاب دهد… شاید.

  13. paniz گفت:

    این فیلم به خوبی نظریه ی فروید رو به تصویر کشید…مکانیزم های دفاعی…عقده های جنسی…عالی بود!

  14. سهیل گفت:

    نوششتتون کامل بود .ولی به نظرم یه جاشو اشتباه متوجه شدید.علت روی آوردن کلنل به لستر گیج بودن همسر کلنل نبود.بلکه به خاطر همجنس گرا بودن کلنل بود که همسرش افسرده و گیج شده بود.و فیلم همجنس گرا بودنشو با نشون دادن تنفر بیش از حد و غلیظ شده کلنل از همسایه هاش نشون میده!!!

  15. محمد گفت:

    فیلم کم نظیریه
    من خیلی گشتم تا فیلمی شبیهش پیدا کنم و نتونستم
    تو فیلمای ایرانی کارگردانی که کارهاش این دقت و ریزه کاری های شخصیتی و جمع بندی کلی رو دارن روح اله حجازی هست که واقعا فیلم هایی مثل “زندگی خصوصی آقا و خانوم میم” و “زندگی مشترک آقای محمودی و بانو” رو خوب کار کرده و همیشه از بازیگران عالی استفاده کرده.
    ممنون خسته نباشید

  16. کیمیا گفت:

    البته زیبایی آمریکایی نه زیبای آمریکایی

  17. نم گفت:

    اول که این فیلمو دیدم احساس کردم شخصیتهاش خیلی منحرف و دور از واقعیتند. بعد که کمی فکر کردم دیدم دور و بر خودمون پره از این شخصیتها.
    فقط مثل کلنل پدر ریکی دوست نداریم انحرافات خودمون رو به رسمیت بشناسیم.

  18. Ali گفت:

    با سلام نقدتون خیلی دقیق و کامل بود کاشکی میشد میشستیم از نزدیک درباره فیلم های برتر سینما بحث و جدل کنیم من ک نمی‌تونم بنویسم باید فقط حرف بزنم اگه میشه بازم در مورد فیلمای بیشتری بنویسید
    با تشکر

  19. رضا گفت:

    با سلام
    لستر در نهایت توسط چه کسی کشته میشه؟
    در اخر فیلم شاهد این هستیم که کارولین با سلاح گرم از ماشین پیاده میشود و از طرفی کلنل با لباسی خون بر می گرد به خونش.
    چی میشه؟؟

  20. یه آقا گفت:

    کی لسترو کشت؟؟؟

  21. عارف گفت:

    سلام دامون جان
    در کیفیت بالای کارگردانی و قابل قبول و جذاب بودن فیلم بحثی نیست اما به نظر و فهم من، فیلمنامه فیلم مشکلات جدی داره و همین تناقضات زیادی که در کامنت‌ها وجود داره در مورد انگیزه آدمها، دلیل اتفاقات و غیره، خودش ثابت میکنه این مشکلات رو … ی فیلم خیلی خوب اینهمه ابهام باقی نمیزاره از خودش مثلا کلنل چرا لستر رو میکشه؟ فیلم اصلا جواب قانع‌کننده‌ای نمیده و کاملا باز میزارتش ک دلیلش هم اینه که نتونسته این شخصیت رو بدرستی بسازه و اونو به ما بشناسونه و بدتر از اون اینکه من حس میکنم، این قتل کلا ب آخر فیلم تحمیل شده تا با توجه به زمینه‌های مناسب کاشته شده برای انجام قتل توسط همسر لستر، دوز تعلیق رو بالا ببره ولی کاملا غیرضروری بود این کار و به فیلم لطمه زد
    یا در مورد جملات قصاری که لستر دم مرگ میزنه، آخه ما هیچ نشانه‌ای از این جملات حکیمانه و بعضا عارفانه، در کاراکار لستر نمیبینم ک بخوایم اینجا تاثیر بگیریم از این حرفهای زیبا …
    یا حرفهای خیلی جذاب ریکی در مورد اون فیلمی ک از پلاستیک گرفته و ادامه دادنش، اینقدر جذاب و شنیدنیه ک آدم کیف میکنه اما خب این حرفها کجاش ب شخصیت ریکی میخوره؟ کجا ب نوع تربیتش یا خاطراتی ک تعریف میکنه میخوره؟ اصلا از کجا این اندیشه‌ها درش بوجود اومده ما ک چیزی نمیبینیم تو فیلم جز فیلم گرفتن همیشگیش …

    • damoon گفت:

      سلام و ممنون از توجه‌تون

    • علیرضا گفت:

      نظر شما رو کاملا پسندیدم،از نقد این وب سایت بی طرفانه تر بود،چرا که آقای منتقد گمان می برد که فقط در جامعه آمریکا این اتفاق می افتد، اکنون ما در ۳۰ سال گذشته آنها هستیم، تازه اینها معنی دار هستند برای ما،و خانواده آمریکا با این فیلم فروپاشیده و منحطط دیده نمی شود بلکه دارای معضلهای اجتماعی است مثل اکنون خانواده ایرانی.
      در مورد نظر شما بنده هم قبول دارم که کشتن لستر توسط کلونل به فیلم تحمیل شده،دقت کنید که کلونل دو چیز نگه می‌داشت یکی بشقاب نازی ها که ریکی بعد نشان دادن آن به دوست دخترش گفت از من نترس،که این یعنی خانواده ایی که به نازی ها علاقه دارند ترسناک باید باشند و دوم کلکسیون تفنگ که در آخر از یکی استفاده می کند و لستر را می کشد،آن شناختی که از کلونل به ما می دهند نازی دوست بودن اوست که می تواند آدم بکشد و حتی متناقض باشد(صحنه لب گرفتن از لستر)
      در کل به نظر من این نکات ریز تحمیل شده ضد هیتلری و ضدنازی فیلم رو از مدار خانوادگی و حتی اجتماعی خارج کرده و حتی نژاد پرستانه است.

    • زی گفت:

      با وجود عالی بودن و به فکر بردن چند وقته آدم بعد از تماشای فیلم خیلی با نظر شما موافقم. اگرچه بیشترین ابهام من هم مثل بقیه دوستان، دلیل و انگیزه کلنل برای قتل لستر هست، دلیلایی که به ذهنم می اومد در آخر فیلم هیچ کدوم قویتر از اون یکی نبود و یا منطقی نبود که بخواد ذهنمو قانع کنه.

  22. الناز گفت:

    به نظر من پسر کلنل درواقع لستر رو کشت ، نشون میده دختره ازش میخواد که پدرش رو بکشه ، و پسره هم جوری زمینه سازی میکنه که پدرش فکر کنه لستر توی رابطه با پسرش هست و بیاد لستر رو بکشه، درواقع بیشتر میخواد عشق پسره رو به دختره نشون بده

  23. Masi گفت:

    چرا من از این فیلم چندشم شد

  24. آرزو گفت:

    لستر رو کلنل نکشت که
    زنش کشت
    که بعد قتل هم از لحاظ روانی بهم ریخته بود و رفت لباس های شوهرشو بغل کرد

  25. Siavash گفت:

    لعنت بر فمینیست. بازی شاهکار سلطان کوین اسپیسی.به نظرتون این فیلم میتونست در دوره کنونی آمریکا ساخته بشه؟ بدون شک اسپیسی رو دار میزدن. اشغال های فمینیست. سلطان اسپیسی در قلب مایی

    • Automatic-Man گفت:

      اسپیسی مگه به مرد تعرض نکرده‌ بود؟ چه ارتباطی داره به زن‌ها و فمنیسم؟
      پدران هرچی می‌شد می‌نداختن گردن انگلیسی‌ها، می‌گفتن: «کار، کارِ اوناست»، حالا تقی به توقی می‌خوره پسران می‌گن: «کار، کارِ فمنیست‌هاست»!
      خدا فقط نسلِ «نر»‌هایِ آینده‌مون رو بخیر کنه!

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم