نگاهی به فیلم بخشش خون The Forgiveness of Blood

نگاهی به فیلم بخشش خون The Forgiveness of Blood

  • بازیگران: تریستان هالیلای ـ رفت آبازی و …
  • فیلم نامه: آندامیون موراتاج ـ جاشوآ مارستن
  • کارگردان: جاشوآ مارستن
  • ۱۰۹ دقیقه؛ محصول آمریکا، آلبانی، دانمارک، ایتالیا؛ سال ۲۰۱۱
  • ستاره ها: ۳/۵ از ۵

نسل قدیم، نسل جدید

خلاصه ی داستان: نیک، پسر جوانی ست که همراه خانواده اش در یکی از روستاهای آلبانی زندگی می کند. شغل پدر او رساندن نان به مغازه های روستاست تا اینکه دعوای پدر و یکی از مالکین روستا منجر به کشته شدنِ مالک و متواری شدن پدر می شود. بر طبق قوانین سنتی روستا، تا زمانی که پدر متواری ست، اعضای مذکر خانواده اش حق ندارند از خانه خارج شوند وگرنه بازماندگان مقتول می توانند او را بکشند. این موضوع سبب می شود، نیک از همه ی آرزوهایش بزند و در خانه بماند و به جایش، رودینا، خواهر او، برای کار و خرید بیرون برود تا اینکه یک شب پدر پنهانی به خانه برمی گردد …

یادداشت: ایده ی بدیع فیلم، ظاهراً از واقعیت الهام گرفته شده و این نکته ای ست که خودِ مارستن، نویسنده و کارگردان اثر، سازنده ی فیلم خوب « ماریا سرشار از برکت » طی تحقیقاتش در روستاهای آلبانی با آن برخورد کرده است و این قضیه سبب می شود این پرسش اساسی، کمی با اغماض، برطرف شود که: میانِ این آشوب و کشت و کشتار، پلیس چه کاره است؟! آیا قانون نقشی در این روستا بازی نمی کند؟ فیلم داستانش را به شکلی می چیند که بیننده زیاد به این سئوال فکر نکند و در عوض وارد جامعه ای خشک و سنتی بشود که آدم هایش خودشان قوانین خودشان را تعیین می کنند. اصولاً روستاها در هر جامعه ای، نماد محیطی هستند که آنچنان به مظاهر مدرنیته و پیشرفت سر و کار ندارند. مناسبات در یک جامعه ی روستایی، به شکل مالک و اربابی ست، دعواها قبیله ای ست و این ریش سفیدها هستند که حرف اول و آخر را می زنند. در چنین محیطی ست که جوانی مثل نیک، نمی تواند به آنچه که خواسته ی دلش است برسد. او عاشق دختری از مدرسه اش است و آنطور که در صحنه ای موجز می بینیم، ظاهراً آرزو دارد مغازه ای جمع و جور بخرد تا کار و باری راه بیندازد اما همه ی این آمال، به خاطر قانون سنتی روستا، نقش بر آب می شود. او به عنوان فرزند ذکور خانواده، تا زمان پیدا شدن پدر و سپرده شدن به دست قانون، حق ندارد از خانه خارج شود وگرنه بازماندگان مقتول این اجازه را دارند که او را بکشند. حالا پسر، به خاطر پدر، باید در بند باشد. او دیگر به مدرسه نمی رود، از دوست دخترش دست می کشد و سعی می کند خودش را به شکلی در خانه سرگرم کند، حتی در ظلمات شب، با ترس و لرز برای قدم زنی بیرون می رود، اما تا کِی می تواند به این کارها ادامه دهد؟ ناگهان فشار آنقدر زیاد می شود که در سکانسی کلیدی و مهم، زمانی که پدر به شکل پنهانی و در شبی تاریک وارد خانه می شود، نیک جمله ای تکاندهنده به او می گوید: (( خودت را به پلیس تسلیم کن تا ما بتوانیم زندگی کنیم. )) پدر که آشفته شده با ناراحتی ابراز می کند که: (( من به خاطر شماها در این وضعیت افتاده ام. ))؛ انگار نسل قدیم باید هر طور شده منتش را بر نسل جدید بگذارد و به بهای خراب شدن آینده ی جدیدترها، دست به مظلوم نمایی بزند. اما عکس العمل بعدی نیک، بعد از دستگیرشدن پدر، از جمله ی کلیدی ای که به او می گوید هم تابوشکنانه تر است: حالا که پدر دستگیر شده، خانواده ی مقتول با میانجیگری ریش سفیدها، مهلتی دو هفته ای به نیک داده اند تا بتواند بیرون بیاید ( خودشان به این مهلت « بِسا » می گویند ) اما نیک به جای آنکه به ملاقات پدر برود، شروع می کند به خوشگذرانی؛ در دریا آب تنی می کند، به ملاقات دوست دخترش می رود و … . جالب اینجاست که وقتی پدر به شکلی از زندان بیرون می آید ( و فیلم نامه هیچ توضیحی درباره ی چگونگی اش نمی دهد )، نیک دچار سرخوردگی می شود. انگار بودنِ پدر در پشت میله هاست که معنای آزادی نیک را می دهد. در پایان، نیک به دستور ریش سفیدِ خانواده ی مقتول، این اجازه را می یابد که برای همیشه از روستا برود تا کشته نشود  و نیک همین کار را هم می کند. چون ماندن او در این محیط مساوی ست با نابودی آینده.

حصار کشیدن دور آرزوها ...

حصار کشیدن دور آرزوها …

۲ دیدگاه به “نگاهی به فیلم بخشش خون The Forgiveness of Blood”

  1. coldplay گفت:

    آقا دامون از شما به خاطر معرفی این فیلم ناب ممنونم.یکی از بهترین فیلم هایی بوده که دیدم.همزادپنداری بسیاری با “نیک” می کنم که یکی از دلایلش نزدیکی سنمو احتمالان هست.البته رفیقمون نیک دوسالی از من کوچک تر باشه(شخصیت نیک)

    هیچ جا از فیلم افت نداشت و پایان بندی فوق العاده ای براش در نظر گرفته شده بود.با یادداشت شما کاملا طبق معمول موافقم؛اضافه می کنم از دید من کل فیلم استعاره از شرایط همسن و سال های من و نیک (حداقل) در ایران هم است.حصار کشیدن دور آرزو ها به خاطر شرایط مذهبی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که باهاش درگیریم.از دوستی با “باردا” ها بگیریم تا یک سفر معمولی که نیاز به انواع و اقسام پاسپورت ها و امضاها را داره به خاطر شرایط ایران در صورتی که یک جوان ایتالیایی مثلا با هزینه ای معقول بدون وجود سد های به سبک سدهای ما می تونه چند کشور از اتحادیه اروپا را بگرده.من فیلم را با توجه به برداشت های خودم از این اثر هنری تماشا کردم و کنار دغدغه های خودم گذاشتم. آن روستای زیبا در آلبانی را مصداق کشورم دیدم.کشوری که مثل همان روستای زیبا و خوش آب و هوا,جذابیت های جغرافیایی و آب و هوایی داره و شده مایه مباهات و بعضا دستمایه عده ای برای زیر سوال بردن آن سوی مرز ها که اینجا ما چهار فصلیم و فلانیم و آنها…
    وقتی دوست نیک داشت ازش فیلم برداری می کرد تا برای باردا بفرسته یاد فیلم گرفتن آرون(جیمز فرانکو)در مخمصه ی هولناک فیلم “۱۲۷ ساعت”افتادم…

    من چون فیلم را به تازگی دیدم,خاطرم هست که اگر درست بگم پدر مقتول که آن فرصت را به نیک داد گفت که پدرت,مارک با وثیقه اومده بیرون.خواهر نیک,رودینا هم واقعا نقش مهمی تو فیلم داشت و ادای دیالوگ ها به زبانی آلبانیایی اصلا موجب دور شدن من ِ بیننده باهاش نشد.اتفاقی که گاها تو بعضی فیلم هایی با زبان ترکی برام می افته.

    +خرس نقره ای جشنواره برلین در سال ۲۰۱۱ برای فیلمنانه این اثر ِ فوق العاده به راستی برازنده اش هست.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم