نگاهی به فیلم سرگشته در غربت Lost in Translation

نگاهی به فیلم سرگشته در غربت Lost in Translation

  • بازیگران: بیل مورای ـ اسکارلت جوهانسون و …
  • نویسنده و کارگردان: سوفیا کوپولا
  • ۱۰۴ دقیقه؛ محصول ژاپن و آمریکا؛ سال ۲۰۰۳
  • ستاره ها: ۳ از ۵

سرگشته و پژمرده

خلاصه ی داستان: باب هاریس، بازیگر معروف و میانسال آمریکایی برای بازی در چند کار تبلیغاتی به توکیو می آید. او که از زندگی نه چندان دلچسبش خسته است، با آشنایی با دختر جوان آمریکایی ای که در هتل محل اقامت او اتاق دارد، وارد مرحله ی دیگری از زندگی اش می شود …

یادداشت: بازی مورای در نقش مرد میانسالِ به بن بست رسیده، با آن ابروهای بالا رفته و حالت بی تفاوت و سرد صورتش، من را یاد بازی او در فیلم «گل های پژمرده» ی جیم جارموش می انداخت. او مانند فیلمِ یاد شده، در اینجا هم نقش مردی را بازی می کند که نمی داند چه بلایی سر زندگی اش بیاورد. بین آدم هایی گیر افتاده که زبانشان را نمی داند و مانند آدم هایی گنگ و گیج، تنها به قیافه ی شبیه به هم افراد خیره می شود. معروف هست که ژاپنی ها و اصولاً آسیای شرقی ها، چندان میانه ای با زبان های بیگانه و به خصوص انگلیسی ندارند و از همین نکته استفاده می شود تا شخصیت های دلزده ی فیلم را در موقعیتی غریب تر قرار بدهد. فیلم سعی می کند با کمترین دیالوگ ها و گزیده ترین سکانس ها به منظور نهایی اش برسد و اینگونه، جزئیاتی خلق می شود که در ساختن فضای داستان و کنش این دو نفر نسبت به همدیگر، کاملاً تاثیرگذار باشد. این جزئیات تا حدی ست که گاه حتی شاید آنها را به سختی هم به یاد بیاوریم. مثلاً در قسمتی از فیلم، شارلوت می گوید که انگشت پایش زخم شده. آن را به باب نشان می دهد و همین مسئله باعث ایجاد دیالوگ های بامزه ای می شود. در ادامه، طی صحنه های جالبی، آنها به بیمارستان می روند تا از انگشت پای شارلوت عکسبرداری شود. طی شدن این مسیر باعث می شود بیشتر و بیشتر به این زوج نزدیک بشویم همانطور که آنها هم به هم نزدیک می شوند. اما شاید به سختی به یاد بیاوریم که در چه صحنه ای انگشت پای شارلوت ضرب می بیند. این صحنه به شکلی کاملاً گذرا در طول داستان وجود دارد. فیلمساز سعی کرده با کمترین تاکید پیش برود و تمام تلاشش این بوده که از احساسات گرایی پرهیز کند و همین مسئله باعث بوجود آمدن سکانس فوق العاده ی پایانی اش می شود. جایی که باب در گوش شارلوت چیزهایی می گوید و از او جدا می شود. ما نمی فهمیم چه گفته شده اما انگار حالا هر دو کمی آرام تر به نظر می رسند و انگار حالا جدایی برایشان راحت شده.

     (( دارم ترتیب فرار از این زندونو می دم. دنبال یه همدست می گردم. ))

(( دارم ترتیب فرار از این زندونو می دم. دنبال یه همدست می گردم. ))

۱۵ دیدگاه به “نگاهی به فیلم سرگشته در غربت Lost in Translation”

  1. coldplay گفت:

    Lost in Iran

    فیلمش برام جذاب نبود اصلا.

  2. زهرا گفت:

    عالی بود این فیلم و احساسات بازیگر ها رو به خوبی منتقل میکرد
    اگه دنبال یه فیلم هیجانی نیستید حتما ببینید

  3. Masa گفت:

    با اینکه خیلی نقد مثبت ازش دیده بودم ولی اصلا با فیلم ارتباط برقرار نکردم برای من جذاب نبود

    • محمد گفت:

      منم اصلا از فیلم خوشم نیومد، این فیلم هایی که کارگردانان روشنگرنمای داخلی میسازند افتادم که آدم حوصله اش نمیگیره ببینه و فقط مجبوری فیلمی بزنی جلو…

  4. the one who knocks گفت:

    وقتی یک ایرانی میخاد یه فیلم که هیجانی نیست ببینه
    منظور اکشن نیست
    باید زبان انگلیسیش خوب باشه
    و با فرهنگ و سبک زندگی غیر ایرانی آشنا باشه.تا بتونه احساسات انسانی رو درک کنه.
    جوونی که هیچ اطلاعی از بحران میانسالی نداره میشینه یه فیلم رو با زیرنویس و ترجمه ضعیف میبینه معلومه حوصله سر بر میشه براشو میگه فیلمش چرت بود.

    • آرمان گفت:

      حالت کلی تر قضیه اینه که آدما کلا به دو دسته تقسیم سن؛کسایی که فیلم میبینن تا زمانشون بگذره وکسایی که میبینن تا زمانشون متوقف شه ونفسشون در سینه حبس…
      با همین فرمون بری جلو جواب خیلی از کامنتا مشخص و به نظرم عمق این شاهکار خانم کاپولا رو با چیپس وتخمه وپفک وخیار ونمک وچهارتا بچه قد ونیم قد و….
      نمیشه دیگه آقا..
      الان خودمو جاشون میذارم کاملا باهاشون موافقم…
      نمیشه درک کرد.

      • میثم گفت:

        نمیدونم چرا وقتی یکی میاد یه فیلمی رو کامنت میزاره که بد بود کلی آدم پیدا میشن میگن از سینما چیری نمیفهمی تو برو خالتور ببین و… (اونقدر این کامنتارو خوندم که نگو) یه سری دیگه هم کلی اداهای روشن فکرانه که….
        بابا همین فیلمو هم خیلی از بهترین منتقدای دنیا گفتن بده اونا هم هیچی از سینما نمیفهمن؟اونا هم فیلمای آرش معیریانو باید ببینن.
        پ.ن. طفلک آرش معیریان…همه جا اسمش هست.یه سریا میگن ادوود بدترین فیلمساز همه دورانه اونا مطمعنا….

        • زانیار گفت:

          منتقدای سایت متاکریت رو میگی دیگه ؟ همون ها که فرش قرمز رو دوست دارن ؟!
          بیخیال بابا منتقد بودن اونا مثل ریاست جمهوری و نماینده مجلس ماست.

        • زانیار گفت:

          البته من هم از این فیلم خوشم نیومد مثل ( تقریبا ) همه فیلمهای هالیوودی و آمریکایی. با اینکه خیلی با احتیاط انتخابشون میکنم. همشون انگار دستوری دارن فیلم میسازن. بازیهای شبیه به هم صحنه های تکراری ، دایره لغات محدود انگار در حد ۱۰۰۰ کلمه بیشتر بلد نیستند. البته سینمای مستقل و تعدادی از کارگردانهاشون رو قاطی این ماجرای حال به هم زن نمیکنم.

  5. هدی گفت:

    من فیلم و با دوبله ای از دوبلورهای بی تجربه و زیر زمینی دیدم اگر با زیر نویس بود بهتر بود در کل خوب بود

  6. باران گفت:

    تو کل فیلم سایه نگاه از بالا به پایین اون دو امریکایی به جامعه و فرهنگ ژاپن کاملا مشهود بود. دو بازیگر اصلی فیلم انگار توقع داشتند که وقتی به ژاپن سفر میکنند، همه ژاپنی ها به زبان انگلیسی برایشان صحبت کنند، یا اینکه خیابان پر از فروشگاه مک دونالد و مارک های امریکایی باشد. یا اینکه ژاپنی ها اگه حرف “ر” رو “ل” تافظ میکند، عیب شخص میباشد!! یا اون صحنه توی بار که رو به بار تندر انگلیسی حرف میزنه، بعد میگه چرا من هرچی میگم تو نگاه میکنی؟! انگار نه انگار که اونجا ژاپنه و ژاپنی زبان اصلی اونجاست.
    این کانسپت زمانی جایگاه داشت که دو ژاپنی به آمریکا بروند و آنگاه این گونه مورد برخورد قرار گیرند.
    مثل این میمونه که ما بخواهیم آمریکایی ها رو مسخره کنیم که چرا نمیتوانند حرف غ رو تلفظ کنند، یا اینکه چرا همه شان شکم و باسن های بزرگ ناشی از پرخوری و رژیم غذایی ناسالم دارند. ( اشاره به کوتاه قدی ژاپنی ها در فیلم).
    یارو به طمع پول از اون سر کره زمین اونده این سر کره زمین، توقع داره همه براش فرهنگ امریکایی رو عرضه کنند.

  7. سام...مقدادپور گفت:

    به شدت عالی, به شدت تاثیرگذار, به شدت ماندگار کاری قوی که بنظرم باعث شد سوفیا از زیر نام پدر کارگردانش بیاد بیرون و بشه سوفیا کاپولا کارگردان مستقل. بیانگر حدیث نفس تنهایی انسان,که تنهایکبار دیگر در شاهکارماندگار اسپایک جونز: او( ،Her) و با هنرمندی بینظیر واکین فینیکس مقوله تنهایی انسان امروز اونهم در بین میلونها هم نوع مطرح شد. تنهایی انسان تلخ ترین و سیاه ترین فرجام اوست…

  8. سیاوش فروتن گفت:

    با احترام با نظر تمام دوستان عزیز فیلم باز.
    از اونجایی که قسمتی از سینما سلیقه ای است، و از اونجایی که ۹۰% فیلم های هنری و نامبر وان دنیا رو دیدم، و از اونجایی که اعتقادم بر اینه که : یک فیلم خوب هم از نظری فنی، هم از نظر محتوایی باید خوب باشه، یک هدف سوم که مهترین آرمان یک کارگردان باید باشه : اینه که با حفظ فرم و محتوای قوی باید بتونه روزنه نور و امید رو در روح مخاطب بیدار کنه و تاثیرات مثبتی بر ناخوداگاه و روان مخاطب بزاره : بنظرم این فیلم فاقد این ویژگی بود و با ریتم منفی، روزمرگی و افسرده کنندش هیچ پیام مثبتی آنچنانی نداشت.
    و شخصا این فیلم رو نپسندیدم.

    واتسپ
    ۰۹۳۵۳۴۹۲۴۳۴

  9. علی گفت:

    فیلم عاشقانه ای زیبا بدون نشان دادن روابط عاشقانه، تنهایی و انزوا در جامعه‌ ای، بزرگ و مدرن اما خالی از احساس، جایی که زبان همدیگر را نمی فهمند اما این نفهمیدن چندان برایشان اهمیتی ندارد. چون احساس و عاطفه مهم نبست. موسیقی شلوغ، رقص های بی نظم و حرکات بی نشان، جایگزین زیبایی های هنری شده است، تنها می توان با ظاهر سازی همرنگ اجتماع شد که در نهابت دلت را می زند و اگر به قول قهرمان داستان موضوع پول نباشد و فرار از خانواده ای بی سر و سامان، لحظه ای قابل تحمل نیست. ولی بر خلاف آنان که داستان را سیاه تصور می کنند این عشق است که در نهایت امید و احساس را زنده می کند. فیلم های زیبا مانند lost in translation ببینیم.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم