اصلاً رخت برای چی خوبه؟ اگه آدم مثه حیوونا از اولش لخت میگشت چه عیبی داشت؟ کِی بود که آدمیزاد دفه اول پس و پیش خودشو یه تکه پوسّ حیوون آویزون کرد؟ چرا کرد؟ چی وادارش کرد؟ اصلاً تاریخ آدمیزاد کو؟ ما از خودمون چی میدونیم؟ دنیا و آدمیزاد باین کهنگی، اونوقت فقط شش یا دههزار تاریخ دسّ و پا شکسّه؟ چقده دلم میخواسّ خوب بدونم آدمیزاد عصر حجر چهجوری بوده و چهجوری زندگی میکرده. چهجوری پرستش تو روحش رخنه کرده؟ بچگیهای عشق خام و کال چهجوری بوده؟ چهجوری آدم با خودش زمزمه میکرده؟ چه موزیکی داشته؟ ترس چهجور روحشو تو چنگ گرفته؟ چه عکسالعملی برابر مرگ داشته؟ اول دفه که آتشو دیده چه کرده؟ چهجور بفکر افتاده که خوراکشو رو آتش بپزه؟ چهجوری با مادهش جفت میشده؟ حتماً پس و پناه نبوده و جلو همدیگه این کارو میکردن. خب چه عیبی داشته؟ همه چیزا خام و طبیعی بوده.
توضیح: املای کلمات، فاصلهگذاریها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.
جالب بود.این کتاب راجع به چیه؟
ببخشید از فیلم من از سپیده صبح بیزارم چیزی می دانید؟ چطور میشه دیدش؟
یکی از مهم ترین رمان های ادبیات فارسی از یکی از مهم ترین نویسندگان ایرانی. روایتی حزن انگیز و غریب از زبان چند آدم مختلف که در یک خانه زندگی می کنند و هر کدام درگیر افکاری هستند. داستان خاصی در کار نیست، بیشتر واگویه های ذهنی این آدم هاست.
فیلم را هم ندیده ام اما احتمالا می توانید دانلودش کنید.
ممنون حتماً پیدا کردم می خونم