سارای عاشق
خلاصه ی داستان: موریس وارد زندگی هِنری می شود به این دلیل که سالیان گذشته، عاشق سارا، همسر کنونی هنری بوده. هنری از این ناراحت است که سارا به او خیانت می کند. موریس پیشنهاد می دهد می تواند با یک کارآگاه خصوصی تماس بگیرد تا سارا را زیر نظر داشته باشد …
یادداشت: سارا به همه عشق می دهد. ما ابتدا او را از دریچه ی دید موریس می بینیم. از این دیدگاه، سارا زنی ست که او را بدون دلیل ترک کرده، با مردی روحانی رابطه ی مخفیانه برقرار کرده و دائم در حال گول زدن سر همسرش است. اما روند داستان، بعد از پیدا شدن دفترچه ی خاطرات سارا، عوض می شود. کم کم نکاتی برایمان روشن می گردد که تا کنون نمی دانستیم. همچنان که موریس هم نمی دانست. از دید موریس، عشقش به سارا را می بینیم و احساس می کنیم سارا نه تنها عاشق او نیست بلکه در حال بازی با او و بقیه است اما وقتی دیدگاهمان عوض می شود، وقتی متوجه می شویم سارا چه کارهایی کرده و علت آن ترک ناگهانی و یا رابطه ی مشکوکش با مرد روحانی چیست، تازه متوجه می شویم عشق او به موریس، چه عشق عمیقی ست و او چگونه به این عشق پایبند بوده. سارا به همه عشق می دهد. به همسرش هنری، به موریس، به کارآگاهی که او را تعقیب می کند و به پسر مردِ کارآگاه. این تغییر موضع بیننده و موریس، جذابیت اثر را افزایش می دهد هر چند که بیست دقیقه ی پایانی، بیش از حد کش می آید و طولانی به نظر می رسد.
از میان دیالوگ ها: سارا: تو فکر می کنی عشق تموم می شه وقتی دیگه نمی تونی منو ببینی؟
موریس: یه چیز وقتی وجود داره که دیده بشه.
ممنون💕