نگاهی به فیلم پسر بودن Boyhood

نگاهی به فیلم پسر بودن Boyhood

  • بازیگران: اتان هاوک ـ الار کولتران ـ پاتریشیا آرکوئت و …
  • نویسنده و کارگردان: ریچارد لینکلیتر
  • ۱۶۵ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۴
  • ستاره ها: ۴ از ۵
  • این یادداشت روی سایتِ « بوطیقا » منتشر شده است ( اینجا )

 

نمی شه از همین چیزی که داریم، لذت ببریم؟

 

خلاصه ی داستان: زندگی مِیسون، از پنج سالگی تا هجده سالگی اش مرور می شود. او با مادر و خواهرش زندگی می کند، فراز و نشیب هایی را از سر می گذراند و پدری که از آن ها جدا شده، گهگاه بهشان سر می زند …

 

یادداشت: زمان؛ این کلمه ی انتزاعی که همیشه غلبه بر آن از آرزوهای انسان بوده و هست و خواهد بود. لینکلیترِ باریک بین، در جدیدترین اثرش، به تکاندهنده ترین شکلِ ممکن، گذرِ زمان را به بیننده نشان می دهد و این اولین نکته ای ست که موجب می شود فیلمِ او مورد توجه قرار بگیرد ( به عقیده ی برخی، خیلی بیشتر از آنچه که باید )، چون یک جورهایی جادویی به نظر می رسد. در تاریخ سینما، بوده اند فیلم های بسیاری که از تمهیدِ بازیگرانِ هم شکل یا گریم، برای نشان دادن سیرِ صعودیِ سنِ آدم ها استفاده بُرده اند، اما لینکلیتر ایده ی عجیبِ دیگری دارد: او این سیرِ بزرگ شدن و پیر شدنِ آدم هایش را به شکلی کاملاً طبیعی، با فیلمبرداری در طول سیزده سال به تصویر می کِشد. دیدنِ میسون که همینطور بزرگ و بزرگ تر می شود و قیافه اش و صدایش جا می افتد، دیدنِ مادرش که همینطور شکسته تر می شود و همینطور مشاهده ی بزرگ شدنِ بقیه ی آدم های داستان، به خودیِ خود تصویرِ تکان دهنده و عجیبی ست که لینکلیتر، بدونِ فاصله گذاری، بدونِ نوشتنِ سال های سپری شده، بدونِ حتی تمهیداتی مثل فید اوت یا مواردِ دیگر که عموماً برای گذر زمان در سینما از آن ها استفاده می شود، بدونِ همه ی این ها به تصویر می کِشد تا گذر زمان را خیلی بی پرده تر و با تمام واقعیت های تکان دهنده اش ببینیم. وقتی میسونِ نوجوان با چهره ای کودکانه و موهایی کوتاه به اتاق می رود و روزِ بعد، میسونی قد بلندتر، با چهره ای جا افتاده تر و موهایی بلندتر و صدایی دورگه از اتاق بیرون می آید، گذر زمان را با تمام وجود حس می کنیم و این جادوی فیلم است، چرا که فیلم دغدغه ی همیشگی آدم ها را جلوی چشمش می آورد. خیلی از ما، زیاد فیلم های دورانِ گذشته مان را مرور می کنیم، اگر خانواده ی خوش ذوقی داشته باشیم که مراحلِ بزرگ شدنِ ما را با یک دوربینِ ساده فیلمبرداری کرده باشند، خیلی از ما با دیدنِ این فیلم های تاریخی ( ! )، با دیدنِ خودِ کودک مان، خودِ نوجوان مان در آستانه ی مدرسه رفتن، خودِ جوان مان در جشن تولدمان مثلاً، حس عجیبی به گذر زمان پیدا می کنیم. اصلاً همین تغییر و تحولِ فیزیکیِ ما، حتی برای خودِ ما هم گاه باورنکردنی می شود. و شاید حتی گاه با نگاهی کلی به آنچه که گذشته، حسرت بار به آنچه که تاکنون اتفاق افتاده نگاه کنیم و شاید حتی از اینکه ببینیم چه گونه بوده ایم و حالا چقدر زمان رفته و به چه رسیده ایم، ترس هم برمان دارد. و این فیلم با یک ایده ی غریب، این گذر زمان را در دو ساعت خلاصه کرده و پیش رویمان گذاشته. ما با دیدنِ میسون یا خواهرش که حالا برای خود سن و سالی پیدا کرده اند ـ وقتی به تصاویرِ ابتدایی فیلم برمی گردیم و کودکی شان ( کودکیِ واقعیِ خودشان ) را به یاد می آوریم ـ به شدت تحت تاثیر قرار می گیریم و کارکردِ این، مثل همان فیلم های خانوادگیِ خودمان است، انگار گذرِ عمرِ خودمان را دیده ایم و در این گذر، همچنانکه ترسیده ایم و متعجب شده ایم و سر در نیاورده ایم که “چطور شد که اینطور شد!”، همچون مادر میسون، گاه دچار تردید نسبت به آنچه که گذشته هم شده ایم؛ مادر جایی در انتهای فیلم، وقتی حالا دیگر چهره ی تکیده ای پیدا کرده، با دیدنِ میسونِ جوان که دارد آماده می شود که از پیشِ او برود ( برود شهری دیگر برای دانشگاه )، ناگهان می زند زیرِ گریه و جمله ی عجیبی می گوید: (( فکر می کردم بیشتر از اینا باشه. )) و این جمله ای کلیدی ست که ما خیلی وقت ها پیشِ خود تکرار کرده ایم وقتی که به عقب بازگشته ایم. همیشه فکر می کردیم بیش از این ها باید باشد و در آن لحظه ی انتهایی، تردید و ترس برمان می دارد که آیا فقط همین بود؟ زندگی ما چه شد؟ ما دنبال چه بودیم؟ و حالا چرا اینجاییم؟ و در اینجاست که واردِ جنبه ی دیگری از مفهوم اثر می شویم که اتفاقاً با گذر زمان معنا پیدا می کند؛ استفاده از زمان. نکته ای که ما انسان ها هیچ وقت نمی توانیم به تمامی از آن راضی باشیم. فیلم می گوید: (( نمی شه از همین چیزی که داریم، لذت ببریم؟ )) و البته با زیرکی به این سئوالِ خودش، جوابِ واضحی نمی دهد و حتی در انتها، با این جمله که : (( این زمان است که ما را تحت سلطه ی خود دارد )) موضوع را پیچیده تر ( بخوانید تلخ تر ) هم می کند. زمان، خواهی نخواهی، می گذرد و اینکه فکر کنی چیزی به دست آورده ای یا نه، قطعاً بستگی به خودت دارد و شاید نزدیک ترین شخصیتِ داستان به روح و مفهومِ کلی اثر، همانا پدرِ میسون باشد؛ مردی که قدرِ لحظات را می داند.

فیلم های دیگرِ ریچاد لینکلیتر، در « سینمای خانگی من »:

ـ نوار ( اینجا )

ـ برنی ( اینجا )

۱۶ دیدگاه به “نگاهی به فیلم پسر بودن Boyhood”

  1. سینا گفت:

    به معنای واقعی شاهکاره.بازی پاتریشیا ارکوئت معرکست.قسمت سوم v/h/s رو ببین.خیلی فیلم بدیه هرچند من دو قسمت قبلی رو هم دوست نداشتم ولی اینیکی یک وقت تلف کردن کامله.یه نقدی هم از فیلم جدید کراننبرگ(maps to the stars)بزار فیلم بدی نیست.ممنون از نقدهای خوبت.

    • damoon گفت:

      VHS سری دوم، فیلم خیلی عجیبی بود. من خوشم آمد. فیلم جدیدِ کراننبرگ را هم اگر دیدم، چَشم. ممنون از شما.

      • علی گفت:

        قسمت دوم وی اچ اس یه کار نو و ،هظمش یه کم سخته،یعنی انگار چند فیلم کوتاه موقعیت محور رو ،که یه کوچولو خرده داستان داره ،کنار هم گذاشتن. خوشم نیومد ازش ولی ایدش نو و جالب بود

  2. coldplay گفت:

    بالاخره این جمعه این ابر فیلم را دیدم…
    عاشقشم.
    به احترامش احتمالا یک هفته فیلم نمی بینم!!
    خوش بحال کتابها…

    Boyhood
    Brilliant

  3. coldplay گفت:

    http://fo4mw16y1z42edr6j2m4n6vt.wpengine.netdna-cdn.com/wp-content/uploads/boyhood-movie-photo-7.jpg

    تو این جا حرف های خیلی خوبی بین میسون و شینا گفته میشه…

    • damoon گفت:

      ای کاش من هم یک شینا داشتم!

      • coldplay گفت:

        چه جالب که این رو گفتید.این خواسته ی قلبی من هم هست و امیدوارم این زندگی سر آخر یک فرشته به من هم بده.
        شینا هیبت زیبایی داشت.سادگیش رو دوست داشتم واقعا.تو صحنه ی خوابگاه واقعا از همبستری ـشون خوشم اومد اما گمون می کنم طبع میسون به دختری که باهاش رفت کوه می خورد-همینطور طبع من.
        زیاد به شینا پرداخته نشد اما فکر می کنم از این مدل دختر ها کمیاب نباشن برعکس دختری که آخر فیلم دیدم و حس عجیبی بهش داشتم…

        شینا چه اسم قشنگی…
        Boyhood برای من یک معجزه ـست…عاشق این فیلم هستم.

  4. coldplay گفت:

    کامنتتان در وب مهرزاددانش را خواندم.
    بعد از تماشای این فیلم تو بهمن ماه,تصمیم گرفتم این فیلم را پاک نکنم اما هیچ وقت دیگر نگاهش نکنم چون یک معجزست.معجز عیسوی به قول حافظ…
    امروز در فروردین,مطلبی راجع به فیلم خوندم.با خودم گفتم پسر پاشو دوباره ببینش.بعد,گفتم نه,چه فایده.بعد یاد چیزی افتادم.اینکه شاید شینای من در یکشنبه ی پیش رو پیدایش شپد.اینکه یک نگاه به سبک همان نگاه میسون و نیکول در پایان ببینم و یک شنبه عصر له له زنان برای بویهود بنشینم.
    با دیدن کامنتتان ناخوداگاه اشک ریختم…

    • damoon گفت:

      حس هایمان شبیه به هم است. امیدوارم شینای خود را به زودی پیدا کنید و از وجودش با تمام وجود لذت ببرید و تجربه ی بی نظیری با او داشته باشید. لطف دارید.

  5. coldplay گفت:

    شاید جالب باشه که که چرا لینک لیتر بازه سنی ۵ ۶ سالگی تا ۱۸ را برای میسون انتخاب کرد.چرا از زمان دانشگاه تا بچه دار شدن یا مثلا سال های آخر زندگی میسون را نشون نداد؟با تماشای فیلم به تم روان شناسانه ی فیلم خیلی راحت پی می بریم.مادر میسون اولیویا استاد روان شناسی هست و ما دو بار به طور کاملا واضح وارد کلاس درس می شیم و صحبت هایی راجع به شرطی سازی کلاسیک پاولف و وابستگی ِ جان بالبی زده میشه.دو تا از سر فصل هایی که دانشجوهای روان شناسی در مبانی روان شناسی دارن.اما یکی از مباحث دیگه,نظریه شناختی ژان پیاژه هست.پیاژه کسی بود که مراحل شناختی انسان را به ۴ دسته تقسیم کرد که چهارمیش در همون سن میسون ِ انتهای فیلم به پایان می رسه و پیاژه مدعی هست که هر گونه تحول شناختی انسان از بعد از ورود به جوانی,فقط حاصل تجربه هست نه تغییرات درونی که البته کاملا وارد نیست و گفته میشه با بالا رفتن سن , ذهن و شناخت انسان همچنان در مبانی نسبی گرایی,تفکر دیالیکتیک,اندیشه درباره ماهیت نظام ها و مساله یابی و … در حال رشد و تحول هست.

    چهار مرحله شناختی پیاژه:

    حسی حرکتی از تولد تا دو سالگی : درک جهان از طریق حواس

    پیش عملیاتی سه تا هفـت سالگی : درک وقایع و اشیا خارج از حواس و شروع هوش تجسمی

    عملیات عینی از ۷ تا ۱۱ سالگی : شروع مفهوم نگهداری ذهنی و آغاز مفهیم عدد و طول و وزن و حجم برای فرد

    عملیات ذهنی یا انتزاعی ۱۱ تا ۱۸ : توانایی درک مفاهیم انتزاعی و حل مسایل به صورت ذهنی

    شروع فیلم در پس آهنگی از گروه بریتانیایی Coldplay با نگاه توام با سوال و فکورانه ی میسون هست که داره راجع به وجود زنبورها فکر و با مادرش صحبت می کنه که نشونه خوبی راجع به موضوع مطرح شده ـست.

    یک آهنگ خوب از فیلم موقعی که میسون داشت با تویوتا قدیمی به سمت دانشگاه رهسپار می شد.
    http://mp3.ink/mp3/hero_family_of_the_year.html

    +شخصیت پدر میسون جذاب ترین شخصیتی هست که سینما بهم معرفی کرده.فقط حیف که بویهود فیلم سینمایی نیست و خود زندگی و دغدغه ی منه.

  6. قاسم گفت:

    جدای از جاری بودن حس زندگی در این فیلم؛احساس خوب و خوشایند و آرامش بخشی اخر فیلم به بیننده میده.

  7. اِلسا گفت:

    من هم این فیلم رو خیلی دوست داشتم.
    و شخصیتِ پدرِ قصه رو.
    و خیلی می تونه ترسناک هم باشه. منظورم همون مفهومِ “زمان” هست.
    می تونه خیلی وهم انگیز باشه که هست ولی ازش همگی و همگی می گذریم و قاطیه جریانِ آب می ریم جلو

    عالی بود این فیلم
    می شه کلی در موردش نوشت
    از سکانس ها و دیالوگ های بی نظیرش

    • هولدن کالفیلد گفت:

      محبوبترین فیلم تمامی دوران هست برای من این فیلم.حتی این ادعا را می کنم که تا آخر عمرم هیچ فیلمی جای این فیلم را برام نمی گیره…
      شخصیت پدر که نام او هم میسون هست(به میسون ِ پسر میگن میسون جونیور به این معنی که نام پدر هم میسونه)برای من به یاد ماندنی ترین و دل انگیز ترین شخصیتی هست که در تمامی دوران دیدم.

      و چقدر مفهوم زمان ترسناک هست///
      من عاشق تک تک سکانس های فیلم هستم…از همون کنجکاوی اول میسون رو به آسمان تا نگاه های آخر و اشک های مادر و صحبت های پدر و تمام خوبی ها و بدی ها و دلتنگی های زندگی…

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم