نگاهی به فیلم سزار و روزالی César and Rosalie

نگاهی به فیلم سزار و روزالی César and Rosalie

  • بازیگران: ایو مونتان ـ رومی اشنایدر ـ سمی فری و …
  • فیلم نامه: کلود سوته ـ ژان لوپ دابادی
  • کارگردان: کلود سوته
  • ۱۰۴ دقیقه؛ محصول فرانسه، ایتالیا، آلمان غربی؛ سال ۱۹۷۲
  • ستاره ها: ۳/۵ از ۵

 

لحظاتِ گرمِ زنده

 

خلاصه ی داستان: وقتی سر و کله ی داوید، معشوقه ی قبلی روزالی پیدا می شود، روزالی احساس می کند همچنان به او تمایل دارد. این در حالیست که او با سزار، مردی میانسال و پولدار زندگی می کند، مردی حسود که نمی تواند رابطه ی روزالی و داوید را قبول کند …

 

یادداشت: آدم های سوته، مثل همیشه گرم و با گوشت و استخوان هستند. عکس العمل هایشان طبیعی ست و به شدت قابل باور. صحنه ای که سزار، از روی حسد و با عصبانیت، روزالی را از خانه بیرون می اندازد و بعد پُشتِ در کمی مکث می کند و با قیافه ای گرفته، دوباره در را باز می کند که شاید روزالی همچنان پشت در باشد، بهترین شاهد مثال است. سوته با آدم هایش زندگی می کند. واقعاً داستانِ پُر رنگی در کار نیست، هر چه هست، لحظات قابل باوری ست که از کشمکش، عشق و تقابل بین آدم های درونِ داستان شکل می گیرد. آدم ها رو در روی هم قرار می گیرند، بگومگو می کنند، کشمکش دارند، عشق می ورزند و تمامِ فیلم روی همین جزئیات زنده است. این لحظاتِ گرم و زنده است که سوته با دقتی مثل یک استاد انتخاب می کند و طوری آن را مقابل چشمان ما می گذارد که به ذهنمان رجوع می کنیم و می فهمیم مشابه همین لحظه را در زندگیِ دور و برمان هم تجربه کرده ایم. یکی از بهترینِ این لحظاتِ زیبا، جایی ست که سزار بعد از کلی گشتن به دنبال روزالی، در کمال ناامیدی به خانه برمی گردد در حالیکه تابلوی نقاشی ای از معشوقه ی قدیمی روزالی خریده است؛ او در حین جستجوی خودش، سری به خانه ی مردِ نقاش می زند به خیال اینکه روزالی آنجاست اما بعد که می فهمد آنجا نیست، لابد برای خالی نبودنِ عریضه، تابلویی از او می خرد. او با دیدن روزالی که در خانه است، خوشحال می شود. روزالی متوجه تابلو می گردد و سزار به او می گوید که آن را به چه قیمتی و از چه کسی خریده. روزالی در می آید که: قیمت این تابلو بیشتر از این حرف هاست و او از تو پولِ زیادی نگرفته. آنگاه سزار هم با چهره ای بچگانه، اظهار می کند که چیزی از نقاشی سرش نمی شود و حاضر است قیمتِ واقعی تابلو را در چِکی بنویسد و به دستِ مرد ( معشوقه ی قدیمی روزالی ) برساند. در حینِ نوشتنِ چِک است که روزالی دلش به حالِ این مردِ بینوا می سوزد و بغلش می کند. آدم های سوته در یک لحظه مانند بچه ای کوچک می شوند و در یک لحظه درنده و خطرناک. همین سزار که در همین صحنه به شدت همدلی برانگیز و ترحم انگیز و بچه گونه به نظر می رسد، در جایی دیگر از شدت خشم، داوید را زخمی می کند و حتی ابراز می کند که به خاطر به دست آوردن روزالی آدم هم کشته است. ما نمی دانیم این حرف را واقعی زده یا فقط برای ترساندن داوید، اما می توانیم حدس بزنیم که پُر بیراه هم نگفته و اگر پایش بِکِشد شاید این کار را هم بکند. آدم های سوته در مرز سادگی و پیچیدگی گام برمی دارند. ناشناخته هستند و همین ناشناختگی ست که آن رفت و آمدهای پایانی فیلم را موجب می شود؛ سزار از داوید می خواهد که با هم نزد روزالی بروند تا او بشود همان آدم سابق و بعد از این حرکت است که روزالی می گذارد و می رود. اما دیری نمی گذرد که دوباره برمی گردد. این سه نفر، کششِ غیرارادی ای به هم دارند و در نهایت باید با هم بمانند.

فیلم های دیگرِ سوته، در « سینمای خانگی من »:

ـ وینسنت، فرانسوا، پل و دیگران ( اینجا )

ـ ریسک بزرگ ( اینجا )

ـ مکس و آهن پاره فروش ها ( اینجا )

 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم