کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وهفت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وهفت

  • نام فیلم: نابغه‌ی بد (Bad Genius)
  • کارگردان: ناتاووت پونپیریا

لین، دختر نابغه‌ی ریاضی، در جلسه‌ی امتحان به دوستش تقلب می‌رساند. این باعث می‌شود دوستش نمره‌ی قبولی بگیرد و این تقلب سر زبان دانش‌آموزان دیگر بیفتد و آن‌ها هم از لین بخواهند که بهشان تقلب برساند اما در ازای دریافت پول. درخواست‌ها که زیاد می‌شود، لین راه‌حلی نبوغ‌آمیز کشف می‌کند تا روز امتحان به همکلاسی‌هایش جواب‌ها را بگوید. کم‌کم ماجرای تقلب، ابعادی بزرگ و پیچیده پیدا می‌کند و به امتحان‌های دیگری هم کشیده می‌شود … یک فیلم جذاب و نفس‌گیر از سینمای تایلند با موضوعی بکر و درخشان که طی دو ساعت شما را سرشار از هیجان خواهد کرد. فیلمی که احتمالاً باعث می‌شود سینمای تایلند سر زبان‌ها بیفتد. همه‌ی ما در زمان مدرسه‌های مزخرف‌مان تقلب کرده‌ایم اما آن‌قدر عاقل نبودیم که بفهمیم می‌شود از این راه پول هم در آورد و در عین حال باعث شد همکلاسی‌ها در این کلاس‌های مضحکِ احمقانه، با آن معلم‌های مضحک‌تر نمانند و هر چه سریع‌تر نمره بیاورند و از شر این مکان منحوس خلاص شوند. اما حیف که به فکرمان نرسید، چون مثل لین، نابغه نبودیم. اما او این کار را کرد و بعد به ایده‌ی بزرگ‌تری هم فکر کرد؛ تقلبی در حد یک امتحان جهانی! فیلم بسیار پرکشش با ریتمی تند که یک لحظه هم از نفس نمی‌ماند. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وشش

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وشش

  • نام فیلم: خانه‌ی دختر
  • کارگردان: شهرام شاه‌حسینی

پریسا و بهار خبردار می‌شوند که دوستشان سمیرا در آستانه‌ی ازدواج با منصور، بر اثر حادثه‌ای مشکوک مُرده است. آن‌ها ناراحت و غمگین، به خانه‌ی سمیرا می‌روند تا بفهمند ماجرا از چه قرار است. رفتار سردِ پدر سمیرا و هم‌چنین رفتار خونسردِ نامزدِ او، منصور، دخترها را به شک می‌اندازد که باید کاسه‌ای زیرِ نیم‌کاسه باشد … فیلم را همان جشنواره‌ی دو سال قبل دیدم و این چند خط را درباره‌اش نوشتم و نمی‌دانم بعد از این‌همه توقیف بودن و ممیزی، چه بلایی سرش آمده و البته یک‌بار دیگر دیدنش هم تقریباً غیرممکن است! در نیمه‌ی اول داستان، قرار است منصور، با آن خونسردی و رفتار مشکوک، مقصر جلوه داده شود؛ او در یک صحنه‌ی جالب به سمیرا می‌گوید دستش را بدهد که فالش را بگیرد، و وقتی سمیرا به شوخی به او می‌گوید که نامحرم است، منصور با جمله‌ای بودار به او می‌گوید که یعنی هیچ نامحرمی تا حالا دستِ او را نگرفته؟ فیلم با روایتِ معکوسِ خود در نیمه‌ی دوم است که به پرسش مخاطب پاسخ می‌دهد اما نه به همه‌ی آن‌ها! نکته‌های زیادی هم این وسط نامشخص باقی می‌مانند. از همه مهم‌تر آن ایمیل و پیامکی‌ست که از طرف ستاره، خواهر سمیرا فرستاده می‌شود و مشخص هم نمی‌شود علت این کار او چیست. پیداست که فیلم‌نامه‌نویس فقط می‌خواسته به این شکل، نیمه‌ی اول داستان که قرار است نیمه‌ی معما طرح کردن باشد را به‌شدت پیچیده جلوه دهد اما بعد در گره‌گشایی در می‌ماند. یا معلوم نیست چرا پدر سمیرا آن‌قدر منصور را تهدید می‌کند یا چرا آن‌طور مرموزانه، وقتی که ستاره دارد با موبایل سمیرا تماس می‌گیرد، از لای در او را می‌پاید. تمام این بگیروببندها، تنها و تنها شک و تردید انداختن به دل تماشاگر بی‌خبر از همه‌جاست، غافل از این‌که هیچ‌کدام از این گره‌افکنی‌ها در نیمه‌ی دوم به نتیجه‌ی درست و درمانی نمی‌رسد. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وپنج

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وپنج

  • نام فیلم: ایتالیا ایتالیا
  • کارگردان: کاوه صباغ‌زاده

نادر برف‌کوبان که عاشق ایتالیاست، به شکلی اتفاقی برای بازی در یک فیلم فراخوانده می‌شود و همین زمینه‌ی آشنایی و ازدواجش را با برفا، دختری که دستیار کارگردان فیلم است فراهم می‌کند. او بعد از ازدواج از تمام رویاهای ایتالیایی‌اش دست می‌شوید و زندگی سردی را در پیش می‌گیرد … مشخص است که فیلم را یک عشق‌فیلم حسابی ساخته. هر چند ظاهراً اولین فیلم صباغ‌زاده از داستان کوتاهی نوشته‌ی جومپا لاهیری اقتباس شده اما از ادای دین به هامون (داریوش مهرجویی) تا ارجاع‌های مختلف به فیلم‌های تاریخ سینما و تا مسائل پشت پرده‌ی سینمای ایران هم در آن پیدا می‌شود. ایتالیا ایتالیا با آن آهنگ‌های ایتالیایی و کلیپ‌هایش خیلی سرحال شروع می‌شود اما در ادامه افت می‌کند و به بی‌راهه می‌رود. داستان لاهیری را نخوانده‌ام و نمی‌دانم روند روایت غیرخطی‌ست یا نه اما یک فیلم در وهله‌ی اول و بدون توجه به ارجاع‌ها و مسائل فرامتنی‌ و منبع اقتباسش، باید قائم به ذات باشد و حتی ریخت‌وپاشیدگی‌ها هم باید از منطق درونی سود ببرند، نه مثل این فیلم که دائم عقب و جلو می‌شود و در این رفت و برگشت‌ها چیزی دست تماشاگر را نمی‌گیرد جز تکه‌های بهم‌ریخته‌ای از زندگی دو جوان که در گذشته گرم بودند و حالا سردند. پدر نادر این وسط چه می‌گوید؟ دعوا و درگیری به این عنوان که کدام‌شان به یکدیگر خیانت کرده‌اند، چه معنایی دارد؟ اعتراف‌های زیر نور شمع به چه معناست؟ این فیلم و دو فیلم بعدی این لیست را در زمان جشنواره دیدم و نمی‌دانم آیا هنگام نمایش عمومی تغییراتی کرده‌اند یا نه. این فیلم شاید با کمی تغییرات، اثر قابل قبولی از آب دربیاید، اما دو فیلم بعدی بعید است!

(بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وچهار

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وچهار

  • نام فیلم: تابستان داغ
  • کارگردان: ابراهیم ایرج‌زاد

نسرین که در مهدکودک یک بیمارستان کار می‌کند، به درخواست سارا، مادر یکی از بچه‌ها به نام پرهام، بچه را به خانه می‌برد تا از او مواظبت کند. نسرین که خودش گرفتار کار و همسر معتادش است، یک شب دیر به خانه می‌آید. اتفاق تلخی که در پی تنهایی پرهام و دختر نسرین می‌افتد، زندگی نسرین و سارا و همسران‌شان را تحت تأثیر قرار می‌دهد … فیلم تا به گره اصلی‌اش برسد نزدیک به چهل دقیقه طول می‌کشد. چهل دقیقه‌ای که خیلی بی‌دلیل پر شده از کاشت و برداشت‌های فیلم‌نامه‌ای که ضروری به نظر نمی‌رسند. ماجراهایی نظیر موتور خریدن برادر جوان نسرین، دعوای خانواده‌ی متوفی با فرهاد و اصرار فرهاد به نسرین برای رفتن به شمال ظاهراً برای فرار از دست خانواده‌ی متوفی، ترس دختر کوچک نسرین از همسایه‌ی قدکوتاه ساختمان بغلی و جزئیات دیگر آن‌قدر زیاد و گاه بی‌دلیل هستند که ماجرای اصلی را به تأخیر می‌اندازند و کل زمان فیلم را اشغال می‌کنند. در واقع از آن‌جایی که فیلم تمام می‌شود، تازه باید شروع می‌شد چرا که اتفاقاً بعد از این حادثه‌ی هولناک است که جذابیت ماجرا شروع می‌شود. فیلم در نهایت هم می‌خواهد به نتیجه‌ای اخلاقی برسد که البته تحمیلی و زورکی‌ست. این‌همه بالا و پایین تا برسیم به این‌که نسرین تاب نمی‌آورد و واقعیت را به فرهاد و سارا می‌گوید و فرهاد سرش داد می‌زند و فحش می‌دهد و تمام؟! پس این‌همه بگیروببند و ایجاد تعلیق برای چه بود؟ (بیشتر…)

فیلم‌هایی که نباید دید، شماره‌ی هفده

فیلم‌هایی که نباید دید، شماره‌ی هفده

  • نام فیلم: کارگر ساده نیازمندیم
  • کارگردان: منوچهر هادی

قدم کارگر ترک‌زبانی‌ست که در مغازه‌ی کوچک فلافلی آقارحمت کار می‌کند. او عاشق دختر رحمت، مونس است اما رحمت که مردی بداخلاق است وقتی می‌فهمد قدم برای مونس موبایل خریده، هم دخترش را کتک می‌زند و هم جوان ترک را از مغازه بیرون می‌اندازد. قدم برای پیدا کردن کار نزد یکی از دوستانش که کارگر ساختمانی‌ست می‌رود. دوست او برای مرد زن‌باره‌ای به نام جهان کار می‌کند … فیلمی که مثلاً قرار است تلخ و با حال و هوایی اجتماعی باشد، ناگهان به سبک فیلم‌های پلیسی، سئوال «قاتل کیست؟» را مطرح می‌کند که به طور کلی پرت‌ و بی‌معناست. ماجرای شهرستانی‌های بدبختی که به تهران می‌آیند و در هیاهوی این شهر گم می‌شوند و بدبخت‌تر هم در سینمای ایران کلیشه‌ای از آب گذشته است که دیگر خریدار ندارد و در این فیلم تبدیل می‌شود به بیانیه‌ای بی‌بو و خاصیت. بد بودن جهان هم فقط در این خلاصه شده که زن صیغه‌ای‌اش را متهم به پریدن با این و آن می‌کند و به خواستگاری دختری همسن دختر خودش می‌رود. بقیه‌ی ماجراها هم الکی فقط زمان فیلم را پر می‌کنند و هیچ فایده‌ای ندارند. فیلمی در سطح، با داستان‌ها و شخصیت‌هایی پراکنده و بی‌کارکرد. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، چهل‌وسه

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، چهل‌وسه

  • نام فیلم: بیست‌ویک روز بعد
  • کارگردان: محمدرضا خردمندان

مرتضی در آرزوی ساختن یک فیلم است. او تلاش می‌کند پول جمع کند و دوربینی بخرد که با آن فیلمش را بسازد اما وقتی متوجه می‌شود داروی مادر مبتلا به سرطانش، خیلی گران تمام می‌شود، تصمیم می‌گیرد به جای دوربین، داروی مادر را تهیه کند … ایده‌ی داستان آدم را یاد فیلم‌های دهه‌ی شصت می‌اندازد؛ بچه‌های آسمان و بادکنک سفید و نوجوانانی که در آرزوی داشتن کفش و کلاه می‌سوزند و می‌سازند. حالا این‌جا کفش و کلاه تبدیل شده به دوربین فیلم‌برداری. یعنی کمی پیشرفته‌تر شده، امروزی‌تر شده، وگرنه در بطن داستان چیزی تغییر نکرده است. این همه تعریف و تمجید از فیلم را متوجه نمی‌شوم. ضمن این‌که پایان‌بندی‌اش هم بی‌منطق است. حالا نمی‌خواهم لو بدهم در پایان چه اتفاقی می‌افتد. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم