کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وهفت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وهفت

  • نام فیلم: لاک قرمز
  • کارگردان: سیدجمال سیدحاتمی

بعد از مرگ پدر اکرم، مادر که تصمیم دارد در خانه‌ی دیگران کار کند تا پول طلبکارهای همسرش را بدهد، اکرم را مجبور می‌کند به اراک نزد خاله‌اش برود. اکرم که می‌داند هدف مادر از فرستادن او به اراک، مجبور کردن او به ازدواج با پسرخاله‌اش است، این سفر را نمی‌پذیرد و اصرار می‌کند خودش دست به کاری بزند تا پولی ردیف کند: فروختن عروسک‌های چوبی‌ای که پدر معتادش درست می‌کرد و پول بخور‌ونمیری در می‌آورد … فیلم به عنوان اولین ساخته‌ی سیدحاتمی، هر چند جمع‌وجور است و تلاش می‌کند قصه‌ی مصایب یک دختر نوجوان را به زبانی تلخ بیان کند اما به دلیل فقدان نگرشی عمیق و در عین حال وجود داستانی پر‌آب‌چشم که مشکل پشت مشکل برای شخصیت نحیف داستان می‌تراشد و قصدش گرفتن آه و ناله از مخاطب است، تبدیل می‌شود به فیلمی در سطح. در نتیجه تلخی فیلم هم تلخی آزاردهنده‌ای نیست. مصنوعی‌ست. وقتی فضا را باور کنیم، شخصیت‌ها را باور کنیم آن‌وقت است که تلخی پشت تلخی می‌تواند آزارمان بدهد اما این‌جا چنین اتفاقی نمی‌افتد و اتفاقات سیاهی که پشت سر هم برای دختر رخ می‌دهند، بیش از آن‌که حاصل روندی درست و منطقی باشند، «چیده» شده‌اند تا فقط بدبختی‌ها را کنار هم ردیف کنیم. بدبختی‌های دختر نوجوانی که به هر قیمت حاضر نیست زیر بار ازدواج برود. او در پایان‌بندی خوب فیلم نشان می‌دهد که به هیچ شکلی نمی‌خواهد با کسی که دوست ندارد هم‌سر شود. می‌خواهد هر طور شده روی پاهای خودش بایستد و خرج خودش را در بیاورد. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وشش

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وشش

  • نام فیلم: زیر سایه (Under the Shadow)
  • کارگردان: بابک انوری

دوران جنگ ایران و عراق، شیده به همراه همسر و دختر کوچکش زندگی ناامنی را در تهران می‌گذرانند. شیده که به دلیل تمایلات سیاسی‌اش از ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی پزشکی منع شده، ناچار است روزها را در خانه بگذراند. اما وقتی دختر کوچکش که هر شب کابوس می‌بیند، ادعا می‌کند که جن‌ها به سراغش می‌آیند، همه‌چیز بهم می‌ریزد. از یک طرف تهدید بمباران عراقی‌ها در بیرون و از طرف دیگر خواب‌های آشفته‌ی دختر که کم‌کم انگار به واقعیت بدل می‌شوند … فیلم با بازیگرانی ایرانی و کاملاً به زبان فارسی ساخته شده است. اولین فیلم بلند بابک انوری از پس فضاسازی برآمده هرچند داستانش در نهایت به نتیجه‌ی درخوری نمی‌رسد و انگار نیمه‌کاره رها می‌شود. او برای این‌که فضای فیلمش را به واقعیت نزدیک‌تر کند تصمیم گرفته زبان فیلم فارسی باشد و این برای فیلمی که قرار است در خارج از مرزهای ایران به نمایش درآید، تصمیم جسورانه‌ای‌ست اما خب انوری این‌طور خواسته که به جای توجه به حواشی، حال‌وهوای فیلمش به واقعیت نزدیک‌تر باشد. در همین راستاست که او بازیگرانی را انتخاب کرده که به خوبی فارسی حرف می‌زنند و در عین حال خیلی هم خوب بازی می‌کنند، از جمله نرگس رشیدی در نقش شیده و آوین منشادی در نقش دختر کوچک. طراحی صحنه‌ی خانه‌ی شیده خیلی به حال‌وهوای آن سال‌ها نزدیک است. این‌ها همه خوب و قابل توجه اما در نهایت داستان فیلم بسیار الکن است. آخرش هم مشخص نمی‌شود این اجنه از جان این خانواده چه می‌خواهند و چرا بر آن‌ها پدیدار شده‌اند و چرا دست از سرشان برنمی‌دارند؟ (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وپنج

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وپنج

  • نام فیلم: قطار بوسان (Train to Busan)
  • کارگردان: سانگ هو یون

سئوک وو تاجر موفقی‌ست که قرار می‌شود دختر کوچکش را به بوسان نزد همسرش ببرد. او و همسرش مدتی‌ست که از هم طلاق گرفته‌اند. ورود آن‌ها به قطار هم‌زمان می‌شود با شایع شدن ویروسی که آدم‌ها را به زامبی تبدیل می‌کند. ورود مخفیانه‌ی یکی از زامبی‌ها به قطار مقصد بوسان، آن‌جا را تبدیل به جهنمی می‌کند که فرار از آن غیرممکن به نظر می‌رسد … یک فیلم سراسر جذاب و نفس‌گیر که یک لحظه هم نمی‌توانید از دیدنش چشم بردارید. فضاسازی فوق‌العاده‌ی کارگردان جبران خط داستانی نحیف و حتی کلیشه‌ای‌اش را می‌کند. زامبی‌های این فیلم به شدت ترسناک و واقعی از کار درآمده‌اند. همه‌چیز سر جای خودش قرار دارد از بازی‌های به شدت خوب تا تدوین و موسیقی نفس‌گیر. یکی از آن فیلم‌هایی که بعد از تمام شدنش باید از خانه بیرون بروید و هوایی بخورید. فقط مراقب دور‌وبرتان باشید که همسایه‌ها تبدیل به زامبی نشده باشند که ناگهان از پشت شما را بگیرند و دندان‌های‌شان را در گردن‌تان فرو کنند!

(بیشتر…)

فیلم‌هایی که نباید دید، شماره‌ی پانزده

فیلم‌هایی که نباید دید، شماره‌ی پانزده

  • نام فیلم: گاهی
  • کارگردان: محمدرضا رحمانی

این کار اولین فیلم سلفی ایران لقب گرفته است اما اگر اولین فیلم سلفی دنیا هم لقب می‌گرفت، باز اتفاقی نمی‌افتاد. داستان کلیشه‌ای و مسخره‌ی فیلم درباره‌ی عده‌ای دوست که دور هم جمع می‌شوند و کم‌کم فضای دوستی به دشمنی تبدیل می‌شود، باعث شده ـ مثلاً ـ نوآوری فیلم هم نه‌تنها به چشم نیاید، بلکه آزاردهنده هم باشد. داستان ضعیف فیلم به همراه دیالوگ‌هایی شعاری و گل‌درشت، بازی بازیگران حرفه‌ای را هم تحت تأثیر قرار داده و همه‌چیز را از مرز مضحکه گذرانده است. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وچهار

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وچهار

  • نام فیلم: لانتوری
  • کارگردان: رضا درمیشیان

پاشا جوانی‌ست که به دلیل مشکلات فراوان، گروهی به نام «لانتوری» تشکیل می‌دهد که کارش تیغ‌زدن پول‌دارها و خفت‌گیری از آن‌هاست. در میانه‌ی همین کارهای خلاف است که او عاشق مریم می‌شود. مریم یک مصلح اجتماعی‌ست که برای گرفتن رضایت از خانواده‌هایی که قصد قصاص قاتل عزیزان‌شان را دارند، تلاش می‌کند. پاشا که از عشق چشمش کور شده، هر جور هست می‌خواهد توجه مریم را جلب کند و در این راه تصمیم ترسناکی می‌گیرد … بعضی فیلم‌سازها با به‌به و چه‌چه دیگران خراب می‌شوند، بعضی دیگر خودشان را با دست خودشان خراب می‌کنند. اعتمادبه‌نفس بیش از حد بلای خانمان‌سوزی‌ست که مخصوصاً در دنیای سینما به کمین نشسته است تا کارگردان و نویسنده و بازیگر و بقیه را از راه به‌در کند. درمیشیان با همین اعتماد به نفس بالای کاذب، از فضای جامعه برای ساخت فیلمی سوءاستفاده می‌کند که چیزی جز خودنمایی نیست. درمیشیان این‌بار چند نفر را رو به دوربین نشانده که به شکل مستقیم شعار بدهند و مثلاً نماینده‌ی صداهای مختلف جامعه باشند. او حتی به فیلم‌های خودش هم ارجاع داده، کمی به نعل زده و کمی به میخ. خلاصه آش‌شله‌قلمکاری‌ست اعصاب خردکن و زننده که نه نقد اجتماعی‌ست و نه هیچ چیز دیگری. لحظات دردآور اسید ریختن در چشمان پاشا سکانس آزاردهنده‌ای‌ست که هر چند خوب پرداخت شده اما هیچ ربطی به باقی فیلم ندارد جز خودنمایی.

فیلم‌های دیگر درمیشیان در «سینمای خانگی من»:

ـ عصبانی نیستم (اینجا)

ـ بغض (اینجا) (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وسه

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌وسه

  • نام فیلم: زاپاس
  • کارگردان: برزو نیک‌نژاد

داود مربی تیم ملی فوتبال روستا، بعد از آسیب دیدن سعید، نامزد دخترش رعنا هنگام آخرین مسابقه‌ی فوتبال، بیش از پیش نسبت به ازدواج او و رعنا حساسیت نشان می‌دهد … وقتی هم‌چنان پیژامه پوشیدن و آن را تا روی گردن بالا کشیدن یا با حوله‌ی حمام به کوچه رفتن، ملاک ساختن یک کمدی باشد، نتیجه‌اش می‌شود این فیلم که مانند اسم توی‌ذوق‌زننده‌اش، کمدی دست چندمی‌ست که با دور هم جمع کردن بازیگران طنز تلویزیونی، تلاش کرده داستانی تعریف کند اما مشکل اتفاقاً در این نهفته است که هیچ داستانی برای تعریف کردن ندارد! نزدیک به چهل دقیقه از فیلم می‌گذرد اما همه‌چیز دور خودش می‌چرخد. از یک طرف علاقه‌ی اکبر به خورشید، از طرف دیگر بدقلقی داود و مانع‌تراشی‌های او برای ازدواج سعید و رعنا، خرده‌داستان‌هایی هستند که دائم تکرار می‌شوند بدون آن‌که هیچ پیشرفتی در کار باشد. فیلم تلاش می‌کند با محور قرار دادن فوتبال، جذابیتش را دو برابر کند که در این امر هم ناموفق است. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم