کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و هفت

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و هفت

  • نام فیلم: دنی کالینز (Danny Collins )
  • کارگردان: دان فوگلمن

دنی کالینز، ستاره‌ی موسیقی راک، غرق در مواد مخدر و شهرت و پول، تازه بعد از سی سال پی می‌برد که جان لنونِ معروف، نامه‌ای با دستخطِ خودش، برای او نوشته بود که به خاطر بدجنسی تهیه کننده‌اش، در تمام این مدت از چشم او پنهان مانده بوده. محتوای ساده‌ی نامه، دنی را دچار تحول می‌کند. او تصمیم می‌گیرد تور موسیقی‌اش را متوقف کند، به خانواده‌ی پسرش که سال‌هاست ندیده، بپیوندد و کارِ مهمی برای‌شان انجام بدهد … فیلم دستمایه‌ی زیادی برای یک اثر زندگینامه‌ای ندارد و در بخش‌های زیادی لنگ می‌زند. این‌که دنی ناگهان با دیدنِ نامه‌ی جان لنون، آن‌طور از این رو به آن رو شود، کمی زیادی اغراق‌آمیز است و ناکارآمد، مخصوصاً هم که هنوز شخصیتی برای دنی ساخته نشده که ناگهان تحولش را می‌بینیم. رابطه‌ی او با مری هم فقط تکرار می‌شود و به نتیجه‌ی خاصی نمی‌رسد. پایان‌بندی فیلم هم به شدت سازی جدا می‌زند: چرا باید سرطان داشتن یا نداشتنِ پسرِ دنی، برای‌مان جالب باشد؟ مگر اصلاً داستان حولِ محورِ پسرِ دنی و بیماری‌اش می‌چرخید که حالا باید این قضیه در صدر قرار بگیرد؟ شاه‌بیتِ فیلم، خودِ آل پاچینوست که همچنان می‌درخشد، مثل روزهای جوانی‌اش؛ ترکیبی از شوخ‌طبعی، دل‌زدگی و نبوغ هنرمندانه. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و شش

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و شش

  • نام فیلم: مد مکس: جاده‌ی خشم (Mad Max: Fury Road )
  • کارگردان: جرج میلر

در آینده‌ای احتمالاً واقعی ( ! )، پیرمردی به نام جو، بر عده‌ای از مردمِ بینوا، به واسطه‌ی داشتن منابع آبی، خدایی می‌کند. وقتی یکی از اعضای گروه ارتش او، زنی به نام فیوریوسا، از دستوراتِ جو اطاعت نمی‌کند، جو و گروهش تصمیم به کشتنِ او می‌گیرند … نمی‌توانم انکار کنم که فیلم جذابی بود. دو ساعت، فقط تعقیب و گریز. نمی‌توانم انکار کنم که زحمت زیادی کشیده شده بود برای جلوه‌های بصری فیلم. خسته نباشند. اما خب نمی‌توانم هم این را انکار کنم که هیچ‌وقت از این فیلم‌های پر سر و صدا و مملو از جلوه‌های بصری و پُر ریخت و پاش خوشم نمی‌آمده. سردرد می‌گیرم. تمام وجودم به هم می‌ریزد. (بیشتر…)

فیلم هایی که نباید دید، شماره ی سیزده

فیلم هایی که نباید دید، شماره ی سیزده

  • نام فیلم: جانور (Creature )
  • کارگردان: ویکرام بهات

آهانا دختری‌ست که هتلی را در دلِ جنگل اداره می‌کند. وقتی موجودی ترسناک، به مهمانانِ هتل حمله می‌کند و آن‌ها را تک تک می‌کُشد، آهانا تصمیم می‌گیرد کاری بکند … از این خوشم می‌آید که هندی‌ها، حتی در فیلم‌های ترسناک‌شان هم دست از آواز و رقص برنمی‌دارند. از این خوشم می‌آید که هیچ ادعایی ندارند و از همه مهم‌تر، به اندازه‌ی دهن‌شان حرف می‌زنند و نمی‌خواهند مشکلاتِ دنیا را حل و فصل کنند. آمده‌اند یک فیلمِ ترسناک ساخته‌اند با یک موجودِ مثلاً ترسناک و بعد تلاش کرده‌اند، آن موجود را به افسانه‌های خودشان ربط بدهند و برایش مقدمه بچینند و به قول معروف « بومی »‌اش بکنند. حالا گیریم آن موجود، از فرطِ بد ساخته شدن، بیشتر خنده‌دار باشد تا ترسناک و بیشتر شبیه موجوداتِ خمیری‌ای باشد که در فیلم‌های پیشاتکنولوژی، می‌ساخته‌اند و گیریم همان کِش‌دادن‌های معمولِ داستان‌های هندی را رعایت کرده باشند، با همان عشق‌های گاهاً آبکی و همان رقص و آوازهای مفرح و مجموعه‌ی همه‌ی این اتفاقات این بشود که فیلم چندان قابل تحمل نباشد. همین که تلاش کرده‌اند دست به کاری بزنند، خودش خوب است. شاید در آینده از سینمای هند، فیلم‌های ترسناک خوبی ببینیم. (بیشتر…)

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و پنج

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و پنج

  • نام فیلم: من دیه‌گو مارادونا هستم
  • کارگردان: بهرام توکلی

درگیری دو خانواده بر سرِ یک اتفاق کوچک بالا می‌گیرد و همه چیز به آشوب کشیده می‌شود. اما انگار این‌ها وقایعی‌ست که در ذهنِ دامادِ داستان‌نویسِ یکی از خانواده‌ها می‌گذرد … یک کمدی شلوغ و دیوانه‌وار و نفس‌بُر از فیلم‌سازی که انگار عمداً خودش را به چالش می‌کِشد، هجو می‌کند و به زمین می‌کوبد. یک داستان در داستانِ بامزه با طنزهای همزمانِ موقعیت و کلامی که زیاد هم نباید همه چیزش را جدی گرفت. پیشنهادِ خودِ فیلم است که زیاد چیزی را جدی نگیریم. وقتی فرهاد، به عنوان نویسنده‌ی داستان می‌گوید: (( من همیشه از این عمیق بودنِ بیش از حدم مورد اتهام بودم ))، انگار خودِ فیلم‌ساز است که دارد این جمله را می‌گوید. خلاصه همه چیز در مرز بین واقعیت و خیال و جفنگیات می‌گذرد و تمام می‌شود و کمی می‌خندیم دور هم. توکلی ثابت می‌کند اگر بخواهد می‌تواند کمدیِ سرحالی هم بسازد. همه‌ی فیلم‌سازان چنین قابلیتی ندارند، نمونه‌ی اخیرش « ایران برگر » جوزانی که فیلمی به شدت بی سر و ته و سخیف و ناجور از آب در آمده است؛ بعضی‌ها ذات‌شان کمدی‌ساز نیست! (بیشتر…)

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و چهار

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و چهار

  • نام فیلم: میان ستاره‌ای (Interstellar )
  • کارگردان: کریستوفر نولان

زمین دیگر قابلِ زندگی نیست و چند مهندس سابقِ ناسا با رهبری کوپر، به فضا می‌روند تا سیاره‌ی قابلِ سکونتِ دیگری پیدا کنند … کریستوفر نولان را یکی از نوابغ روزگار می‌دانم. آدمی با یک ذهنِ به شدت باز و انگار لایتناهی؛ عینِ همان کهکشان‌ها. هر چه را تصور کند ( و چه چیزهایی که تخیل نمی‌کند! ) به تصویر می‌کِشد و این چیزِ بزرگی‌ست. اما مشکل این‌جاست که من هیچ‌وقت نتوانسته‌ام با هیچ‌کدام از فیلم‌هایش، به غیر از « بی‌خوابی » کنار بیایم. می‌گویند نولان و برادرش سعی کرده‌اند، مفاهیم پیچیده‌ی علم فیزیک و نجوم را ساده کنند و به تصویر در بیاورند اما متأسفانه ظاهراً برای من هنوز هم به اندازه‌ی کافی ساده نشده بود! یک پروفسور فیزیک کوانتوم و یک ستاره‌شناس باید کنارم می‌نشستند و پیچیدگی‌های دیالوگ‌های شخصیت‌ها درباره‌ی مسائل فیزیکی و نجومی را توضیح می‌دادند! شاید هم تقصیرِ پیش فرضِ ذهنی‌ام بود که از اول به من هشدار می‌داد تو از این فیلمِ نولان هم خوشت نخواهد آمد!   (بیشتر…)

فیلم هایی که نباید دید، شماره ی دوازده

فیلم هایی که نباید دید، شماره ی دوازده

  • نام فیلم: مستانه
  • کارگردان: حسین فرح بخش

مستانه بازیگر مشهور سینما، مورد تجاوزِ معلم پیانوی خواهرش قرار می‌گیرد. توصیه‌ی اطرافیان به او این است که به دلیل موقعیتش، از کسی شکایت نکند اما مستانه تصمیم می‌گیرد به دنبال حقش برود … همیشه معتقد بودم و هستم که حال و احوالِ پشت صحنه‌ی یک فیلم، حتی قبل از دیدنِ خودِ فیلم، تا حدودِ زیادی می‌تواند بهمان گرا بدهد که چه خبر است. پس فیلم را بی‌خیال شوید؛ به نظرم قبل از دیدنش، پشت صحنه‌ی آن را ببینید؛ همه گیجند، کارگردان ( کارگردان؟ ) یک چیزی می‌گوید، بازیگران یک چیزِ دیگر؛ با هم تفاهم ندارند: من اینجا دیالوگ بگویم؟ تو باید آنجا این را می‌گفتی! پرداختِ صحنه ها همین‌طوری کشکی‌ست؛ (( بنداز و دَر رو )). خلاصه اینکه موقعیت رقت‌انگیزی آن پشت جریان دارد که به خودِ فیلم هم رسوخ کرده و نتیجه‌اش فیلمی‌ست به شدت شعاری که فقط به قصدِ انتقام گرفتن از یک سری جریان‌ها که روی بازیگرانِ زنِ سینما، انگ می‌چسبانند، ساخته شده است. دریغ از کمی منطق و کمی شخصیت‌پردازی درست. آدم‌ها آنقدر بی‌سر و ته و بی کارکرد هستند ( واقعاً این آقای معلم پیانو، چرا یکهو آن‌طور روانی می‌شود؟! آتیلا پسیانی با آن موهای « قشنگ » وسط این داستان چه کاره است؟ خواهرِ مستانه چه کاره است؟ ) که جاهایی در پشت صحنه می بینید بازیگران تازه می‌خواهند جنبه‌هایی از شخصیتِ خودشان را کشف کنند! (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم