کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی ‌سی‌ودو

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی ‌سی‌ودو

  •  نام فیلم: ۵۰ کیلو آلبالو
  • کارگردان: مانی حقیقی

داوود و آیدا بعد از بهم ریختن یک عروسی به خاطر ورود نیروی انتظامی که به دنبال دستگیری داماد کلاهبردار آمده است، به شکلی اتفاقی با هم همراه می‌شوند و حین فرار گیر مأموران می‌افتند. آن‌ها در دادگاه برای زندان نیفتادن می‌گویند زن و شوهر غیررسمی هستند و قاضی هم شرط می‌گذارد که تا چند ساعت آینده باید با هم ازدواج کنند. این در حالی‌ست که آیدا قرار است با مانی ازدواج کند، به کانادا برود و داوود هم باید با دختری شر و سنگدل به نام آروشا پیمان زناشویی ببندد … قابل توجه دوستان فرهیخته! فیلم مانی حقیقی کمدی بامزه‌ای‌ست که داستانش را خوب تعریف می‌کند. جاهایی سخیف و آبکی می‌شود اما در کل دیدنش خالی از لطف نیست. داستانی تکراری‌ که کم‌و‌بیش خوب پرداخت شده است و اتفاقاً خنده هم می‌گیرد. انتظار زیادی نباید داشت. همین که یک ساعت‌ونیم فیلمی ببینیم که خسته‌مان نکند و کمی هم بخنداندمان کافی‌ست. با انتظار پایین به دیدن فیلم رفتم و خب ناامید بیرون نیامدم! خود حقیقی هم مطمئناً انتظار دیگری ندارد. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌ویک

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی‌ویک

  • نام فیلم: آدمکش (The Assassin)
  • کارگردان: هو شیائوشین

یینیانگ از طرف راهب اعظم مأمور می‌شود تا تیان جیان پسرعمویش، حاکم یکی از ایالت‌های چین در قرن هفتم میلادی را بکشد … فیلم عامدانه به سمت درام‌پردازی و سبک «ووشیاپیان» یا همان فیلم‌های «رزمی/پروازی» به سبک ببر خیزان، اژدهای پنهان (ژانگ ییمو) نمی‌رود هر چند لحظاتی در جنگ‌های تن‌به‌تن می‌بینیم که آدم‌ها به سبک همان فیلم‌ها از روی زمین بلند می‌شوند اما تأکید چندانی روی این ماجرا صورت نمی‌گیرد. کارگردان تلاش می‌کند ریتم کند و کشدار و باطمأنینه‌ی فیلمش را تا پایان ادامه بدهد و به جای غلوشدگی عامدانه و جذاب آن نوع فیلم‌ها، مخاطب را محو طبیعت و احساسات آدم‌هایش بکند. از همین روست که به نظر برخی از جمله نگارنده، ریتم فیلم کشنده است! (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی سی

  • نام فیلم: خواب تلخ
  • کارگردان: محسن امیریوسفی

آقا اسفندیار که سال‌ها جنازه‌های مردم روستا را می‌شسته، حالا متوجه می‌شود «عمو عزرائیل» همه جا همراهی‌اش می‌کند؛ عمو عزرائیلی که همیشه دوست و همکار تصورش می‌کرد … فیلمِ دوازده سال توقیفی امیریوسفی، طنز نیش‌دار و تلخی‌ست درباره‌ی ترس از مرگ و رویارویی با آن. ایده‌های نیمه‌ی ابتدایی فیلم پُربارتر و بامزه‌تر از ایده‌های نیمه‌ی دومش است. اوج نگاه طنازانه‌ی امیریوسفی جایی‌ست که آقا اسفندیار به عزرائیل رَکَب می‌زند! (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و نه

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و نه

  • نام فیلم: هدیه (The Gift )
  • کارگردان: جوئل ادگرتون

رابین و سایمون به خانه‌ی جدیدشان نقل مکان می‌کنند. هنوز حسابی جاگیر نشده‌اند که سایمون به دوست دوران مدرسه‌ی خود گوردو برخورد می‌کند. گوردو مردی گوشه‌گیر و خجالتی‌ست که تلاش می‌کند با آوردن انواع و اقسام هدیه‌ها، خودش را به این زوج نزدیک کند … فیلم از این می‌گوید که بالاخره یک روز اعمالی که در گذشته انجام داده‌ایم، گریبان‌مان را خواهد گرفت. اتفاقی که برای سایمون می‌افتد. جابه‌جا شدن قطب مثبت و منفی ماجرا در طول روایت، با صبر و حوصله شکل می‌گیرد؛ ابتدا این گوردوست که در مظان اتهام قرار دارد. بعد که گذشته رو می‌شود و رابین می‌فهمد همسرش در جوانی چه بلایی سر گوردو آورده، این سایمون است که می‌رود در قطب منفی ماجرا و این‌بار با گوردویی مواجه می‌شویم که بی‌دست و پاست و زیر سلطه‌ی سایمون. اما در انتها همه چیز پیچیده‌تر می‌شود: نه تنها سایمون بلکه دوباره گوردو وارد قطب منفی می‌شود و این‌بار هر دو مرد هستند که به شکل عجیبی مقصر جلوه داده می‌شوند. گوردو با انتقام ترسناکِ بی‌سر و صدایی که از سایمون می‌گیرد گذشته را جبران می‌کند. فقط ای کاش شک و تردیدی که در دل‌مان انداخته شد ( این تردید که آیا بچه‌ای که از رابین به دنیا آمده متعلق به سایمون است یا گوردو) با آن تصویرِ «مظنونین همیشگی»گونه‌ی آخر (گوردو پانسمان دستش را باز می‌کند، دور می‌اندازد و نشان می‌دهد که زخم و زیلی‌هایش هنگام ملاقات با رابین الکی بوده است)، به یقین تبدیل نمی‌شد؛ به این یقین که گوردو بلایی سر رابین آورده است. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و هشت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و هشت

  • نام فیلم: محمد رسول‌الله
  • کارگردان: مجید مجیدی

ساختنِ فیلم عظیم کارِ ما نیست که نیست. نباید زور زد. البته این‌جا نشستن و پنبه‌ی فیلم را زدن، ساده‌ترین کارِ ممکن است، اما خب نمی‌شود نگفت که به رغم زحماتِ فراوانی که برای از آب در آوردن فیلم کشیده شده، فیلم چیزِ خوبی از آب در نیامده. نه داستانش، نه آدم‌هایش و نه حتی جلوه‌های ویژه‌اش. نگاه کنید به سکانس سپاه ابرهه که چقدر مصنوعی ساخته شده است. آن پرستوها، فیل‌ها که رم می‌کنند و آن پادشاه سپاه که چقدر مصنوعی پا به فرار می‌گذارد. فیلم منسجم نیست. تکه پاره است. ما همه چیز را می‌دانیم. هیچ چیز جدیدی به ما عرضه نمی‌شود. هیچ شخصیتِ درست و حسابی‌ای وجود ندارد که ما را پای فیلم نگه دارد. همه خشک و بی‌روح و کلیشه‌ای. (بیشتر…)

فیلم‌هایی که نباید دید، شماره‌ی چهارده

فیلم‌هایی که نباید دید، شماره‌ی چهارده

  • نام فیلم: اثر لازاروس ( The Lazarus Effect )
  • کارگردان: دیوید گلب

یک گروه از متخصصین، بروی سِرُمی کار می‌کنند که می‌تواند مُرده‌ها را زنده کند. وقتی آن‌ها مجبور می‌شوند همین سِرُم را روی یکی از اعضای گروه که بر اثر حادثه‌ای مُرده، امتحان کنند، همه چیز زیر و رو می‌شود … من که نفهمیدم منظور نویسندگان از خاطره‌ی زویی چه بوده. این خاطره چه ربطی به داستانِ زنده شدنِ او و دارا شدنِ نیروی فراانسانی‌اش پیدا می‌کند؟ از این که بگذریم، نویسندگانِ محترم ظاهراً دارند می‌گویند: آقا! کسی که مُرده، مُرده. چه کارش داری که هی انگولک کنی، زنده شود و داستان درست کند؟! مگر از این زنده‌ها چه خِیری دیدیم که حالا از مُرده‌های زنده شده ببینیم؟! خب، این هم حرفی‌ست اما این فیلمِ به شدت عقب‌مانده و بی‌خلاقیت، از پسِ خودش هم برنمی‌آید، چه برسد به حرف‌های گُنده گُنده. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم