فرستاده شده توسط
damoon در تاریخ اردیبهشت ۱۷, ۱۳۹۴ در
یادداشتهای متفرقه |
۱۲ دیدگاه | 2,146 بازدید
هوس کرده بودم در میانهی کارِ فیلمنامههایم ( تصویب و پیش تولیدِ فیلمنامهی قبلی، « وجدانِ به درد آمدهی آقای والامقام »، که حالا دیگر خیلی دارد لوث میشود و مراحلِ آخرِ بازنویسی فیلمنامهی جدیدم با نامِ « یادَت هَست؟ » ) ششمین فیلمِ کوتاهم را بسازم. ایدهی خیلی خوبی هم داشتم که من را به جلو هُل میداد. بعد از کمی کلنجار رفتن با ایده و بالا و پایین کردنش، در نهایت تصمیم گرفتم کار را تمام کنم. مراحلِ مقدماتی از دو سه هفته پیش شروع شد: انتخاب بازیگرِ خانمی که در نقشِ یک مادرِ جوان ظاهر شود، انتخاب یک پسربچهی شش هفت ساله، انتخابِ لوکیشن که باید یک پارک جمع و جور میبود و جزئیاتِ دیگر. سختترین قسمتِ کار، دیدنِ خانمهای جوانی بود که هر چه بینشان میگشتم، شخصِ مورد نظرم را نمییافتم؛ کسی که در قالب یک مادرِ جوان برود. تا اینکه فیلمِ کوتاهِ یکی از دوستان را دیدم و خانمِ مورد نظر را در آن پیدا کردم؛ به قول معروف: یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم. صحبتها انجام شد و همه چیز خوب پیش رفت و در نهایت هم فیلمبرداری در عرض پنج ساعت، زیرِ گرمای جذابِ آفتابِ ظهر به پایان رسید. البته ناگفته نماند که خالی کردنِ پارک از بچههایی که برای بازی آمده بودند، کارِ طاقت فرسایی بود با اینکه ساعتی را برای تصویربرداری انتخاب کرده بودیم که فکر میکردیم پارک خلوت باشد. بهرحال حاصل، فیلمی کوتاه با نام « پارک شادی » ست که بعد از تدوین، به فیلمی حدوداً سه دقیقهای تبدیل خواهد شد. از نتیجه راضیام، هر چند، همیشه میشود که بهتر باشد. چند عکس از نماهای فیلم انتخاب کردهام که امیدوارم موجب کنجکاویتان برای دیدنِ فیلم شود، چون به نظرم، فیلم غریبی شده است. البته هیچ ماستفروشی نمیگوید ماستم ترش است اما خب من میگویم که ماستم ( فیلمم ) شیرین است! امیدوارم امسال با این فیلم در بخش مسابقهی جشنوارهی بین المللی فیلم کوتاه تهران حضور داشته باشم، بعد از سالها که از آخرین حضورم در بخش مسابقهی این جشنواره میگذرد. البته از آنجایی که فیلم بدونِ دیالوگ است و از آن مهمتر، ظرفیتِ حضور در مسابقاتِ خارجی را هم دارد، برای جشنوارههای خارجی هم دورخیز کردهام که به محضِ پذیرفته شدن، خبرش را در « سینمای خانگی من » خواهید خواند. (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها