نگاهی به فیلم پلیس آهنی RoboCop

نگاهی به فیلم پلیس آهنی RoboCop

  • بازیگران: جوئل کینامن ـ گری اولدمن ـ مایکل کیتون و …
  • فیلم نامه: جاشوآ زتومر ـ ادوارد نیومیر ـ مایکل مینر
  • کارگردان: خوزه پادیها
  • ۱۱۷ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۴
  • ستاره ها: ۲ از ۵

مرد حلبی

خلاصه ی داستان: یک شرکت سازنده ی روبات های پلیس، برای حفظ امنیت آمریکا، تصمیم دارد روبات های پلیسش را همچون نقاط دیگرِ دنیا، در آمریکا هم مستقر کند که این امر با مخالفت کنگره و اکثر سیاستمداران مواجه می شود. این مخالفت از آن جهت است که آن ها عقیده دارند روبات ها انسان نیستند، احساس ندارند و ممکن است مشکلاتِ فراوانی بوجود بیاورند. در نتیجه ای این مخالفت، شرکت سازنده تصمیم می گیرد الکس مورفی، پلیس آمریکایی که به تازگی در یک ترور نافرجام، بخش اعظمی از اعضای بدنش از بین رفته را در قالب پلیس آهنی جای دهد تا از راهِ این میانبُر، حرفش را به کرسی بنشاند …

 

یادداشت: فیلم که بازسازی « پلیس آهنی » پل ورهوفن است، در عمل، چندین و چند قدم از فیلم اصلی عقب مانده و همین باعث شده چیزی که در نهایت پیش رویمان داشته باشیم، فیلمی یک کم بامزه، کمی هیجان انگیز و خیلی هم کم تفکر برانگیز باشد. تفکربرانگیز از این جهت که قصد دارد نشان بدهد انسان بودن به چه معناست و یک انسان تا چه وقتی می تواند انسان باشد؟ اگر دست و پایش را از او بگیریم، آیا باز هم فردیت و هویت خواهد داشت؟ اگر مغزش را بگیریم چه؟ این ها سئوالاتی ست که فیلم برمی انگیزد و البته جوابش را هم می دهد: بدن ممکن است از بین برود اما اگر سیستم مغزی از کار نیفتاده باشد، همچنان می توانیم بگوییم با یک انسان طرفیم. این عواطف و احساساتِ ماست که انسان بودنِ ما را شکل می دهند و سرچشمه ی آن ها هم برمی گردد به مغز. پس هویت ما را مغز ما می سازد و اگر خللی در آن وارد شود، شاید دیگر نشود نامِ انسان را یدک کشید. مثل الکس مورفی که دو بار، توسط دکتر نورتون دستکاری می شود تا احساساتش تقلیل پیدا کند و به سبب آن در مأموریت هایش به هیچ عنوان عواطفش را دخیل نکند، و همین دستکاری ها او را قدم به قدم به سمتِ روبات شدن پیش می برند تا جایی که حتی دیگر همسر و فرزندش را هم نمی شناسد و از آن بدتر، با دیدنِ آن ها، در سیستم اطلاعاتی اش به دنبال این می گردد که آیا آنها سوء سابقه ای دارند یا نه. اینگونه است که الکس مورفی خودش تهدیدی می شود برای سیستمی که او را ساخته و پرداخته و برای مقابله با جرم و جنایت مهیایش کرده. روسای شرکت سازنده ی روبات های پلیس، وقتی می بینند مورفی، دارد موی دماغشان می شود و نزدیک است که پته ی همه ی آدم های ظاهر به صلاح را روی آب بریزد، به فکر چاره می افتند و با این جمله ی شاهکار که (( قهرمانِ مُرده، از خودِ قهرمان هم بزرگتر است ))، تصمیم به نابودی او می گیرند، اما خب، ماجرا به آن سادگی ها هم که آن ها فکر می کنند جلو نمی رود. مورفی هر چند ظاهراً تبدیل به روباتی بی رحم شده، اما در نهایت نشان می دهد که هنوز هم، آن تهِ سلول های مغزش، چیزی وجود دارد که او را امر می کند به انسان بودن.

مشکل فیلم، داستانِ بیش از حد ساده انگارانه و قابل پیش بینی و سیاست زده اش است که هم شعارهای پیدا و پنهانِ سیاسی اش بسیار زمخت و بی ظرافت است که در نتیجه چیزی می شود در حد شوخی که نباید جدی اش گرفت و هم گره افکنی و گره گشایی های داستانی اش نه چندان خلاقانه و قابل درک؛ مانند تصمیم بی مقدمه ی دکتر نورتون برای رهایی مورفی و همچنین تصمیمِ رئیس شرکت روبات سازی برای نابود کردنِ مورفی. شخصیت های اضافه و بی کارکرد هم البته در این میان، مشکل بزرگِ دیگری هستند؛ آن ها، مانند خانواده ی مورفی، یا در کلیت اثر کاملاً بی تأثیرند و یا مانندِ خودِ مورفی، هیچ همدلی برانگیز جلوه نمی کنند. بیخود نیست که آدم بَده ی داستان لقب « مرد حلبی » را به او داد!

از کجا به بعد دیگر انسان نیستیم؟

از کجا به بعد دیگر انسان نیستیم؟

خیلی کوتاه، درباره ی فیلمِ دیگرِ خوزه پادیها، در « سینمای خانگی من »:

ـ  نیروی ویژه ۲: دشمنِ خودی (Elite Squad: The Enemy Within) ( اینجا )

 

یک دیدگاه به “نگاهی به فیلم پلیس آهنی RoboCop”

  1. hosein گفت:

    اصللا قشنگ نبود

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم