نگاهی به فیلم‌های جشنواره سی‌وششم فجر از منظر شعار و شعارزدگی

نگاهی به فیلم‌های جشنواره سی‌وششم فجر از منظر شعار و شعارزدگی

  • این یادداشت در شماره ۵۳۹ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

 

جهان داره به کدوم سمت می‌ره لاله؟!

 

وقتی چارلی چاپلین بزرگ در دیکتاتور بزرگ، پشت میکروفن قرار گرفت و در نقش آرایشگری که به جای هیتلر سخنرانی می‌کند، دقایقی طولانی درباره انسان‌ها و انسانیت و خوب بودن آدم‌ها با یکدیگر حرف زد، خیلی‌ها این ایراد را به او و فیلم تمام‌نشدنی‌اش گرفتند که این مونولوگ طولانی «شعاری‌»ست. شعار است چون به شکلی علنی حرف‌هایش را به سمت مخاطب پرتاب می‌کند. سیزده سال از ناطق شدن سینما گذشته بود و این اولین فیلم ناطق و تماماً صداگذاری شده چاپلین محسوب می‌شد. خیلی‌ها به این نکته اشاره کردند که همین مونولوگ نشان می‌دهد که چاپلین نمی‌تواند با سینمای ناطق کنار بیاید و از امکانات آن به شکل درستی استفاده کند. هر چند در ادامه روند فیلم‌سازی این نابغه، ثابت می‌شود که همگان در اشتباه بودند. به هر حال سینمای چاپلین زبان باز کرده بود و در آن فیلم به‌خصوص لازم بود او پیام صلح و دوستی و عشق را به تمام مردم دنیا و تمام مخاطبانش عرضه کند. او این کار را یک‌نفس و طی مونولوگی چند دقیقه‌ای پای میکروفن و رو به دوربین انجام داد که هنوز هم با دیدن این صحنه، مخاطب تحت تأثیر قرار می‌گیرد. این را نمی‌توان از نظر دور داشت که اتفاقاً حرف‌های چاپلین در این صحنه با کلیت ماجرا و منطق فیلم جور در می‌آید؛ او به عنوان کسی که رهبر یک حزب بزرگ پنداشته می‌شود، پای میکروفن رفته پس سخنرانی طولانی او و البته از عشق و محبت و دوستی گفتنش چندان هم شعاری به نظر نمی‌رسد. در واقع این صحنه، برخلاف ادعای مخالفان، منطق درستی دارد و به کلیت اثر می‌چسبد. اصلاً همین‌که بعد از گذشت این‌همه سال، هنوز هم این سکانس مهم، دست به دست می‌چرخد و جزو معروف‌ترین صحنه‌های فیلم‌های این مرد بزرگ محسوب می‌شود، نشان می‌دهد که شعار دادن هم رسم و رسومی دارد و باید در کار «بنشیند».

 اما شعاری شدن و شعار دادن در سینمای ما و مخصوصاً در فیلم‌های جشنواره سی‌و‌ششم فجر چه جایگاهی دارد؟ چه‌گونه می‌شود که برخی جمله‌های ساده‌ای که شاید هر روز به زبان می‌آوریم، در یک فیلم جنبه‌ای شعارگونه پیدا می‌کند؟ چه‌گونه‌ می‌توان جمله‌ای شعارگونه را در لابه‌لای یک فیلم جا داد بدون این‌که توی ذوق بزند؟ و خلاصه این‌که اصلاً چرا شعار؟

***

واژه‌های «شعاری» و «گل‌درشت» واژه‌های آشنایی در سینمای ما هستند. مانند یک فیلم که در نهایت منطق خودش را بنا می‌کند، این نوشته هم قرار است با منطق خودش با این واژه‌ها رفتار کند به این شکل که: ‌یک فیلم شعاری، گل‌درشت محسوب می‌شود اما گل‌درشت بودن یک فیلم الزاماٌ به معنای شعاری بودنش نیست و جنبه‌های دیگری از بازی‌ بازیگران تا دکوپاژ و تا گریم و چیزهای دیگر را هم در برمی‌گیرد. پس همین ابتدا باید این دو واژه را از هم تفکیک کرد و با همین منطق جلو رفت.

وقتی حرف از واژه «شعاری» می‌زنیم، شاید اولین چیزی که به ذهن می‌رسد شعار دادن باشد. چیزی که در مملکت ما زیاد می‌شنویم. شعار دادن در جوامع نه‌چندان پیشرفته در تمام جنبه‌های زندگی، از سیاست تا اقتصاد و تا فرهنگ وجود دارد، شنیده می‌شود و با آن سروکار داریم؛ از انواع و اقسام شعارهای اخلاقی و سیاسی و فرهنگی در کوچه و خیابان و مترو تا تلویزیون و رادیو که همین موضوع را داخل خلوت آدم‌های یک جامعه هم می‌برند. از سوی دیگر، مردم جوامع نه‌چندان پیشرفته و عقب‌مانده، عاشق شنیدن شعار هستند. عاشق این هستند که خودشان هم شعار بدهند و تصورشان این است که با این کار چیزی به دست می‌آورند. اصولاً شعار دادن راحت‌ترین کار ممکن است تا نشان بدهیم داریم کار مهمی می‌کنیم یا ایده‌های مهمی در ذهن‌مان است اما در واقع این‌گونه نیست. ماجرا این است: کسانی که شعار می‌دهند، اتفاقاً چیزی در چنته ندارند وگرنه نه شعار می‌دادند و نه حاضر بودند شعار بشنوند.

در سینما هم وضع به همین منوال است؛ فیلم شعاری‌ سعی می‌کند به شکلی توی‌ذوق‌زننده، ایده‌اش را به مخاطب تفهیم کند، آن را  مستقیم به روی مخاطب بیاورد و چیزهایی را به او یادآوری کند. در واقع این‌جا هم سازندگان سعی می‌کنند چنته خالی‌شان را با شعار دادن، پر نشان بدهند.

از وقتی زبان سینمای ایران باز شد، حتی همان اولین جمله‌ای که از زبان روح‌انگیز سامی‌نژادِ دختر لر درباره تهران بیرون آمد، حالتی شعارگونه داشت. از این به بعد بود که فیلم‌های ایرانی، برخی شعارزده و برخی گل‌درشت و خیلی‌ها هم ترکیبی از هر دو بودند. برای این‌که فرق بین این دو واژه بیش‌تر مشخص شود تا منطق این نوشته برای خواننده، جفت‌وجور گردد لازم است از صحنه‌ای مشخص مثال بیاورم. صحنه‌ای از فیلم خوب شب قوزی (فرخ غفاری)؛ در قسمتی از فیلم، مردی دارد با جسد اصغر قوزی به خیال این‌که یک مانکن بی‌جان است، می‌رقصد. مرد آن‌قدر راحت جسد را بلند می‌کند و این‌طرف و آن‌طرف می‌کِشد که تصور این‌که زیرِ آن پارچه، جسد اصغر قوزی باشد، غیرممکن می‌نماید. یعنی در واقع آن مرد، مشغول رقصیدن با یک مانکن بی‌جان است و کارگردان اصرار دارد به ما بقبولاند که او اصغر قوزی‌ست. این یکی از همان بخش‌های گل‌درشت فیلم است که به واسطه کارگردانی بد، «تابلو» به نظر می‌رسد. و از این دست مثال‌ها در فیلم‌های ایرانی پیش از انقلاب زیاد پیدا می‌شود. اما در این فیلم، هیچ جمله شعاری‌ای نمی‌شنویم، یا من به یاد ندارم. پس فیلم شعاری را می‌توان معادل همان حرف‌های دهان‌پرکنی دانست که در دهان شخصیت‌ها قرار می‌دهند بدون این‌که به مختصات آن شخصیت و ارتباطش با درام توجه کنند.

خطاست اگر تصور کنیم شعار دادن و دیالوگ‌های شعاری مختص فیلم‌های دفاع مقدسی ماست. این درست است که شاید این ژانر در میزان شعارزدگی و شعارپروری، گوی سبقت را از ژانرهای دیگر سینمای ایران ربوده باشد (آن‌هم به دلیل ذات این ژانر، ایدئولوژیک بودن آن و نقشی که قرار است در میزان دشمن‌ستیزی و میهن‌پروری مخاطب ایفا کند)، اما با نگاهی حتی اجمالی به فیلم‌های ژانرهای دیگر هم به‌راحتی متوجه خواهیم شد دیالوگ شعاری از ژانر عشقی تا درام پلیسی وجود دارد و خواهد داشت.

وقتی در فیلم عاشقانه، در حالی‌که عاشق به معشوق نگاه می‌کند و می‌گوید: «عشق تو منو برای تمام مشکلات دنیا آمده می‌کنه»، یا وقتی در یک اثر پلیسی می‌شنویم که: «میون عشق و وظیفه، من وظیفه‌م رو که دستگیری تبهکاره، انتخاب می‌کنم»، نمونه‌هایی از دیالوگ‌های شعاری‌ای هستند که بارها و بارها شنیده‌ایم. این‌که بتوانیم حتی جمله‌ای فلسفی یا قلنبه‌سلنبه را به شکلی ادا کنیم که شعار به نظر نرسد، به خیلی عوامل، از بازیگری که قرار است آن جمله به‌خصوص را بگوید تا حس و حال صحنه و البته زیرکی نویسنده و کارگردان بستگی دارد. جمله معروف «یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی‌پایان است» از زبان شهاب حسینی در درباره الی گفته می‌شود. همین حالا که این جمله را بخوانید، قطعاً شعاری به نظر خواهد رسید اما چرا در فیلم فرهادی این‌طور به نظر نمی‌رسد؟ چرا آن‌جا این جمله در دهان حسینی می‌چرخد و از کادر بیرون نمی‌زند؟ دلیلش زیرکی فیلم‌نامه‌نویس در شکل ارائه این جمله است طوری‌که نه‌تنها توی ذوق نزند، بلکه بعدها این فیلم را با همین جمله بشناسند و در جاهای مختلف به شکل‌های مختلف بازگویش کنند. رازش این است که فیلم‌نامه‌نویس این جمله را مستقیم در دهان شخصیت نمی‌گذارد بلکه آن را به بهانه ترجمه‌ای از یک ضرب‌المثل آلمانی، از زبان حسینی بازگو می‌کند. به این شکل، منطق شعاری بودن جمله در چارچوب بسیار رئال فیلم جا می‌گیرد و در آن «می‌نشیند» بدون این‌که اذیت‌مان کند. مثال دیگرش می‌تواند بودن یا نبودن، فیلم بی‌نظیر کیانوش عیاری باشد. با شروع فیلم، دختری نزار را می‌بینیم که رو به ما جمله‌هایی درباره پیوند قلب و این‌که خیلی‌ها برای زنده ماندن به قلب نیاز دارند، می‌گوید. جمله‌هایی که لحن ادای آن‌ها هم شعارگونه است اما کمی بعد متوجه می‌شویم این دختر رو به دوربین تلویزیون که برای مصاحبه با بیماران و تهیه گزارش به بیمارستان آمده، این حرف‌ها را می‌زده. در واقع عیاری برای بیان پیامش به گوش مخاطب، بدون این‌که چیزی از کادر بیرون بزند، چنین تمهیدی چیده و بعد تا پایان فیلم، حتی یک کلمه هم شعار نداده.

البته از این دست مثال‌ها در سینمای ما بسیار کم است و به دلیل آن‌چه که ضعف در فیلم‌نامه و از سوی دیگر علاقه به شعار دادن و شعار شنیدن مخصوصاً در اقشار پایین‌دست جامعه (به عنوان قشر پرجمعیت‌تر سینمارو) برای تسکین درد‌های‌شان وجود دارد، فیلم‌ها غالباً شعارزده می‌شوند.

 جشنواره سی‌و‌ششم هر چند کمترین میزان فیلم را در طی سال‌های برگزاری‌اش در خود جا داده بود، اما از آن طرف بیش‌ترین میزان شعارگویی و شعارپردازی را هم شاهد بودیم. می‌خواهیم به چند جمله شعاری فیلم‌های امسال نگاهی بیندازیم و به شکلی اجمالی ببینیم چرا آن جمله‌های به‌خصوص در فیلم‌های مورد نظر شعاری از کار درآمده‌اند:

کامیون (کامبوزیا پرتوی): از بین جمله‌هایی که در فیلم‌های مختلف به‌نمایش‌درآمده حضار را به خنده واداشت، یکی هم جمله‌ای بود که نیکی کریمی در نقش خودش، در فیلم جدید پرتوی رو به دختر کرد گفت: «داعش با شما چه کار کرده؟!». جمله‌ای بی‌مقدمه و بی‌نمک که قرار است نشان‌دهنده میزان توجه زیاد نیکی کریمی یا حالا فیلم‌ساز به ایزدی‌های عراق باشد اما دقیقاً به ضد خودش تبدیل شده است. تصور کنید کامیون به ماشین مدل‌بالای خانم کریمی زده و له‌و‌لورده‌اش کرده، بعد آن‌وقت او خیلی خونسرد و ریلکس، وسط خیابان چنین جمله‌ای به دختر کرد می‌گوید. جمله‌ای که نه جایش آن‌جاست و نه اصلاٌ ترکیب‌بندی درستی دارد. شاید به عنوان مثال اگر جمله با همین مضمون اما به شکل دیگری بود، یعنی با زیرکی نوشته می‌شد، آن‌وقت، هم منظور مورد نظر فیلم‌ساز انتقال پیدا می‌کرد و هم در آن موقعیت، احمقانه به نظر نمی‌رسید.

چهارراه استانبول (مصطفی کیایی): فیلم موفق شده با بازسازی حادثه پلاسکو و در هم تنیدن چند داستان، حالا هر چه‌قدر از مدافتاده و تکراری، یک هیجان حسابی خلق کند و تماشاگر را پای خود بنشاند. اما درست در جایی کار خراب می‌شود که بهرام رادان در نقش بهمن، زبان به شکایت باز می‌کند و فروریختن پلاسکو را نه به خاطر آتش‌سوزی، بلکه متعلق به خیلی پیش‌ترها می‌داند: وقتی که اجناس چینی بازار را پر کردند و ملت دیگر جنس ایرانی نخریدند. این شعار آشکار در دفاع از تولید ملی (چنان‌که کیایی هم قبل از نمایش فیلمش در جشنواره گفته بود چهارراه استانبول در حمایت از تولید ملی‌ست) چنان توی ذوق می‌زند که بعد از نزدیک به یک ساعت داستان پرکشش و پرتعلیق، ناگهان انگار همه‌چیز از هم می‌پاشد. کیایی به جای نوشتن دیالوگ‌هایی که منظورش را زیرپوستی‌ برساند، ترجیح داده این چنین واضح حرف بزند که خب نتیجه‌اش هم پایان بد فیلم است، هر چند برای قشر سینماروی ساده‌پسند و شعاردوست که تعدادشان هم زیاد است، این شعارها جواب خواهد داد. اما فیلم کیایی وقتی فروریخت که بهرام رادان از فروریختن پلاسکو به خاطر وارد کردن اجناس بنجل چینی حرف زد. این هم یک جمله شعاری دیگر!

لاتاری (محمدحسین مهدویان): فیلم جدید مهدویان برعکس آثار قبلی‌اش، از آن دست فیلم‌هایی‌ست که زیاد شعار می‌دهد. وقتی قرار می‌شود موسی با بازی خوب هادی حجازی‌فر، با سرتیتر «ما داریم چه می‌کنیم؟» پیگیر ماجرای نامزد امیرعلی شود، نزد دوستش مرتضی (حمید فرخ‌نژاد)، درباره حس ناموس‌پرستی‌اش و این‌که هشت سال او و امثال او جنگیده‌اند تا کسی به ناموس این مملکت دست‌درازی نکند، داد سخن ‌می‌دهد. اما همین جمله‌های شعاری او درباره ناموس‌پرستی و قطع دست عرب‌ها در صورت دست‌درازی به دختران این مملکت، در پایان فیلم چندان شعاری نیستند، چون منطقش این است که این جمله‌ها را برای آگاهی کل دنیا، در حضور دوربین‌های مداربسته و مردم موبایل‌به‌دست می‌گوید تا همه بدانند. منطقش درست است اما آزاردهنده است البته.

خجالت نکش (رضا مقصودی): در اولین فیلم مقصودی که یک کمدی بی‌دردسر و مفرح است از شعار استفاده جالبی شده. جمله «ما می‌توانیم»، در دوران ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد باعث شد او بین مردم محبوب شود. شعاری که در داستان خجالت نکش از آن به عنوان حربه‌ای برای طنز استفاده می‌شود و اتفاقاً استفاده به‌جایی‌ست که نمونه زیادی در فیلم‌های سینمای ایران ندارد. در واقع در این فیلم، جمله‌ای شعاری، در معنای واقعی‌اش به عنوان یک شعار انتخاباتی جا می‌افتد تا از این طریق، قنبر که نقشش را احمد مهران‌فر با شیرینی خاصی بازی می‌کند و طنز ماجرا را یک‌تنه به دوش می‌کشد، برای بچه‌دار کردن همسرش دلیلی قانع‌کننده داشته باشد!

به وقت شام (ابراهیم حاتمی‌کیا): یکی از جذاب‌ترین فیلم‌های جشنواره و البته شاید بهترین فیلم حاتمی‌کیا. سینمای حاتمی‌کیا را باید با پیش‌فرض‌هایی مثل شعار دادن‌های بی‌وقفه شخصیت‌هایش پذیرفت. شخصیت‌هایی که برای خودشان مرام و مسلکی دارند که از جبهه‌های جنگ به این زمانه آورده‌اند و دائم هم مشغول فریاد زدنش هستند. اما اتفاقاً جدیدترین فیلم حاتمی‌کیا، کم‌شعارترین فیلمش هم هست. یعنی او سعی کرده به جای این‌که شخصیت‌هایش حرف بزنند، عمل کنند و نتیجه‌اش این شده که کلی صحنه‌های هیجان‌انگیز درباره نشاندن و پراندن هواپیما می‌بینیم. اما این بدان معنا نیست که در فیلم هیچ خبری از جمله‌های شعاری نیست. در بخش‌هایی، فیلم به ورطه شعارگویی مفرط هم می‌افتد، مثل قسمتی که مادرزن علی (بابک حمیدیان) از طریق اسکایپ با او تماس می‌گیرد و از او شکایت می‌کند که چرا به جای ماندن نزد خانواده‌اش، به درد مردم کشورهای دیگر می‌رسد: «به خدا توی مملکت خودمون درد و بلا زیاد داریم» یا در بخشی که علی، از پدر خلبانش شکایت می‌کند که همیشه در جنگ بوده و حالا هم این‌جا در سوریه، خودش را وارد کارزار کرده است. از این دست نمونه‌ها در فیلم وجود دارد اما خوبی‌اش این است که برخلاف همیشه، آن‌قدرها زیاد نیست و خب همان معدود جمله‌های شعاری را هم به نفع هیجان‌انگیز بودن فیلم ‌می‌توانیم نادیده بگیریم.

تنگه ابوقریب (بهرام توکلی): فیلم غریب توکلی، برای این‌که نشان بدهد او چه فیلم‌ساز قابلی‌ست، کافی به نظر می‌رسد. یک ضرب‌شست تکنیکی تمام‌عیار که بیننده‌اش را وارد جهنمی از دود و آتش و تیر و خون می‌کند و به خفقان می‌رساندش. فیلمی که فضاسازی‌اش از یک میدان جنگی، واقعاً مخوف و رعب‌آور است، هر چه‌قدر هم که متأثر از فیلم‌هایی نظیر نجات سرباز رایان باشد و هر چه‌قدر هم که برخلاف آن فیلم بزرگ، نتواند شخصیت‌هایی ملموس خلق کند تا همراه‌شان باشیم. گفتم که فیلم‌های به‌‌اصطلاح «دفاع مقدسی» همیشه پر بوده از شعار. اما توکلی این‌جا راه دیگری می‌رود؛ او کمتر شخصیت‌هایش را به حرف می‌کشد، چون آن‌ها اصولاً در آن جهنم فرصتی برای حرف زدن ندارند. اما چند جمله کوتاه شعاری هم وجود دارد که بازی خوب بازیگران و البته حس و حال درست صحنه، باعث می‌شود خطر شعاری شدن فیلم از بین برود و تنگه ابوقریب جزو معدود فیلم‌های جشنواره است که هیچ جمله شعاری‌ای در آن نمی‌شنویم. دو جمله هست که مجید (جواد عزتی) به علی (مهدی قربانی) می‌گوید. اولین جمله جایی در میانه‌های فیلم ادا می‌شود. مجید می‌گوید: «یواش یواش باید یاد بگیری از چیزایی که دوس نداری هم عکس بگیری.» این کنایه‌ای‌ست به علی نوجوان که قرار است در جنگ چشمش به روی وحشت‌های حقیقی و ناگفتنی باز شود. نوع بیان این جمله از زبان مجید هیچ‌گاه توی ذوق نمی‌زند. جای دیگر باز هم مجید رو به علی می‌گوید: «توی جنگ، فقط اونایی برنده‌ان که اسلحه می‌فروشن» و باز هم انتخاب درست کارگردان موجب می‌شود این جمله در بمباران تصاویر پر از دود و آتش و خون، حتی شنیده هم نشود، تا چه برسد به این‌که جنبه‌ای شعارگونه پیدا کند.

جشن دلتنگی (پوریا آذربایجانی): فیلم تشکیل شده از چند داستان که در کنار هم روایت می‌شوند، یا در واقع روایت نمی‌شوند آن‌قدر که با فیلم گنگی طرف هستیم. فیلمی که قرار است به واسطه مضمون «ضررهای دنیای مجازی»، داستان‌هایش را به هم بچسباند. پرداختن به معضل‌های اجتماعی در یک فیلم، بستر مناسبی برای رشد شعار و شعارزدگی‌ست و این فیلم هم تا توانسته، بدون ظرافت و خلاقیت، جمله‌هایی درباره فضای مجازی و توجه بیش از حد آدم‌ها به این فضا در دهان شخصیت‌هایش قرار داده که بازگویی‌شان خودش یک مقاله جدا می‌طلبد. اما از میان این جمله‌های فراوان، شاید آنی که از زبان بابک حمیدیان، یکی از شخصیت‌های پادرهوا و نامفهوم فیلم شنیده می‌شود، اوج شعارگویی و گنده‌گویی فیلم است. جایی که او به عنوان شخصیتی که مثلاً برخلاف آدم‌های دیگر داستان، اهل موبایل‌بازی و اینستاگرام‌گردی و کامنت‌گذاری نیست، رو به همسرش می‌گوید: «جهان داره به کدوم سمت می‌ره لاله؟». این هم جمله‌ای بود که تماشاگران را به خنده واداشت. در ‌جایی دیگر، محسن کیایی، یکی از شخصیت‌های فیلم، روی سقف ماشین می‌رود و شروع می‌کند به اعتراض نسبت به جامعه تا مثلاً عقده‌هایش را این‌گونه خالی کند و کارگردان با بی‌ظرافتی هر چه تمام‌تر، در پس‌زمینه این آدم لوس، نمایی تکراری از برج میلاد را نشان می‌دهد تا به این شکل، در کنار شعارهای تکراری و مضحک شخصیت داستان (شخصیتی که هنوز شلوار خودش را نمی‌تواند بالا بکشد اما به کل جهان اعتراض دارد!)، یکی از گل‌درشت‌ترین صحنه‌های جشنواره امسال هم خلق شود. البته قسمت‌های گل‌درشت زیادی در این فیلم وجود دارد، مثل نماهایی متعدد از آدم‌های داستان که در گوشه و کنار کادر مدام موبایل به دست دارند و با آن ور می‌روند و کارگردان تصور کرده چون فیلمش درباره جداافتادگی انسان‌ها به خاطر استفاده زیاد از فضای مجازی‌ست، پس همه آدم‌ها در تمام نماهای فیلم باید مشغول بازی با موبایل‌های‌شان باشند!

هایلایت (اصغر نعیمی): موقعیت اولیه داستان و آن ایده اصلی در واقع می‌توانست جذاب باشد اما ضعف فیلم‌نامه و اجرا، فیلمی با مضمون خیانت و انتقام را تبدیل به اثری خنثی کرد. دغدغه ذهنی مرد و زن داستان که همسران‌شان در یک تصادف با هم در یک ماشین بودند درباره این‌که آیا خیانتی در کار بوده یا نه، قرار است تبدیل شود به عاملی درسراسر فیلم که مرد و زن را به فکر وامی‌دارد و حتی آن‌ها را تا آستانه ارتباطی برای انتقام از همسران‌شان هم پیش می‌برد. اما مشکل این‌جاست که فیلم در همان ده دقیقه ابتدایی تمام می‌شود و تا انتها هر چه که می‌بینیم، تکرار مکررات است و هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد. در این سیر باطل و خسته‌کننده، دیالوگ‌های شعاری هم تا بخواهید وجود دارد. مثل آن‌جا که زن می‌گوید: «آدما چرا به هم دروغ می‌گن؟» و مرد جوابش می‌دهد: «شاید چون طمعکارن». این دیالوگ در واقع می‌توانست مثل یک دیالوگ عادی بین دو انسان عادی برقرار شود و اتفاق خاصی هم نیفتد اما نحوه مصنوعی ادای کلمه‌ها در بستر مصنوعی داستان باعث می‌شود این جمله‌ها تبدیل به شعار شوند و مضمون نهفته داستان را به شکلی رو، فریاد بکشند.

امپراتور جهنم (پرویز شیخ‌طادی): در نهایت گاهی نه یک جمله یا دیالوگ، بلکه کلیت یک فیلم به خاطر مضمونی که انتخاب کرده، یا سفارشی بودن داستان آن و یا دیدگاه اشتباه کارگردان در ارائه تفکراتش و ریختن آن در قالب مدیومی مانند سینما، کار را به جایی می‌رساند که یک فیلم با تمام تصاویر و جمله‌هایش در مجموع نه‌تنها گل‌درشت، بلکه شعاری هم محسوب می‌شود. فیلم جدید شیخ‌طادی یکی از معدود فیلم‌های جشنواره است که در کلیتش می‌تواند شعاری باشد. به تک‌تک جمله‌هایی که از دهان شخصیت‌های این فیلم بیرون می‌آید دقت کنید. این جمله‌های قرار است ما را به آن چیزی که مدنظر فیلم‌ساز درباره نظرش به شکل‌گیری افراطی‌گری و در معنایی گسترده‌تر داعش است، سوق بدهد و از آن‌جایی که در هنگام نوشتن هر صحنه از فیلم‌نامه، شعار «داعش بد است» یا «افراطی‌گری نتیجه‌ای جز خرابی و دشمنی به بار نخواهد آورد» در ذهن فیلم‌نامه‌نویس می‌چرخد، در نتیجه، اثر نهایی به کلیتی شعارگونه منجر می‌شود.

 

۶ دیدگاه به “نگاهی به فیلم‌های جشنواره سی‌وششم فجر از منظر شعار و شعارزدگی”

  1. صلا گفت:

    مثل همیشه عالی و تیز ( این یکی رو شعاری نخون!)

  2. اتان هاوک گفت:

    ممنون از مطلب خوبتون خصوصاً راجع به جوامع جهان سی ام مثل ما و شعار زدگی

    ایشالا تصمیم گرفتم هیچ کدام از فیلمای جشنواره امسال را نبینم و نمی بینم.
    در این سینمایی که سالی یک فیلم انصافاً خوب و نو تولید نمی کنه را باید گل گرفت.

  3. من گفت:

    کاش شما که دستت تو کاره یه مقاله ای در مورد اینکه چگونه درست شعار بدهیم (!) می دادی که راهنمایی بشه برای دوستان
    البته جسته گریخته گفتی مثل ترجمه ضرب المثل

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم