این ره که ما می‌رویم، پشت هیچستان است!

این ره که ما می‌رویم، پشت هیچستان است!

آستیگمات (مجیدرضا مصطفوی) دقیقاً درباره‌ی چیست؟ کسی می‌داند؟! درباره‌ی مرد بدبختی که می‌خواهد با فروش زالو به نان و نوایی برسد؟ درباره‌ی پسر نوجوانی که در مدرسه عاشق معلمش می‌شود و برای او نامه می‌نویسد؟ درباره‌ی زن میان‌سالی که شوهر قبلی‌اش را نمی‌تواند تحمل کند و قصد تجدید فراش دارد؟ درباره‌ی شوهر قبلی زن میان‌سال که گیر داده و می‌خواهد خانه‌اش را بفروشد و حالا پسر و زن سابقش مجبورند او را راضی کنند به خانه برگردد تا مبادا حرفش را عملی کند و آن‌ها آواره شوند؟ درباره‌ی مشکلات مرد زالویی (و لابد این زالوها قرار است جنبه‌ای نمادین هم داشته باشند!) و همسر «آنچنانی»اش است؟ درباره‌ی تأثیرات رفتار غلط پدر و مادر بر فرزند است؟ درباره‌ی همه‌ی این‌هاست؟ درباره‌ی هیچ‌کدام نیست؟!

فیلم قرار است چه بگوید؟ ردیف کردن این همه مشکل معنایش چیست؟ اصلاً درد و مرض این آدم‌ها چیست؟ فیلم چرا این‌قدر تکه‌تکه است؟ مدام از این شاخ به آن شاخ می‌پرد. پر از سکانس‌های نصفه و نیمه که هیچ تأثیری هم در داستان نمی‌گذارند. پر از شخصیت‌هایی سطحی و بی‌کارکرد مثل خانم معلم و شوهر الکی‌عصبانی‌اش (این‌که نقش این دو شخصیت بی‌معنا را دو بازیگر نام‌آشنا بازی می‌کنند، چه دلیلی دارد جز این‌که بازیگرها هم بالاخره نان می‌خورند و کارگردان هم «چهره»‌هایی برای فروش بیش‌تر می‌خواهد؟) و یا آقای رادمنش که مادر قرار است با او ازدواج کند و بعد مثل آب خوردن می‌فهمیم او زن دارد. یا نگاه کنید به شخصیت سمیرا (باران کوثری) که معلوم نیست چه می‌کند و اصلاً چرا باید در داستان باشد؟ اصلاً این مهران (محسن کیایی) چرا این‌قدر زر می‌زند؟ این‌که او را با لباس‌های آویزان و سر و صورتی چرک نشان بدهیم که جسته‌وگریخته از خوشگلی خانم معلم پسر می‌گوید، کافی‌ست تا برویم زیر پوست او؟ کافی‌ست تا به این نتیجه برسیم که کسرا به همین دلیل، رفتارهای ناهنجار از خودش نشان می‌دهد؟ کافی‌ست تا به این نتیجه برسیم که او (مهران) سر و گوشش می‌جنبد؟ کافی‌ست تا درکش کنیم؟ یک پرسش مهم‌تر: نام فیلم چه معنایی دارد؟ اشاره‌های گاه‌وبیگاه به عینک کسرا و رنگ آن، چه نکته‌ای دارد؟ کسی می‌تواند این موضوع را روشن کند؟ وقتی چارچوب یک فیلم روی سطح بنا شده باشد، دیگر زالو و عینک و آستیگمات بودن و این حرف‌ها، نه تعبیر و تفسیر برمی‌انگیزند و نه معنایی پیدا می‌کنند. اما احتمالاً کارگردان عزیز این فیلم، کلی حرف و سخن برای مخاطب دارند و توضیحات «زمین و زمان‌دوز»!

حالا دیگر با هر ساخت فیلم جدید، مشکلی بر مشکلات سینمای ایران افزوده می‌شود. فیلم‌هایی خسته‌کننده، خواب‌آور، کشدار و نامفهوم. نمی‌دانم سرِ این رشته به کجا خواهد رسید ولی امیدوارم چند سال دیگر لازم نباشد یک «مسئله‌دان» همراه خودمان به سینما ببریم تا هم‌زمان با پخش فیلم، به سئوال‌های ما جواب بدهد و ابهام‌ها را رفع کند!

۶ دیدگاه به “این ره که ما می‌رویم، پشت هیچستان است!”

  1. علی گفت:

    سلام
    عالی گفتین،بسیار در سالن سینما هنگام دیدن فیلم اذیت شدم.خیلی بد و خیلی ضعیف بود(حامله شدن زن دیگه کفرم دراورد)

  2. کاملاً درسته
    من به سازندگان فیلم های اینچنینی توصیه میکنم در زمستان مصرف هویج را فراموش نکنند که منبع پنی سیلین هست و طبع گرم و تر دارند

  3. امیر صارمی گفت:

    اگر نخواهیم واژه های خاص این نوشته نظیر زالو و عینک رو به سکانس های این مجموعه ناهنجار ربط بدیم به خوبی میشه کل این نقد رو به طیف گسترده ای از موهومات سینمایی ساخته شده طی دهه اخیر و چندی قبل آن تعمیم داد.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم