کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شماره‌ی شصت‌و‌چهار

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شماره‌ی شصت‌و‌چهار

  • نام فیلم: قسم
  • کارگردان: محسن تنابنده
  • محصول: ۱۳۹۷

راضیه یک اتوبوس از فک‌وفامیل‌هایش را راضی کرده تا به عنوان قسم‌خور در دادگاه حاضر شوند و بر علیه مردی که مظنون به قتل خواهرش است شهادت بدهند. در مسیر حرکت اتوبوس به سمت مشهد، درگیری‌ها و اختلاف نظرها بالا می‌گیرد … تنابنده برای ساخت این فیلم کار بسیار سختی در پیش داشته. فیلم‌برداری داخل اتوبوسی در حال حرکت با حفظ راکورد و جزییات، کار دشواری‌ست که او به‌خوبی از پسش برآمده. شخصیت‌های زیاد و دیالوگ‌های‌شان برای جلو بردن داستان، هر چند در قسمت‌هایی خسته‌کننده و حوصله‌سربر می‌شود، اما در نهایت با کمی دقت بیش‌تر می‌توانیم ادامه بدهیم. تنابنده جای زیادی برای مانور دادن نداشته اما سعی کرده در همان مکان محدود با زوایای مختلف، تنوعی به کار ببخشید و با گره‌های فیلم‌نامه‌ای، مسیر داستان را عوض کند تا در نهایت با پیچش پایانی، انتهایی نسبتاً خوب و البته با چند ابهام و گاف، برای فیلمش تدارک ببیند. البته صحنه‌های سختی مانند افتادن اتوبوس در استخر آب را هم تدارک دیده که بسیار خوب از کار درآمده و اجرای نفس‌گیری دارد. در واقع قسم بیش از آن‌که فیلم فیلم‌نامه باشد، فیلم کارگردانی‌ست.

.

  • نام فیلم: لِرد
  • کارگردان: محمد رسول‌اف
  • محصول: ۱۳۹۵

رضا که با زن و فرزندش در شمال زندگی می‌کند، روزگارش را با پرورش ماهی‌قرمز می‌گذراند. اما کارخانه‌ای که به‌تازگی در حوالی محل زندگی او تأسیس شده، تمام زحمت‌هایش را به باد می‌دهد. درگیر شدن با آدم‌های این کارخانه، با توجه به این که محلی‌ها هم پشت آن‌ها هستند، کار سختی‌ست که رضا سعی می‌کند از پسش بربیاید … در مقایسه با ساخته‌ی شعارزده، بی‌اثر و سیاست‌زده‌ی رسول‌اف یعنی دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند، لرد اثر نسبتاً بهتری‌ست که به هر حال یکی‌دو سکانس خوب نظیر حمله‌ی کلاغ‌ها به ماهی‌قرمزها و فرو رفتن رضا در حوضچه‌ی پر از ماهی‌قرمز مرده دارد و به هر حال داستانی برای شنیدن. هر چند همان شکایت‌ها و نقدهای تند و گاهی سطحی اجتماعی به اوضاع مملکت و آدم‌های فاسدش را هم یدک می‌کشد اما به هرحال چندان هم خسته‌کننده نیست. یکی از نقاط قوت فیلم، بازی رضا اخلاقی‌راد است که تصویری از یک مرد سرگشته با فریادی فروخورده را به‌خوبی نمایش می‌دهد. نگاه‌هایش چنان نفوذی دارند که تا پایان فیلم هم در ذهن می‌مانند. اما همه‌اش همین است؛ لرد به‌راحتی فراموش می‌شود و گردوخاک‌های پیرامون کارگردانش هم ثمری نخواهند داشت.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: انگل (Parasite)
  • کارگردان: جونگ بون هو
  • محصول: ۲۰۱۹

خانواده‌ی کیم در اوضاع و احوال اسف‌باری زندگی می‌کنند. یک روز دوست نزدیک کی وو (پسر خانواده)، به او خبر می‌دهد که برای کسب درآمد می‌تواند به دختر خانواده‌ای ثروتمند، زبان انگلیسی درس بدهد. کی وو وارد خانواده‌ی ثروتمند می‌شود و با دیدن زندگی اعیانی آن‌ها به فکر می‌افتد سایر اعضای خانواده‌اش را هم به بهانه‌های مختلف و بدون لو دادن رابطه‌شان وارد این خانه کند. ماجرا به شکلی پیش می‌رود که کم‌کم خانواده‌ی کیم کنترل خانه‌ی اعیانی را به دست می‌گیرند … جدیدترین اثر فیلم‌ساز باهوش و کاربلد کره‌ای، نگاهی غم‌انگیز و در عین حال طنازانه‌ای‌ست به مقوله‌ی تقابل قشر بالادست و پایین‌دست. نگاهی مدرن که قرار نیست کسی تبرئه شود یا گناهکار باشد. هر دو خانواده، نقاط سیاهی در شخصیت‌شان وجود دارد تا مخاطب از هرگونه قضاوت دست بردارد و به نتیجه‌ی کار نگاه کند. مثل همیشه، حال و هوای داستان با تکه‌های طنازانه‌ی خاص سینمای جونگ بون هو آغاز می‌شود و هر چه جلوتر می‌رویم، کم‌کم بر تنش و سیاهی فضا افزوده می‌شود تا به آن سکانس‌های هیجان‌انگیز پایانی برسیم که همه به جان هم می‌افتند و یکدیگر را ناکار می‌کنند. جونگ بون هو در پایان نشان می‌دهد که فقیر، در نهایت تنها خیال ثروتمند شدن را در سر می‌پروراند و احتمالاً هیچ‌گاه این اتفاق نخواهد افتاد و ثروتمند هم در حالی که خبر از حال فقیر ندارد، به زندگی‌اش در خانه‌های اعیانی ادامه خواهد داد. تمام این بگیروببندها به نتیجه‌ی خاصی نمی‌رسد؛ فقیر، فقیر می‌ماند و ثروتمند، ثروتمند. این وسط یکی‌دو نفر هم می‌میرند، اما چیزی تغییر نمی‌کند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  •  نام فیلم: کشور اسیر (Captive State)
  • کارگردان: روپرت وایات
  • محصول: ۲۰۱۹

بیگانه‌ها زمین را تسخیر کرده‌اند و انسان‌ها را تحت کنترل دارند. در این میان چند نفری تصمیم می‌گیرند از مهلکه فرار کنند … به شکل عجیبی داستان گنگ و نامفهوم است. آخر متوجه نشدم این بیگانه‌ها دقیقاً چه کسانی هستند؟ هدف‌شان چیست؟ دقیقاً چه می‌کنند؟ ویلیام مولیگان که جان گودمن نقشش را بازی می‌کند کارش چیست؟ این وسط گابریل چه کار می‌کند؟ چرا همه دنبال او هستند؟ پرسش‌های مختلفی ذهنم را اشغال کرده‌اند که برای هیچ‌کدام‌شان جوابی ندارم. اگر فیلم را دیدید و جواب این پرسش‌ها را متوجه شدید، به من هم خبر بدهید!

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: پیترلو (Peterloo)
  • کارگردان: مایک لی
  • محصول: ۲۰۱۹

داستان واقعی کشتار پیترلو؛ مردم طبقات فرودست جامعه برای به دست آوردن حق و حقوق‌شان دست به اعتراضی صلح‌آمیز می‌زنند اما بالادستی‌ها که موقعیت خود را در خطر می‌بینند، با نیروهای مسلح وارد کارزار می‌شوند و مردم بدبخت را قتل‌عام می‌کنند … به نظرم این بار دیگر این پیرمرد انگلیسی جذاب، آن چیزی را که باید می‌ساخته، نساخته. فیلم واقعاً طولانی‌ست. نیمه‌ی اولش پر است از حرف‌ها و سخنرانی‌هایی که شنیدن‌شان حوصله‌ی زیادی طلب می‌کند. این قسمت‌ها می‌توانستند کوتاه‌تر باشند. تازه از نیمه‌ی دوم است که فیلم راه می‌افتد و مایک لی سعی می‌کند آن چیزی را که اتفاق افتاده، با تطابق تاریخی به مخاطب نشان بدهد و تصویری واقع‌گرایانه از این کشت‌وکشتار ارایه کند. تصویری که در نهایت تلخ تمام می‌شود و به روزگار ما هم طعنه می‌زند: تمام این اعتراض‌ها و حق و حقوق طلب‌کردن‌ها، در نهایت به جایی ختم نمی‌شود. بالادستی‌ها همان‌جا خواهند ماند و پایین‌دستی‌ها همیشه و همه‌وقت برای آن‌ها کار خواهند کرد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: گنگستر، پلیس، شیطان (The Gangster, the Cop, the Devil)
  • کارگردان: لی وون تائه
  • محصول ۲۰۱۹

رییس خطرناک باند گنگسترها بعد از فرار از دست یک قاتل زنجیره‌ای، تصمیم می‌گیرد با پلیس‌ها برای پیدا کردنش همکاری کند. پلیس‌ها هم به این موضوع روی خوش نشان می‌دهند و با گنگسترها همراه می‌شوند تا شیطان را پیدا کنند … ایده‌ی جالبی‌ست اما کش‌وقوس کافی ندارد تا بتواند مخاطب را پای خود میخکوب کند. ضمن این‌که برای رسیدن به مقصد که همان گیر انداختن شیطان باشد، کمی بیش از حد لقمه را دور سر می‌چرخاند، در حالی که می‌شد خیلی زودتر این اتفاق بیفتد. این موضوع نشان می‌دهد که سازندگان فیلم برای چفت‌وبست داستان‌شان مایه کم داشته‌اند اما به هر طریق ممکن می‌خواسته‌اند فیلمی بلند بسازند. یکی‌دو صحنه‌ی تعقیب‌وگریز نفس‌گیر در فیلم وجود دارد که به دیدنش می‌ارزد.

.

  • نام فیلم: لانگ شات (long shot)
  • کارگردان: جاناتان لوین
  • محصول: ۲۰۱۹

فرد فلارسکی روزنامه‌نویسی‌ست که از کار استعفا می‌دهد و یک شب به شکلی تصادفی و در یک مهمانی خصوصی به شارلوت برخورد می‌کند که وزیر امور خارجه است. او شارلوت را از دوران بچگی می‌شناسد. آن‌ها با هم گرم می‌گیرند و شارلوت از او درخواست می‌کند که نویسنده‌ی سخنرانی‌هایش باشد. بعد از این پیشنهاد، زندگی فرد تغییر می‌کند و البته عاشق شارلوت هم می‌شود، عشقی که ریشه در همان بچگی دارد … راستش جاناتان لوین با فیلم‌هایی مانند ۵۰/۵۰ یا بدن‌های گرم امیدوارمان کرده بود که تبدیل به کارگردان خاصی شود اما انگار نشد! فیلم جدید او، یک کمدی پرحرف و البته بی‌مزه است که جز چند شوخی جنسی سث روگن، هیچ نکته‌ی جذابی ندارد. این مهم نیست که خط سیر داستان به‌شدت قابل پیش‌بینی‌ست اما در همین مسیر باید نکته‌هایی گنجانده می‌شد تا داستان نامکرر عشق، چیزی برای ارایه به مخاطب می‌داشت. زمان بی‌جهت طولانی فیلم، مخاطب را کلافه می‌کند و تکرارهای فراوان، داستان را از رمق می‌اندازد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: زمین سرگردان (The Wandering Earth)
  • کارگردان: فرانت جی وو
  • محصول: ۲۰۱۹

انسان‌ها برای فرار از گرمای خورشید، با ساختن پلتفورم‌های عظیم تلاش می‌کنند کره‌ی زمین را به حرکت درآورند و از خورشید دور کنند. اما در بین راه، گرفتار نیروی عظیم سیاره‌ی مشتری می‌شوند و حالا باید دست به دست هم از مهلکه بگریزند … این محصول جدید سینمای چین، دیگر حد و حدود تخیل را در سینما جابه‌جا می‌کند و کار را به آن جا می‌رساند که آدم‌ها زمین را به حرکت در می‌آورند! ایده‌ی عجیب و تأثیرگذاری‌ست اما چون نمی‌تواند از پس ساختن لااقل یکی‌دو شخصیت درست و حسابی بربیاید، در نتیجه تمام زحمت‌هایش هدر می‌رود. حتی رابطه‌ی نیم‌بند پدر و پسر هم تأثیرگذار از کار در نمی‌آید. معلوم است که چینی‌ها می‌خواهند فیلم‌های‌شان را هم به سراسر دنیا بفرستند و گیشه را در دست بگیرند اما من که از دیدن این‌همه جلوه‌های کامپیوتری خسته و دل‌زده شدم. بهم‌ریختگی خاصی در طراحی کامپیوتری فضای کهکشان به نظرم رسید که حسابی اذیتم کرد.

.

  •  نام فیلم: گرتا (Greta)
  • کارگردان: نیل جردن
  • محصول: ۲۰۱۸

فرانسیس دختر جوانی‌ست که در مترو کیفی پیدا می‌کند و به دنبال صاحبش می‌گردد تا این که متوجه می‌شود زنی میان‌سال و تنها به نام گرتا، صاحب آن است. به این شکل باب آشنایی او و گرتا باز می‌شود اما فرانسیس خبر ندارد که از این به بعد، گرتا هر لحظه و هر جا به دنبال او خواهد آمد و شخصیتی عجیب از خود بروز خواهد داد … داستان جالبی دارد اما برای رسیدن به نقطه‌ی اوج، چیزهای تکراری نشان‌مان می‌دهد مانند مزاحمت‌های پی‌درپی گرتا برای فرانسیس که از جایی به بعد دیگر خسته‌مان می‌کند. از سوی دیگر معلوم نمی‌شود بالاخره درد گرتا چیست؟ این‌که دیوانه است و پرستار بوده و غیره، چیزهایی از او روشن می‌کند اما مشخص نیست دقیقاً می‌خواهد چه بکند. فیلم ساده‌انگاری‌هایی هم دارد از جمله پایانش که دوست فرانسیس به گفته‌ی خودش، آن‌قدر در متروها می‌چرخد تا بالاخره کیف گرتا را که برای به تله انداختن یک شخص دیگر جاگذاری کرده، پیدا می‌کند و به این شکل به خانه‌ی او هدایت می‌شود. گرتا می‌توانست داستان جذاب‌تر و هیجان‌انگیزتری باشد که با چنین ضعف‌هایی حالا دیگر نمی‌تواند!

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: نبرد عظیم (The Great Battle)
  • کارگردان: کیم کوانگ شیک
  • محصول: ۲۰۱۸

سام ول به دستور امپراتور به سمت دژ «آن شی» حرکت می‌کند تا قبل از سپاه تانگ، به آن‌جا برسد و امپراتور دژ، یعنی فرمانده‌یانگ را بکشد. سام ول با رسیدن به دژ، متوجه می‌شود فرمانده‌یانگ آدم بسیار خوبی‌ست که مردم شهر او را دوست دارند … یک فیلم حماسی / اکشن جذاب با صحنه‌های نبرد و درگیری‌های فراوان که حسابی آدم را سیراب می‌کند. داستان نیم‌خطی‌اش، هیچ‌چیز تازه‌ای ندارد و به‌شدت هم قابل پیش‌بینی‌ست اما این دلیل نمی‌شود که دست از دیدنش بکشیم چون کارگردان بلد است چه‌گونه چشم‌ها را خیره کند. بعضی فیلم‌ها هستند که هنگام دیدن‌شان هیچ دغدغه‌ای ندارید؛ نه نگران هستید خط داستانی را گم کنید، نه نگران هستید شخصیت‌ها را فراموش کنید و نه حتی نگران هستید که «بالاخره چه خواهد شد؟!». نبرد عظیم دقیقاً چنین فیلمی‌ست. ببینید و لذتش را ببرید!

.

  • نام فیلم: هرگز رویت را برنگردان (Never Look Away)
  • کارگردان: فلوریان هنکل فن دونرسمارک
  • محصول: ۲۰۱۸

کرت که یک هنرمند نقاش است، از آلمان شرقی فرار می‌کند و به همراه همسر خود به آلمان غربی پناه می‌برد، جایی که هنر و هنرمند ارج و قربی دارند. کرت مکانی پیدا می‌کند تا آثار هنری‌اش را خلق کند، اما خاطراتی از گذشته او را آزار می‌دهند … فیلم جدید دونرسمارک لااقل چهل‌وپنج دقیقه‌ای زیاد دارد. برخی بزنگاه‌های مهمی که تصور می‌کنیم در داستان نقشی بازی خواهند کرد، ناگهان فراموش می‌شوند. مانند جایی که کرت متوجه می‌شود پدر الی، با بازی عالی سباستین کخ، با زنی دیگر رابطه دارد. در این قسمت‌ها تنش می‌توانست بالا بگیرد و منجر به نتایجی جذاب شود که نمی‌شود. شاید جذاب‌ترین بخش‌های فیلم همان بخش‌هایی باشند که کرت شروع می‌کند به فکر روی تابلوهایش و در نهایت هم به سکانس‌هایی می‌رسیم که او طرح‌های اولیه‌ی تابلوها را می‌کشد و تکمیل‌شان می‌کند و در این میان طبیعت هم به او ایده می‌دهد.

.

  • نام فیلم: هشدار (El aviso)
  • کارگردان: دانیل کالپارسورو
  • محصول: ۲۰۱۸

 جان در یک شب بارانی شاهد به قتل رسیدن دوستش در یک مغازه‌ی شبانه‌روزی‌ست. او به دنبال قاتل یا قاتلین می‌گردد اما بعد از مدتی متوجه می‌شود در سال‌های قبل هم در همین محل قتل‌هایی صورت گرفته و پیوند عجیبی بین سن و سال شاهدها و مقتول‌ها وجود دارد که قتل دوستش را به قتل‌های سالیان پیش در همین محل ربط می‌دهد … ایده‌ی جالبی دارد که البته چندان هم خوب از آن استفاده نمی‌کند. قرار است با دایره‌ای بسته مواجه باشیم که جان در نهایت کشف می‌کند می‌تواند این دایره را باز کند و تقدیر را تغییر بدهد. هر چند انگار همه‌چیز برخلاف تصور او پیش می‌رود و دوباره همان آش و همان کاسه. ایده‌ی پایانی فیلم و قرار گرفتن جان در موقعیتی که نمی‌خواهم آن را لو بدهم، بسیار جذاب است و راه به تعابیر و تفاسیر گوناگونی هم باز می‌کند که برای اهلش چالش‌برانگیز خواهد بود.

.

  • نام فیلم: سجین ۵ (Siccin 5)
  • کارگردان: آلپر مستچی
  • محصول: ۲۰۱۸

هاله که با خاله و مادر و مادربزرگ افسرده‌ی خود در خانه‌ای بزرگ و ترسناک در نِوشِهیر ترکیه زندگی می‌کند، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌دهد که خاله‌اش را به‌شدت نگران کرده است … آلپر مستچی، سررشته‌ی سجین‌ها را گرفته و جلو می‌رود و خوب هم پیش می‌رود. او و حسن کاراجاداغ (کارگردان سری دبه)، موفق می‌شوند ژانر وحشت ترکیه را چند پله‌ای جلو ببرند. درباره‌ی این ژانر مهم سینمای ترکیه، قبل‌تر در مجله‌ی «فیلم» مقاله‌ای مفصل نوشته بودم (اینجا). سجین ۵ ترسناک و روی اعصاب است. مستچی به‌خوبی تأثیر بالای اصوات و موسیقی بر ترسناک شدن یک فیلم را می‌داند و از آن به‌نحواحسن استفاده می‌کند. هر چند دقیقه یک‌بار با صحنه‌ای مواجه می‌شویم که مو بر تن سیخ می‌شود. مطمئن هستم خیلی‌ها نمی‌توانند این فیلم را به‌تنهایی ببینند، حتی آن‌ها که ادعا می‌کنند فیلم ترسناک، بچه‌بازی‌ست!

.

  •  نام فیلم: فاکس‌تروت (foxtrot)
  • کارگردان: ساموئل مااوز
  • محصول ۲۰۱۷

وقتی خبر شهید شدن پسر سرباز خانواده‌ی فلدمن به آن‌ها می‌رسد، مرد و زن دچار حمله‌های عصبی می‌شوند و به حال و روز بدی می‌افتند اما کمی بعد به آن‌ها خبر می‌رسد که سربازی که شهید شده پسر آن‌ها نبوده و این تنها یک تشابه اسمی‌ست … فیلم برای من به‌شدت کند و خسته‌کننده است. ضمن این که از خیلی چیزهایش سر در نمی‌آورم مانند ماجرایی که پسر طی یک نریشن داستان زندگی پدر را تعریف می‌کند و ما این بخش را به شکل تصاویر نقاشی‌شده می‌بینیم. بعد از آن، همانندسازی رقص پسر  وسط بیابان و محل نگهبانی‌اش با رقص پدر در خانه را هم متوجه نمی‌شوم. قرار است از این همانندسازی به چه نکته‌ای برسیم؟ نمی‌دانم قرار بوده فیلم لحن و ته‌مایه‌ی طنز هم داشته باشد یا نه. در برخی قسمت‌ها چنین چیزی استنباط می‌شود اما در کل هیچ نکته‌ی خاصی به ذهن نمی‌رسد. حتی پایان فیلم هم به نوعی می‌تواند طنزی سیاه را القا کند. بکند؟! نکند؟!

.

  • نام فیلم: چهره‌ها مکان‌ها (Faces Places)
  • کارگردان‌ها: جی آر ـ اگنس واردا
  • محصول: ۲۰۱۷

مستندی سرحال، مفرح، بامزه و جذاب که حسابی لذت‌بخش است. دو هنرمند دست به دست هم می‌دهند، سفری جاده‌ای در پیش می‌گیرند تا با مردم عادی ملاقات کنند و با چسباندن پوسترهای عظیم‌الجثه‌ی آن‌ها روی در و دیوار، مشهورشان کنند و به آن‌ها لذت ببخشند. آن‌ها با بازیگوشی سعی می‌کنند به داستان زندگی آدم‌ها نزدیک شوند و به افتخارشان یادبود بنا کنند. هر کدام از این آدم‌ها، بعد از دیدن پوستر بزرگ خود روی در و دیوار، عکس‌العملی متفاوت نشان می‌دهد: یکی اشک می‌ریزد، یکی می‌گوید چه‌قدر زشت شدم و دیگری لبخند می‌زند اما همه‌ی آن‌ها هیجان‌زده می‌شوند و این مستندی‌ست برای آدم‌های عادی که می‌خواهند قهرمان زندگی خودشان باشند. یکی از بهترین صحنه‌های فیلم جایی‌ست که واردا و جی آر، دم در خانه‌ی دوست قدیمی واردا، یعنی ژان لوک گدار می‌روند تا با او ملاقات کنند اما او که قبلاً با آن‌ها قرار گذاشته، حالا خانه نیست و در عوض یادداشتی کنایه‌آمیز برای واردا نوشته که باعث می‌شود اشکش جاری شود.

.

  •  نام فیلم: ددپول (Deadpool)
  • کارگردان: تیم میلر
  • محصول: ۲۰۱۶

وید می‌خواهد انتقام خود را از کسانی که او را فناناپذیر کرده‌اند بگیرد. او برای خودش شخصیتی به نام ددپول خلق می‌کند که راه و روش خاصی برای انتقام دارد … واقعاً نمی‌توانم با آثار پرریخت‌وپاش ماروِل کنار بیایم. چندین‌و‌چند بار امتحان کرده‌ام و نشده! فیلم ریتمی سرگیجه‌آور دارد و پر است از دیالوگ‌هایی که به انواع و اقسام فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی و خواننده‌ها و جزییات دیگر در فرهنگ آمریکایی ارجاع می‌دهد که اصلاً تلاش نمی‌کنم همه‌ی آن‌ها را درک کنم و نیازی هم نیست. موقع دیدنش واقعاً نمی‌توانستم تمرکز کنم و این بسیار برایم آزاردهنده بود. شخصیت چندش‌آور ددپول، با یک مشت دیالوگ‌های سخیف و کمی هم درس اخلاقی در پایان، ملغمه‌ای‌ست که از سوی مخاطب‌ امتیاز بالایی هم کسب کرده که این موضوع در نوع خودش جالب است. نه! دیدن این جور فیلم‌ها کار من نیست!

.

  •   نام فیلم: کشتی‌شکسته روی ماه (Castaway on the Moon)
  • کارگردان: لی هایه جون
  • محصول: ۲۰۰۹

مردی خسته از قرض و گرفتاری، خودش را از بالای پلی به درون رودخانه می‌اندازد اما نمی‌میرد و به جایش در جزیره‌ای نزدیک به شهر از آب بیرون می‌آید و بعد از تقلاهای بی‌نتیجه برای فرار از جزیره، در نهایت تصمیم می‌گیرد همان جا زندگی کند و برای رفع احتیاج‌هایش راه‌های خلاقانه بیابد. اما او خبر ندارد که توسط دختری که سال‌هاست از اتاقش بیرون نرفته و تنها حلقه‌ی اتصالش به بیرون، دوربین عکاسی‌ای‌ست که با آن از ماه عکس می‌گیرد، زیر نظر گرفته شده است … فیلم با طنزی بامزه آغاز می‌شود و به درامی امیدبخش و در عین حال ناراحت‌کننده می‌رسد که قرار است پیام «بیا تا قدر یکدیگر بدانیم» و «بیا تا قدر چیزهایی که داریم بدانیم» را به مخاطب منتقل می‌کند. مرد و دختر، هر کدام در جزیره‌ی خودشان گرفتار هستند که البته این گرفتاری خودخواسته است چون آن‌ها تحمل دنیای بیرون را ندارند. اما هر کدام، بعد از گذشت مدتی متوجه می‌شوند چه چیزهای خوبی در زندگی داشته‌اند که از آن استفاده نکرده‌اند. وقتی سکانسی را می‌بینیم که مرد بعد از کلی تلاش و عرق‌ریزی و صرف وقت، در نهایت ذرت پرورش می‌دهد و از آن برای درست کردن نودل استفاده می‌کند و هنگام خوردنش آن‌طور ذوق‌زده و مشتاق است، حسابی متوجه می‌شویم که در دورانی که همه‌چیز دوروبرمان مهیاست، قدرشان را نمی‌دانیم و نادیده‌شان می‌گیریم اما در حین احتیاج، همان چیزهای ظاهراً بی‌ارزش، تبدیل به ارزشمندترین چیزها می‌شوند. تنها مشکل فیلم، طولانی بودنش است. اگر بیست دقیقه‌ای کوتاه‌تر بود، قطعاً موفق‌تر بود.

.

  • نام فیلم: چهار مگس روی مخمل خاکستری (Four Flies on Grey Velvet)
  • کارگردان: داریو آرجنتو
  • محصول: ۱۹۷۱

روبرتو در یک گروه موسیقی، نوازنده است. شبی به شکل اتفاقی باعث مرگ یک مرد می‌شود در حالی که شخصی مرموز از او عکس می‌گیرد و از این عکس‌ها به عنوان حق‌السکوت استفاده می‌کند … فیلم موفقی از آرجنتو نیست و بیش از آن که جالو باشد، طنز به نظر می‌رسد. سکانس‌هایی نظیر ملاقات در تابوت‌فروشی یا حضور کارآگاه هم‌جنس‌گرا نشان می‌دهد که آرجنتو در این فیلمش سعی کرده تا کمی بیش‌تر توجه مخاطب را جلب کند و برای شاهکارش قرمز  پررنگ (اینجا) آماده‌اش کند. در فیلم صحنه‌ای وجود دارد که حرکت آهسته‌ی گلوله‌ی از تفنگ شلیک‌شده به سمت هدف را می‌بینیم که این احتمالاً سرآغاز تماشای حرکت گلوله‌ها در هواست که در فیلم‌هایی مانند ماتریکس دیده شد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: پول (Money)
  • کارگردان: مارسل لربیه
  • محصول: ۱۹۲۸

ساکارد سرمایه‌داری‌ست که توسط رقیبش به چالش کشیده می‌شود و نزدیک است همه‌چیزش را از دست بدهد. اما او با نقشه‌ای به قدرت سابق می‌رسد … نماهای حیرت‌انگیزی دارد و لربیه تلاش می‌کند روایت سقوط یک سرمایه‌دار را با حرکت‌های پیچیده‌ی دوربین (با توجه به زمان ساختش) نشان بدهد؛ نماهای تعقیبی، پن و تیلت‌کردن‌های متعدد و تدوینی پویا. لربیه با چیره‌دستی، با تأخیر انداختن میان‌نویس‌ها، تعلیق و هیجان لازم برای مخاطب ایجاد می‌کند تا پای فیلمش بنشیند. نمای پایانی فیلم بی‌نظیر است: جایی که ساکارد که به زندان افتاده با تطمیع نگهبان، به داخل سلولش می‌کشاندش و دوربین با حرکتی آهسته به دریچه‌ی سلول نزدیک می‌شود. پول که از روی رمانی به همین نام نوشته‌ی امیل زولا برداشت شده و نشان می‌دهد سینمای دنیا، چه عقبه‌ی محکمی نسبت به اقتباس سینمایی دارد، هنوز هم تروتازه به نظر می‌رسد و با شاهکاری مانند ناپلئون (ابل گانس) برابری می‌کند.

.

۲ دیدگاه به “کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شماره‌ی شصت‌و‌چهار”

  1. علی گفت:

    فکر میکنم در مورد انگل کم لطفی کردید

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم