کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شصت‌وهفت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شصت‌وهفت

  • نام فیلم: جان‌دار
  • کارگردان‌ها:  حسین امیری‌دوماری و پدرام پورامیری
  • محصول: ۱۳۹۷

در مراسم عقدکنان اسما، منصور به همراه عده‌ای اوباش که به‌زور وارد مراسم شده‌اند، با خانواده‌ی عروس درگیر می‌شوند. در این درگیری جمال برادر اسما، منصور را با چاقو می‌کشد و به زندان می‌افتد. خانواده‌ی جمال بعد از این حادثه در پی گرفتن رضایت از یاسر برادر منصور هستند اما یاسر که خواستگار قدیمی اسما بوده به یک شرط رضایت خواهد داد … فیلم داستان پیچیده‌ای را روایت می‌کند و در کش‌وقوس این روایت تلاش دارد هر لحظه بر میزان پیچیدگی روایی‌اش اضافه کند که انصافاً هم در یک ساعت ابتدایی، گره‌افکنی‌هایی نظیر این که اسما نادختری ثریاست و جمال پسر واقعی او، یا صحنه‌هایی تکان‌دهنده مثل آن جا که نعیم برادرش را چاقو می‌زند تا قتل او  دفاع از خود جلوه داده شود و البته دیالوگ‌ها و بازی‌های خوب، فیلم کاملی به نظر می‌رسد که مشتاقیم ببینیم چه‌گونه قرار است به پایان برسد. اما در کمال تعجب تمام انتظارهایی را که فیلم در ما به وجود آورده بود با پایانی گشاد (و نه باز!) بر باد می‌دهد. پایانی که کلیت فیلم را زیر سوال می‌برد و انگار از روی رفع تکلیف ساخته شده است. جان‌دار فیلم دردناکی‌ست که کش‌وقوس خانواده برای شرطی که یاسر گذاشته جان‌مایه‌ی آن است. همه‌ی شخصیت‌های داستان به‌خصوص ثریا در موقعیت خطیری گرفتار شده‌اند؛ او از طرفی پسر تنی خودش را در آستانه‌ی اعدام می‌بیند و از طرف دیگر حکم آزادی پسر در دستان دختر ناتنی‌اش است. این موقعیت ترسناکی‌ست که اگر کمی به آن فکر کنیم، کلافه می‌شویم. به هر حال چهل دقیقه‌ی پایانی فیلم تکرار یک ساعت ابتدایی‌اش است و درجا می‌زند. پایان‌بندی‌اش هم کلاً ناامیدمان می‌کند، هر چند دو کارگردان فیلم با همین اولین کارشان امیدوارکننده‌اند.

.

  • نام فیلم: ۲۳ نفر
  • کارگردان: مهدی جعفری
  • محصول: ۱۳۹۷

ماجرای واقعی اسارت ۲۳ نوجوان ایرانی به دست عراقی‌ها و سوءاستفاده‌ی تبلیغی آن‌ها از این نوجوانان در جهت منافع خودشان … فیلم ایده‌ی جالبی را دستمایه قرار داده اما مشکل این‌جاست که در پرداختش درمانده است. معلوم نیست شخصیت اصلی فیلم چه کسی‌ست؛ ملاصالح یا بچه‌ها؟ داستان مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد، در نتیجه نمی‌توانیم با هیچ‌کدام از شخصیت‌ها همذات‌پندازی کنیم. سازندگان فیلم حتی سعی نمی‌کنند به جای ۲۳ نوجوان، یکی‌دو تا از آن‌ها را پررنگ‌تر کنند تا لااقل بیش‌تر بشناسیم‌شان. این‌گونه است که داستان خسته‌کننده و کشدار به نظر می‌رسد و چیز جدیدی برای گفتن ندارد.

.

  • نام فیلم: سونامی
  • کارگردان: میلاد صدرعاملی
  • محصول: ۱۳۹۷

مربی اسبق تیم تکواندو از خارج برمی‌گردد تا هدایت تیم ملی را برعهده بگیرد. او برای انتخاب بازیکن مورد نظرش مسابقه می‌گذارد. مرتضی که تیم ملی را کنار گذاشته یکی از گزینه‌های مربی‌ست که باید با بهداد مغرور و نفر اول تیم مبارزه کند … برای ساختن یک درام ورزشی نه‌تنها باید فیلم‌نامه‌ی خوبی در دست داشته باشیم، بلکه از آن مهم‌تر شیوه‌ی کارگردانی‌اش به‌خصوص در صحنه‌های مبارزه است که باید آن‌قدر حرفه‌ای و واقعی باشند تا ذهن مخاطب را تسخیر کنند. درام ورزشی نیازمند شخصیت‌های قوی و کلاسیک است و یک خط داستانی برانگیزاننده که شور و حرص شخصیت‌ها برای رسیدن به قهرمانی را نشان بدهد. متأسفانه سونامی از ضعف شخصیت‌ها رنج می‌برد. شخصیت‌هایی که خوب پرداخت نشده‌اند، نه شکست‌شان قابل درک است و نه پیروزی‌شان. نه مرتضی که تکواندو را کنار گذاشته و به مسابقات شرط‌بندی روی آورده و دوباره ناگهان قصد ورود به تیم ملی را دارد، قابل درک است و نه بهداد که حرص اول شدن دارد. داستان فرعی ترگل و پریسا هم پادرهوا رها می‌شود. جالب این‌جاست که از وسط داستان یکهو سروکله‌ی زن و بچه‌ی مرتضی هم پیدا می‌شود که در حد همان یک صحنه باقی می‌ماند و متوجه نمی‌شویم وجود این بخش چه فایده‌ای به حال فیلم داشته. اما از همه آزاردهنده‌تر صحنه‌های مسابقه‌ی تکواندو است که با حرکات مبتدیانه‌ی بهداد و صدیقیان اصلاً خوب از کار در نیامده است.

.

  • نام فیلم: آلفا (Alpha)
  • کارگردان: آلبرت هیوز
  • محصول: ۲۰۱۸

در عصر یخبندان، کِدا به دلیل حمله‌ی گله‌ی بوفالوها، از قبیله‌اش جدا می‌افتد و باید به‌تنهایی بر مشکلات غلبه کند و راه نجاتی بیاید … واقعیت این است که فضاهای بکر و جذاب از زمینی که هنوز تحت سلطه‌ی انسان‌ها قرار نگرفته بود، برای من مسحورکننده است. فیلم ما را به زمان‌های بسیار دوری می‌برد که انسان‌ها با شکار روزگار سپری می‌کردند و برای زنده ماندن می‌جنگیدند و روی زمین نه خانه‌ای بود، نه ساختمانی و نه هیچ چیز دیگری. همه چیز در ابتدایی‌ترین، بکرترین و احتمالاً جذاب‌ترین شکل ممکن بود و انسان‌ها همانی بودند که باید می‌بودند. نه تمدنی بود و نه نقابی برای پنهان کردن شخصیت. خودت بودی و یک سلاح تیز برای محافظت از خودت و البته شکار. آلفا ما را با چنین فضایی آشنا می‌کند و در پی آن داستانی تعریف می‌کند که البته چیز جدیدی نیست و نمونه‌اش را صدها بار دیده‌ایم. تنها قسمت جذاب ماجرا، لااقل برای من، همین بخش فضای عصر یخبندانی‌اش است که مجذوبم می‌کند وگرنه فیلمی‌ست متوسط و البته تا حدی هم سرگرم کننده که نشان می‌دهد باید قوی بود و بر مشکلات غالب آمد.

.

  •  نام فیلم: آموندسن ( Amundsen)
  • کارگردان: اسپن ساندبرگ
  • محصول: ۲۰۱۹

ماجرای واقعی رولد آموندسن که با سختکوشی و دیوانگی، قطب جنوب را فتح می‌کند … فیلم بیش از آن که ماجراجویانه باشد و مثل خیلی از فیلم‌های این‌چنینی به تقابل انسان با طبیعت بپردازد، فیلمی‌ست که روی شخصیت آموندسن تمرکز می‌کند و تقابل او با خودش و دیگران را به نمایش می‌گذارد. از این منظر، رویکرد متفاوتش ممکن است برای کسانی که منتظر یک اثر ماجراجویانه باشد، توی ذوق بزند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: ایرلندی (The Irishman)
  • کارگردان: مارتین اسکورسیزی
  • محصول: ۲۰۱۹

فرنک شیرن، که حالا پیر و ازکارافتاده در خانه‌ی سالمندان روزگار می‌گذراند، خاطراتش از دوران جوانی را به یاد می‌آورد. دورانی پرافت‌وخیز که او وارد سازوکاری مافیایی می‌شود و عده‌ی زیادی را با خونسردی قتل‌عام می‌کند تا در مدار قدرت باقی بماند … اسکورسیزی در آستانه‌ی هشتادسالگی، فیلم خوش‌ریتم، سریع و سرخوشانه‌ای ساخته که البته هر چه به سمت انتها می‌رویم، لحن تلخی پیدا می‌کند. اما هر کاری کردم، نتوانستم با فیلم ارتباط برقرار کنم. اسامی فراوان، خرده‌داستان‌های زیاد از حدود تحمل من خارج است و همین باعث می‌شود نتوانم روی فیلم تمرکز کنم. شاید آن‌هایی که این فیلم را شاهکار می‌خوانند، ذهن گسترده‌ای دارند که می‌توانند این همه اسم و خرده‌ریز را به‌سرعت در ذهن‌شان ساماندهی کنند و سرنخ را از دست ندهند، اما من نتوانستم. ارتباطم با فیلم در همان ده دقیقه‌ی اول قطع شد و تا آخر هم برقرار نشد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  •  نام فیلم: عکاس (photographer)
  • کارگردان: ریتش باترا
  • محصول: ۲۰۱۹

رافی روزگارش را با عکس گرفتن از مردم سپری می‌کند. یک روز میلونی که دختری خجالتی و کم‌حرف است سوژه‌ی عکاسی او قرار می‌گیرد و این آغاز آشنایی آن هاست … فیلمی از کارگردان ظرف ناهار که به سیاق معمول خود، با ریتمی آرام، حتی آرام‌تر از ظرف ناهار به عشق ناممکن بین زن و مردی از دو جنس متفاوت می‌پردازد. دو طبقه‌ی اجتماعی متفاوت که در جامعه‌ی هند، کنار هم نشاندن‌شان امری ناممکن به نظر می‌رسد اما عشق قرار است فاصله‌ها را کم کند. فیلم جاهایی خسته‌کننده هم می‌شود و کمی باید آستانه‌ی تحمل را بالا برد تا خواب‌مان نبرد! فیلمی رئالیستی و مینی‌مالیستی که در یک صحنه، جایی که رافی با مردی که خودکشی کرده رودررو می‌شود، به‌سادگی وارد فضایی ذهنی هم می‌شود و مرزها را به‌زیبایی جابه جا می‌کند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  •  نام فیلم: ماده‌ی ۳۷۵ (Section 375)
  • کارگردان: آجای بال
  • محصول: ۲۰۱۹

کارگردان مشهور سینما، به دختری تجاوز می‌کند. دختر، کار را به دادگاه می‌کشاند و تارون سالوجا، وکیل‌مدافع معروف، وکالت کارگردان را برعهده می‌گیرد و این سرآغاز روند دادرسی پرونده ای‌ست که ابتدا روشن به نظر می‌رسد اما هر چه جلوتر می‌رویم، نقطه‌های تاریکی در آن پیدا می‌شود… فیلم طی یک پیچش جذاب، حسابی به جنبش لوس و بی مزه‌ی «می تو» می‌تازد. جنبشی که مدتی‌ست در دنیای سینما مد شده و به هنرمندان بزرگی آسیب رسانده است. کار به جایی رسیده که دیگر اگر بازیگری یاکارگردانی از کنار یک زن رد شوند، آن زن به دادگاه شکایت خواهد کرد  و این به رسمی فرصت‌طلبانه تبدیل شده که بتوانند از کنار آن به شهرتی برسند و پولی بگیرند، هر چند قرار نیست کلیت ماجرا و ستمی که در گوشه و کنار دنیا بر زن‌ها می‌رود را نادیده بگیرم. بحث مفصلی‌ست که جدایش این‌جا نیست. ریتم خوب فیلم، به همراه داستانی که بخش اعظم آن در دادگاه می‌گذرد و بنابراین می‌توان آن را درامی دادگاهی خواند، باعث می‌شود تماشاگر مدام با واقعیت‌های جدیدی روبه‌رو و بتواند به حقیقت پرونده، نزدیک و نزدیک‌تر شود.

.

  • نام فیلم: نبرد (War)
  • کارگردان: سیدارت آناند
  • محصول: ۲۰۱۹

خالد که عضو گروه مآمورهای ضربت هند است در شرایطی به عضویت گروه در می‌آید که کبیر، رییس گروه به خاطر خیانت‌کار بودن پدر خالد از پذیرش او بارها سر باز زده است. اما وقتی خالد در نهایت میهن‌پرستی‌اش را نشان می‌دهد، جزو اعضای ویژه می‌شود و به مأموریت‌های مختلفی می‌رود. مدتی بعد، کبیر به گره خیانت می‌کند و خالد به‌شدت پیگیر می‌شود تا دلیلش را پیدا کند … ریتیک روشن و تایگر شروف با آن اندام‌های ورزیده و ساخته و پرداخته، می‌توانند آرزوی هر پیر و جوان را عملی کنند! مخصوصاً هم که اسلوموشن‌های پیاپی هنگام راه رفتن و دویدن، بیش از پیش پیر و جوان را به هیجان وامی‌دارد. غلوشدگی بروبازوی این بازیگران، مطبوع و بامزه است و حسابی سرگرم‌کننده. نبرد تلفیقی‌ست از مأموریت غیرممکن و سری جیسون بورن در حالی که موسیقی‌اش هم مخلوطی از این دو فیلم به نظر می‌رسد، همان‌طور که هیکل بازیگرانش هم انگار از روی هم قرار دادن هیکل‌های تام کروز و مت دیمون تشکیل شده است. در عین حال، همان‌قدر که آن قهرمان‌ها در آن فیلم‌ها هیچ خانه و خانواده‌ای ندارند، این جا اتفاقاً روی خانواده‌دوستی شخصیت‌های اصلی تأکید می‌شود و به سبک و سیاق شرقی و هندی، حتی در بزنگاه‌های داستانی تأثیرگذار است. سکانس‌های نفس‌گیری مانند دعواهای تن‌به‌تن، تعقیب‌وگریز با هواپیما و موتور و ماشین، جزو جدانشدنی این‌گونه اکشن‌هاست که البته با نگاهی به همان دو سری معروف که اسمش را بردم، طراحی شده است و هر چند کمبودهایی دارد، اما سرحال و چشم‌نواز و جذاب از کار درآمده‌اند. نبرد اگر نیم‌ساعتی کوتاه‌تر بود، خیلی جذاب‌تر جلوه می‌کرد.

.

  • نام فیلم: در جست‌و‌جوی ویویان مایر (Finding Vivian Maier)
  • کارگردان‌ها:  جان مالوف – چارلی سیسکل
  • محصول: ۲۰۱۳

نگاهی به زندگی و آثار هنرمندی مرموز و ناشناخته به نام ویویان مایر که عکس‌های خیابانی‌اش، بعد از مرگ او و به خاطر تلاش‌های جان مالوف به شهرت رسیدند. هنرمندی که شغلش پرستاری بچه بود اما دوربین هیچ‌گاه از دستانش دور نمی‌شد… این مستند سعی می‌کند شخصیت مرموز و عجیب این زن پرستار کم‌حرف و عجیب و مرموز را نشان‌مان بدهد و تأکید کند که در دنیا، آدم‌های زیادی وجود دارند که شاید هیچ‌گاه شناخته نشوند اما کارهایی به مراتب تأثیرگذارتر از برخی‌هایی که به هر دلیلی معروف شده‌اند، انجام داده‌اند. ویویان مایر یکی از همین هنرمندان ناشناخته‌ای بود که چند سال پیش فوت کرد اما کوهی از نگاتیو از خودش به جا گذاشت که کلکسیونی جذاب و هنرمندانه از عکس‌هایی خیابانی بود. دیدن عکس‌هایش حیرت‌برانگیز است و مطمئن‌مان می‌کند که فقط آن‌هایی که در دنیا اسم و رسمی دارند، آن‌هایی نیستند که الزاماً باید اسم و رسمی می‌داشتند و برعکس! نکته‌ی توجه‌برانگیز این مستند، نوسان ذهنی ویویان بین گمنام ماندن و مشهور شدن است. در واقع او با کوهی از نگاتیوها و انواع و اقسام اشیایی که به شکل وسواس‌گونه‌ای از خود به جا گذاشت (از بلیت اتوبوس بگیرید تا رسید خشکشویی) و البته انواع و اقسام سلفی‌هایی که از خود گرفت، به شکلی نشان داد که اتفاقاً شناخته شدن را دوست دارد، اما در عین حال هیچ گاه به اطرافیانش اسم واقعی‌اش را نگفت و مدام از انسان‌ها دوری می‌کرد و مرگش هم در تنهایی مطلق رقم خورد در حالی که هیچ خانواده‌ای نداشت. این میزان از عشق شناخته شدن در عین کنار ماندن، یکی از نکته‌های اساسی این مستند است که ما را در شناخت یکی از عجیب‌ترین هنرمندان و عکاسان دنیا یاری می‌رساند.

.

  • نام فیلم: یونایتد ۹۳ (united 93)
  • کارگردان: پل گرینگراس
  • محصول: ۲۰۰۶

یونایتد ۹۳ یکی از چند هواپیمایی‌ست که در روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ربوده می‌شود و به قصد برخورد با مرکز تجارت جهانی به پرواز در می‌آید. اما مسافران این پرواز سعی می‌کنند از اقدام تروریست‌ها جلوگیری کنند … گرینگراس کاملا در جریان است که برای تأثیرگذاری هر چه بیش‌تر موقعیت اضطراب‌آوری که می‌خواهد نشان بدهد، نیازی به ستاره‌ها ندارد. او با چند بازیگر غیرمعروف و حتی چند نابازیگر و کسانی که در نقش‌های خودشان ظاهر می‌شوند، روایت هولناکی از یک هواپیماربایی تعریف می‌کند که حسابی میخکوب‌کننده است. تلاش مسافران برای ناکار کردن تروریست‌ها، اوج لحظه‌های خفقان‌آور و هراس‌انگیز فیلمی‌ست که شاید کمی دیر راه می‌افتد اما از زمانی که تروریست‌ها کارشان را آغاز می‌کنند، همه چیز رنگ و بویی تلخ و عذاب‌آور به خودش می‌گیرد. سقوط نهایی این هواپیما، با وجود تلاش فراوان مسافران برای رهایی، شوکه‌کننده است حتی اگر بدانیم در واقعیت هم آن‌ها هیچ گاه نجات نیافتند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

 .

  • نام فیلم: بدبو (Reeker)
  • کارگردان: دو پین
  • محصول: ۲۰۰۵

چند دختر و پسر جوان که در بی‌راهه‌ای قدم می‌گذارند، گرفتار موجودی عجیب می‌شوند که قصد دارد تک‌تک‌شان را از بین ببرد … آخرش هم متوجه نشدم این موجود دقیقاً چیست و چه می‌کند! فیلم آن‌قدرها هم در نگاه اول به نظر می‌رسد فاجعه نیست و حتی شروع خوبی دارد اما هر چه به سمت انتها می‌رویم، آن موجود بی‌معنا، تبدیل می‌شود به پاشنه‌ی آشیل کل اثر. حرف دیگری نیست!

 .

  • نام فیلم: تتوی عنکبوت (irezumi)
  • کارگردان: یاسوزو ماسومورا
  • محصول: ۱۹۶۶

شینسوکه، به رییس‌اش خیانت می‌کند و دختر او اتسویا را به سمت خود می‌کشد. دختر که عاشق شینسوکه شده، به او پیشنهاد می‌دهد با هم فرار کنند. این فرار، آغاز بدبختی‌های شینسوکه و اتسویاست … یک فیلم عجیب با موضوعی غریب که فیلم‌نامه‌اش را کانِتو شیندوی بزرگ نوشته است. در جایی از فیلم، شینسوکه که ناچار شده به خاطر اتسویا سه نفر را بکشد، به زن می‌گوید کشتن مردم برای ما عادی شده است، بیا با هم خودکشی کنیم. اما اتسویا که خود را به دست تتوی عنکبوتی که پشتش خالکوبی شده سپرده، نه‌تنها احساس پشیمانی ندارد، بلکه تمام این فتنه‌ها را نه تقصیر خودش، بلکه تقصیر همان عنکبوتی می‌داند که روی پوستش نقاشی شده؛ تتویی که در یک صحنه‌ی نفس‌گیر، استاد مسلم این کار، با مشقت و تلاش فراوان و طی یک شبانه‌روز کامل، روی پوست اتسویا خالکوبی کرده و ناله‌های بی‌امان اتسویا در این صحنه نشان‌گر درد عمیقی‌ست که تحمل می‌کند. این عنکبوت، انگار نمادی می‌شود از درونیات ترسناک آدم‌هایی که اگر وقت پیدا کنند، هر چیزی را با دلیل و بی‌دلیل نابود می‌کنند و در نهایت هم تقصیر را به گردن چیزی دیگر می‌اندازند. هر چند در نگاهی دقیق‌تر، ماسومورا و البته شیندو، چنان به آن عنکبوت عجیب جان داده‌اند که مخاطب واقعاً محو آن طراحی می‌شود. در قسمت‌هایی وقتی اتسویا بدنش را پیچ‌وتاب می‌دهد، انگار عنکبوت هم جان می‌گیرد و شروع به حرکت می‌کند. ماجرای «از مکافات عمل غافل مشو» است؛ شینسوکه به رییس‌اش که آن همه به او خوبی کرده بود، از پشت خنجر می‌زند و حالا با ارتکاب قتل‌هایی پشت سر هم، انگار مکافات عملش را پس می‌دهد. صحنه‌ی پایانی بسیار عجیب است؛ بعد از مرگ آدم‌ها، آن عنکبوت خون‌خوار انگار تازه زنده شده تا باز هم به زیر پوست شخص دیگری نفوذ کند و به جنایت‌های دیگر واداردش.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: روباه‌های کوچک (Little foxes)
  • کارگردان: ویلیام وایلر
  • محصول: ۱۹۴۱

رجینا زن حریصی‌ست که با همراهی برادرهایش وارد معامله ای پرسود می‌شود اما برای وسط گذاشتن پول، به شوهرش نیاز دارد. هوراس، شوهر او که بیمار است، در شهری دیگر زندگی می‌کند. رجینا، دخترش الکساندرا را برای برگرداندن هوراس به آن شهر می‌فرستد. ورود هوراس به ماجرای معامله‌ی خواهر و برادرها، اختلاف‌های کهنه‌ی این زن و شوهر با بیش از پیش عیان می‌کند و البته نفرت‌شان به یکدیگر هم برای همه مسلم می‌شود … رجینا با بازی بت دیویس یکی از حریص‌ترین و تاریک‌ترین شخصیت‌های سینمایی‌ست. جایی که در چشم‌های هوراس نگاه می‌اندازد و آرزوی مرگش را می‌کند، آن‌قدر تکان‌دهنده است که چنین صراحت زننده‌ای را لااقل از طرف یک شخصیت زن، هیچ‌گاه به یاد نمی‌آوریم. او حتی دقایقی بعد از مرگ شوهرش هم، به فکر معامله‌ای‌ست که دیگر نمی‌تواند انجام بدهد. بت دیویس با آن نگاه‌های تند و ترسناک، خباثت این شخصیت دیوانه‌ی پول را به‌خوبی به بیننده منتقل می‌کند. فرجام کار این‌گونه شخصیت‌ها مشخص است: تنهایی.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  •  نام فیلم: خاطرات یک دختر ازدست‌رفته (Diary of a Lost Girl)
  • کارگردان: جرج ویلهلم پابست
  • محصول: ۱۹۲۹

پدرِ تمیان، خدمتکار قدیمی‌اش را از خانه اخراج و خدمتکار جدیدی استخدام می‌کند. وقتی خدمتکار اخراج‌شده می‌میرد و خدمتکار جدید هم تبدیل می‌شود به نامادری تمیان، همه‌چیز به‌هم می‌ریزد. دختر جوان به یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی فرستاده می‌شود تا در آن جا زندگی را ادامه بدهد … لوییز بروکس جذاب با آن استیل موهای معروف، در نقش تمیان فلک‌زده بسیار خوب ظاهر شده است. او با آن چهره‌ی معصوم، در مقابل هوس‌ورزی‌های مردان اطرافش، چهره‌ای همذات‌پندارانه از خودش نشان می‌دهد که حتی بدی را هم با خوبی جواب خواهد داد. این موضوع وقتی بیش‌تر خودش را نشان می‌دهد که این شخصیت را با شخصیت لولو که او در جعبه‌ی پاندورای (اینجا) پابست بازی کرده، مقایسه کنید. آن‌جا دختری‌ست بازیگوش و گرم که مردها را سر کار می‌گذارد و به دنبال جلب توجه است و این‌جا دختری‌ست مظلوم و بی‌دفاع. اما مردها در هر دو فیلم، همان مردهای هوس‌رانی هستند که چشم‌شان به دنبال این دختر زیباست.

 

 

یک دیدگاه به “کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شصت‌وهفت”

  1. علی آزاد گفت:

    درود فراوان
    ایرلندی (The Irishman):
    به نظرم فیلم خوبی مخصوصا” برای فیلم بین ها میتونه باشه،میشه در موردش حرف زد و داستان و همینطور داستانک هاش تعریف کرد. تصاویر خیلی قشنگی از زندگی اون دهه نشون میده و در پایان!!
    برای اون دسته از افرادی که مثل من از عاشقان اتومبیل هستند پیشنهاد میکنم که حتما” این فیلم ببینند چون خیلی غش و ضعف خواهند کرد.
    ممنون

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم