رحم نکن!

رحم نکن!

به چشم‌هایم زل زد، تأثیر حرف‌هایش را در چهره‌ام جستجو کرد، و گفت: خلاصه اینکه، همین الساعه برو دنبال این طفلک بی‌نوا، حتی اگر بدخیالی‌ات واهی نباشد؛ بگذار هر چه می‌خواهد بشود، فقط نوبتت را هدر نده. اما از من به‌ات نصیحت: شاعرانه‌بازی پدربزرگ‌ها را در نیاور. از خواب بیدارش کن، با آن دسته‌خری که شیطان، به خاطر بزدلی و بدذاتی، به‌ات بخشیده، هر جور دلت خواست باهاش خوش باش حتی به سوراخ گوشش هم رحم نکن. جمله‌های آخرش حرف دل بود و لاجرم به دل نشست: از شوخی گذشته، واقعاً حیف می‌شود که بمیری و مزه‌ی همآغوشی توأم با عشق را نچشیده باشی.

.

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم