کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتاد

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتاد

۱

  • نام فیلم: هیچ‌کس (Nobody)
  • کارگردان: ایلیا نایشولر
  • محصول: ۲۰۲۱

هاچ زندگی نسبتاً آرامی با خانواده‌اش می‌گذراند اما مشکل این است که به اندازه‌ی کافی جسارت و قدرت از خودش نشان نمی‌دهد و همین موضوع باعث می‌شود به‌خصوص پسرش از او راضی نباشد. اما هاچ تصمیم می‌گیرد دست به عمل بزند و این جاست که تازه متوجه می‌شویم او گذشته‌ی عجیبی داشته است …

فیلمی تیپیک با ایده‌ای دستمالی‌شده که صرفاً قرار است سرگرم‌کننده و جذاب باشد، که هست. طراحی صحنه‌های درگیری تن‌به‌تن بسیار حرفه‌ای و خوش‌ساخت است و کارگردان ایده‌های خوبی در سرش می‌پروراند. سکانسی که روس‌های خلافکار به کارخانه‌ی هاچ حمله می‌کنند و او با طراحی تله‌های مرگ‌بار یکی‌یکی‌شان را ناکار می‌کند، آدم یاد تنها در خانه می‌افتد! خلاصه این که هاچ درون خشن و بی‌رحم خودش را بروز می‌دهد و این احتمال هست که قسمت دومی هم در کار باشد…

۲

  • نام فیلم: نقشه‌ی چیزهای کوچک بی‌نقص (The Map of Tiny Perfect Things)
  • کارگردان: یان ساموئلز
  • محصول: ۲۰۲۱

مارک و مارگارت در یک چرخه‌ی زمانی گرفتار شده‌اند و مجبورند یک روز را مدام تکرار کنند. آن‌ها با همکاری یکدیگر دنبال راهی می‌گردند تا از این تکرار زمانی خلاص شوند …

در طول فیلم بارها به روز موش‌خرما (اینجا)  و لبه‌ی فردا (اینجا) اشاره می‌شود. فیلم‌هایی که نیاکان این کمدی جمع‌وجور و با انرژی محسوب می‌شوند. سازندگان فیلم، دانسته وارد این بازی زمانی می‌شوند و سعی می‌کنند با همان الگوهای نیاکان‌شان، ریتم و قالب و ساختار جدیدی بیافرینند و حرف‌های آن‌ها درباره‌ی زندگی و دانستن قدر هر لحظه‌اش را با فرمولی جدید تکرار کنند. به عنوان مثال، در قسمتی از این تکرار هرروزه، مارک به خانه‌ی دوستش می‌رود که مشغول بازی کامپیوتری‌ست؛ بازی‌ای که در آن مدام می‌میرد و زنده می‌شود. همین بازی، نمادی می‌شود از اوضاع شخصیت‌های داستان که یک روز را تکرار می‌کنند.

۳

  • نام فیلم: ماهی کوچولو (Little Fish)
  • کارگردان: چاد هارتیگان
  • محصول: ۲۰۲۱

بیماری عجیب و کم‌سابقه‌ای میان انسان‌های شایع شده؛ آن‌ها به دلیل ابتلا به یک بیماری عصبی، کم‌کم همه چیز را از خاطر می‌برند. اِما و جود، زوج عاشقی هستند که با هم زندگی می‌کنند. یک روز اِما متوجه می‌شود جود چیزهایی را به یاد نمی‌آورد و این می‌تواند سرآغاز بیماری فراموشی باشد. اِما سعی می‌کند جلوی این اتفاق را بگیرد …

صحنه‌ی ابتدایی که در واقع صحنه‌ی پایانی داستان است، فیلم را به‌خوبی نجات می‌دهد. در این صحنه، تمام پیش‌فرض‌های مخاطب برعکس می‌شود. از آن جایی که داستان از زبان اِما نقل می‌شود، این شک پایانی حسابی تماشاگر را درگیر می‌کند و به فکر فرو می‌بردش. احساسات‌گرایی و اشک‌پرانی داستان کمی توی ذوق می‌زند و جاهایی دیگر شورَش در می‌آید اما در نگاهی کلی، ایده‌ی جالب فیلم در این‌باره صحبت می‌کند که انسان‌ها تا چه زمانی خودشان هستند؟ اگر خاطره‌ها فراموش شود، چیزی از انسان باقی خواهد ماند؟ از عشق‌ها چه؟

۴

  • نام فیلم: هشتصد (The Eight Hundred)
  • کارگردان: گوان هو
  • محصول: ۲۰۲۰

سربازان چینی در یک ساختمان که میان شانگهای و میدان جنگ فاصله انداخته، پناه گرفته‌اند. آن‌ها باید از ورود سربازان ژاپنی به شانگهای جلوگیری کنند …

راستش بعد از نجات سرباز رایان (استیون اسپیلبرگ)، صحنه‌های دیوانه‌کننده‌ی جنگی ندیده بودم، تا این فیلم. صحنه‌پردازی‌ها و طراحی میدان جنگ و گلوله‌هایی که صفیرکشان از کنار آدم‌ها عبور می‌کنند، مو بر تن بیننده سیخ خواهد کرد. فیلم در پرداخت جهنمی که سربازها در آن گرفتار شده‌اند، به‌شدت موفق است. هر چند مضمون جان‌فشانی و قهرمان‌پردازی سربازان چینی، فیلم‌های دفاع مقدسی خودمان را به یاد می‌آورد!

۵

  • نام فیلم: گروه پسران (The Boys in the Band)
  • کارگردان: جو مانتللو
  • محصول: ۲۰۲۰

گروهی از مردان همجنس‌گرا در یک میهمانی تولد شرکت می‌کنند اما فضای میهمانی کم‌کم به مسیر عجیبی می‌افتد و مردها از عشق‌ها و خیانت‌ها و داستان‌هایی که داشته‌اند، حرف می‌زنند…

تمام فیلم در یک واحد آپارتمانی می‌گذرد و روی دیالوگ‌های فراوان و بازی‌ها متکی‌ست. تا یک ساعت ابتدایی هم بسیار خوب پیش می‌رود و جذاب به نظر می‌رسد. اما در یک ساعت دوم، آن‌قدر کش پیدا می‌کند و آن‌قدر حرف‌های غیرملموس گفته می‌شود که ذهن را خسته می‌کند. حرف‌هایی که احتمالاً برای کسانی که همجنس‌گرا باشند بیش از دیگران معنا و مفهوم پیدا می‌کند. ضمن این که تمام بازیگران و البته کارگردان فیلم، خودشان همجنس‌گرا هستند.

۶

  • نام فیلم: شمشیرزن (The Swordsman)
  • کارگردان: چوی جائه هون
  • محصول: ۲۰۲۰

تایه یول شمشیرزنی‌ست که به‌زودی نابینا خواهد شد. او با دخترش روزگار می‌گذراند و دختر در پی پیدا کردن دارویی‌ست که از کوری پدر جلوگیری کند. در این میان شمشیرزنی ماهر و خطرناک که جزو نیروهای اشغالگر است، با تائه یول مبارزه خواهد کرد …

فیلم موفق می‌شود یک آدم‌بده‌ی خوب بسازد که حسابی حرص مخاطب را در می‌آورد! همین موضوع باعث می‌شود برای مقابله بین شخصیت اصلی و آدم‌بده هر لحظه منتظر باشیم. صحنه‌های شمشیرزنی بسیار خوب و جذاب طراحی شده‌اند و در مواردی نفس‌گیر هستند.

۷

  • نام فیلم: به پیش (Onward)
  • کارگردان: دان اسکانلون
  • محصول: ۲۰۲۰

یان و بارلی دو برادر هستند که آرزوی دیدار پدر از‌دست‌رفته‌شان را دارند. یک روز متوجه می‌شوند پدرشان برای آن‌ها نامه‌ای باقی گذاشته است. نامه‌ای که در آن از یک جادو حرف می‌زند. جادویی که با اجرای آن می‌توانند پدرشان را برای یک روز دوباره زنده کنند. یان و بارلی برای عملی کردن این جادو به دل جاده می‌زنند …

یک انیمیشن بانمک و پرماجرا و پرافت‌وخیز که در مدح و ستایش تخیل و جادو و ماجراجویی‌ست. طراحی شخصیت‌ها نبوغ‌آمیز است و ریزه‌کاری‌هایی که در داستان گنجانده شده نشان از یک فیلم‌نامه‌ی پروپیمان و پیچیده دارد که از مرحله‌ی فکر تا اجرا، واقعاً انرژی زیادی می‌برد. طبق معمول انیمیشن‌های پیکسار، در این یکی هم از انواع و اقسام پیام‌های اخلاقی ریز و درشت وجود دارد که هر کس به فراخور حال و حوصله‌اش می‌تواند کاسه‌ای از آن دریا بردارد!

۸

  • نام فیلم: صدای سکوت (Voice of Silence)
  • کارگردان: هونگ ایوجیونگ
  • محصول: ۲۰۲۰

دو مرد، یکی میان‌سال و دیگری جوان، در تمیز کردن صحنه‌های جنایت و کارهای خرده‌ریز دیگر فعالیت می‌کنند. یک روز که قرار می‌شود آن‌ها دختربچه‌ای را گروگان بگیرند، همه‌چیز بهم می‌ریزد …

فیلم روند قابل پیش‌بینی اما نسبتاً خوبی طی می‌کند. بازی بچه‌ها یکی از نقطه‌های قوتش است که باعث می‌شود رابطه‌ی عاطفی شکل‌گرفته بین آن‌ها و آدم‌دزدها را باور کنیم. یکی از صحنه‌های به‌یادماندنی فیلم جایی‌ست که دختر گروگان‌گرفته‌شده روی قطره‌‌های خونی که از جسدهایی که دو مرد برای پاکسازی صحنه‌ی جنایت حمل می‌کنند چکیده، گل می‌کشد و به این شکل فضای خشن آدم‌کشی با فضای کودکانه معاوضه می‌شود و اثر جالبی روی بیننده می‌گذارد.

۹

  • نام فیلم: خانه‌ی ساحلی (The Beach House)
  • کارگردان: جفری براون
  • محصول: ۲۰۱۹

امیلی و راندال به ویلای ساحلی‌شان سر می‌زنند. آن‌جا با زن و مرد میان‌سالی مواجه می‌شوند که ظاهراً با هماهنگی پدر راندال برای چند روزی مهمان ویلا شده‌اند. آن‌ها سعی می‌کنند از محیط زیبای ساحلی لذت ببرند اما پدیده‌ای عجیب که از فعل و انفعالاتی در اعماق دریا شکل می‌گیرد، کم‌کم حال آن‌ها را دگرگون می‌کند …

فیلم در نیمه‌ی اولش موفق می‌شود فضای خوفناکی به وجود بیاورد. آفتاب و دریا و درخت‌ها و کلاً فضای دور و بر شخصیت‌ها، عامل تهدیدکننده‌ی ترسناکی می‌شوند. آن‌ها ساکتند و همین ترسناک‌ترشان می‌کند. فیلم‌ساز هم سعی می‌کند با تأکید بیش از پیش روی همین سکوت فضای دوروبر، رمز و راز داستان را بیش‌تر کند. اما کار جایی خراب می‌شود که آدم‌ها تبدیل به زامبی می‌شوند و سعی می‌کنند شخصیت‌های داستان را گاز بگیرند. این‌جا از آن فضای متفاوت نیمه‌ی اول بیرون می‌آییم و شاهد فیلمی زامبی‌گونه می‌شویم که البته به‌تمامی هم زامبی‌وار نیست!

۱۰

  • نام فیلم: سپر‌به‌سپر (Bumperkleef)
  • کارگردان: لودویک کرینز
  • محصول: ۲۰۱۹

خانواده‌ای که در اتوموبیل‌شان نشسته‌اند و در حال حرکت به سمت مقصدشان هستند، گرفتار راننده‌ای دیوانه می‌شوند که از آن‌ها می‌خواهد به دلیل سبقت بی‌جا، از او عذرخواهی کنند. مرد خانواده توجهی به درخواست راننده نمی‌کند اما کمی بعد متوجه می‌شود که با آدم بیماری سروکار دارد …

مشابه این ایده را ده‌ها بار دیگر در فیلم‌های مختلف دیده‌ایم؛ فرزندان گاه خلف و گاه ناخلف دوئل (استیون اسپیلبرگ) که جدال میان دو اتوموبیل در جاده را به نمایش می‌گذارند. در جدیدترین ایده‌ای که این بار سینمای هلند به آن پرداخته، کارگردان سعی کرده تفاوت‌هایی به وجود بیاورد. مثلاً قاتل داستان با سم‌پاش به جان مقتولین می‌افتد و طبق معمول هم نمی‌فهمیم چرا این کار را می‌کند! فیلم هم البته چندان عمقی ندارد و بیش از هر چیزی دنبال یک روایت هیجان‌انگیز و جلب‌توجه‌کننده است که انصافاً در برخی از صحنه‌ها موفق می‌شود این امر را اجرایی کند.

۱۱

  • نام فیلم: پری: دختری بدون دهان (Peri: Ağzı Olmayan Kız)
  • کارگردان: جان اِورنول
  • محصول: ۲۰۱۹

بعد از یک جنگ دنیابرانداز، بچه‌هایی ناقص به دنیا آمده‌اند؛ یکی بدون چشم، یکی بدون گوش و دختری هم بدون دهان. این بچه‌ها باید از دست انسان‌هایی شرور فرار کنند …

فیلم فضای جالب و متفاوتی از سینمای ترکیه به مخاطب نشان می‌دهد. جان اِورنول نشان داده که فیلم‌ساز خوش‌ذوقی‌ست. اما تلاش او برای روایتی تازه این بار چندان موفق نیست شاخ و برگ داستان کم است و بعد از چند دقیقه به‌شدت تکراری و خسته‌کننده می‌شود. یکی از دلایل این عدم موفقیت هم ترسیم نادرست شخصیت منفی‌ست که مشخص نمی‌شود چرا دنبال بچه‌هاست و چه می‌خواهد بکند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۲

  •  نام فیلم: تردید (Tereddüt)
  • کارگردان: یشیم اوستااوغلو
  • محصول: ۲۰۱۶

شهناز زنی‌ست از طبقه‌ی بالای اجتماع. او روان‌شناسی‌ست که مشکلات عمیقی با همسرش دارد. از سوی دیگر، الماس دختر جوانی‌ست که با سن کم به عقد مردی هم‌سن پدرش در آمده و در خانه‌ی او به مادر مرد خدمت می‌کند و در عین حال مورد تجاوز او قرار می‌گیرد. یک روز الماس را که به جنون رسیده و شوهر و مادرشوهرش را با گاز خفه کرده، به بیمارستانی می‌آورند که شهناز در آن مشغول کار است …

از همان تیتراژ ابتدایی که اسم فیلم را به انگلیسی می‌نویسند، پیداست که اوستااوغلو کجا را هدف قرار داده. صحنه‌های آزاردهنده‌ی اعتراف به قتل الماس که با زمینه‌چینی روان‌شناسانه‌ی شهناز شکل می‌گیرد، حال آدم را می‌گیرد و اعصاب خرد می‌کند. فیلم‌ساز زن ترک، می‌خواهد نشان بدهد که زن‌ها در هر طبقه و با هر سطح سواد و فرهنگ، در دست مردانی زبان‌نفهم اسیرند و به این شکل مشکلات خودشان را دارند. مایه‌های کم داستان، ایده‌هایی نه‌چندان جذاب و ریتمی خسته‌کننده، فیلم را تبدیل به بیانیه‌ای گل‌درشت در باب جنس زن می‌کند.

۱۳

  • نام فیلم: تو شب را روشن می‌کنی (Sen Aydinlatirsin Geceyi)
  • کارگردان: انور اونلو
  • محصول: ۲۰۱۳

جمال در روستایی با دو خورشید و سه ماه زندگی می‌کند. او کمک‌داور فوتبال و شاگرد سلمانی‌ست. او می‌تواند پشت دیوارها را ببیند. روزی به همسرش شک می‌کند و این آغاز توهمات است…

فیلمی فانتزی با فضایی عجیب‌وغریب که حسابی ذهن را درگیر می‌کند. کارگردان منطق فانتزی داستانش را به‌درستی می‌چیند به همین دلیل است که هیچ‌گاه از خود نمی‌پرسیم دکتر روستا چرا مدام از چشم‌هایش خون جاری‌ست یا آن آدم هیولاگونه و بزرگ که در روستا زندگی می‌کند کیست و چرا کسی از او نمی‌ترسد و … فضای تیره‌وتار داستان، نمابندی‌های جذاب و چشم‌نواز و استفاده از همین عناصر فانتزی، فیلم متفاوتی می‌سازند که ارزش دیدن دارد.

۱۴

  • نام فیلم: بن‌بست
  • کارگردان: پرویز صیاد
  • محصول: ۱۹۷۷

دختری که احساس خوشبختی نمی‌کند، متوجه می‌شود مردی هر روز سر کوچه‌شان کشیک می‌دهد. او تصور می‌کند مرد عاشقش شده و می‌خواهد با او قراری بگذارد …

ایده‌ی درخشان فیلم با ساختار جمع‌وجور و روایتی خطی، بن‌بست را به اثری خوب تبدیل می‌کند. البته سهم مری آپیک در این خوب بودن و خوب شدن را نمی‌توان نادیده گرفت. او در نقش دختری عصیان‌گر اما در عین خجالتی، خیلی خوب هاج‌وواج بودن شخصیت اصلی داستان را به نمایش گذاشته است. دیالوگ‌های بامزه‌ای که از ذهنش عبور می‌کنند و ما آن‌ها را می‌شنویم، فضایی بامزه به کار می‌دهند که در تقابل با تلخی ذاتی اثر است. مثل آن‌جا که در کافه نشسته و منتظر است مرد مورد علاقه‌اش سراغ او بیاید و سر حرف را باز کند اما مرد تکان نمی‌خورد. در نتیجه او این جمله از ذهنش می‌گذرد: «چرا پا پیش نمی‌ذاره مرتیکه‌ی خر؟!»

۱۵

  • نام فیلم: بیوه‌ی شادان (The Merry Widow)
  • کارگردان: ارنست لوبیچ
  • محصول: ۱۹۳۴

سونیا که یک بیوه‌ی فوق ثروتمند در شهری کوچک به نام مارشاویاست، تصمیم می‌گیرد از شهر برود. اما رفتن او باعث تعطیلی بانک‌ها و در نهایت ورشکسته شدن شهر خواهد شد. پادشاه تصمیم می‌گیرد با هر کلکی هست، سونیا را در شهر نگه دارد و برای این کار از فرمانده‌ی گارد محافظتی‌اش که سربازی‌ست جوان و خوش‌قیافه به نام دنیلو، درخواست می‌کند سونیا را عاشق خودش بکند و او را در همین شهر نگه دارد …

داستان بامزه و جذابی دیگر از لوبیچ. البته این فیلم در واقع بازسازی فیلمی‌ست به همین نام که چند سال قبل‌تر از لوبیچ، توسط اریک فن اشتروهایم ساخته شده بود. ایده‌ای دست‌اول با مضمون همیشگی عشق، و البته با بازی‌های فوق‌العاده‌ی بازیگرانی نظیر موریس شوالیه، و کارگردانی پویا و بدون نقص لوبیچ، مزه‌ی همه‌چیز را دوچندان می‌کند و صحنه‌هایی بانمک و البته زیبا خلق می‌شود که واقعاً دیدن دارند. مثل همیشه، دنیلو که دون ژوان شهر حساب می‌شود با تمام زنان زیبا سروکار دارد، در نهایت سربه‌راه می‌شود و عشق کار خودش را می‌کند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۶

  • نام فیلم: پرنسس اوستر (The Oyster Princess)
  • کارگردان: ارنست لوبیچ
  • محصول: ۱۹۱۹

مردی ثروتمند که حتی برای نگه داشتن سیگارش هم مستخدمی جداگانه دارد، تنها دغدغه‌اش دختر پرشر و شور و یاغی‌اش ا‌ست که هر چه سریع‌تر می‌خواهد ازدواج کند. مرد که از دست دختر کلافه شده، تصمیم می‌گیرد پرنسی جذاب را به عقد دختر در بیاورد…

کمدی صامت دیگری از لوبیچ. ایده‌های فوق العاده‌ای مانند مستخدم‌های فراوان خانه که هر کدام‌شان کاری به خصوص و حتی بسیار بی‌اهمیت انجام می‌دهند، به‌شدت لوبیچی‌ست. ظاهراً لوبیچ علاقه دارد تا شخصیت‌ها را به جای هم بنشاند. در کمدی دیگرش نمی‌خوام مرد باشم، دیده بودیم که اوسی به هیبت یک مرد در می‌آید. این‌جا دستیار پرنس است که خودش را به جای او جا می‌زند تا اوضاع و احوال زندگی اوسی و پدرش را بررسی کند. اتفاقی که در نهایت با یک پایان خوش به اتمام می‌رسد.

 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم