نگاهی به فیلم کجا می‌روی آیدا؟ ?Quo Vadis, Aida

نگاهی به فیلم کجا می‌روی آیدا؟ ?Quo Vadis, Aida

  • بازیگران: یاسنا دجوریچ ـ ازودین باجروویچ ـ بوریس لر و …
  • نویسنده و کارگردان: یاسمیلا ژبانیچ
  • ۱۰۱ دقیقه؛ محصول بوسنی‌وهرزگوین؛ سال ۲۰۲۰
  • ستاره‌ها: ۴ از ۵
  • این یادداشت در شماره‌ی ۱ مجله‌ی «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله‌ی «فیلم امروز» تنظیم شده است

.

چشم همه ما به آیداست…

.

آیدا در بحبوحه نسل‌کشی سربرنیتسا، به عنوان مترجم برای نیروهای سازمان ملل کار می‌کند. او برای در امان نگه داشتن خانواده‌اش از دست نیروهای صرب، آن‌ها را به بهانه‌ای وارد منطقه امن نیروهای سازمان ملل می‌کند و تمام تلاشش این است که پسرها و همسرش را از مهلکه نجات دهد…

آماری منتشر شده بود که نشان می‌داد کسانی که در طی تاریخ از بیماری‌های قلبی فوت‌ شده‌اند بسیار بیش‌تر از کسانی‌ هستند که طی جنگ‌ها و خون‌ریزی‌های مختلف در دنیا از بین رفته‌اند. از آن آمار چنین نتیجه‌ گرفته بودند که آن طور هم که به نظر می‌آید جنگ‌ها و خون‌ریزی‌های تاریخ باعث نابودی انسان‌ها نشده و به این شکل می‌شود نگاه امیدوارانه‌تر و خوش‌بینانه‌تری به آدم‌ها داشت. این هم یک دیدگاه است و نمی‌توان به آن خرده گرفت. اما گرفتاری این‌جاست که اگر قرار باشد این آمار را دستاویز یا توجیهی برای رفتار غیرانسانی آدم‌ها قرار بدهیم، دیگر کلاه‌مان پس معرکه خواهد بود. چرا وقتی از «انسان» صحبت به میان می‌آید، برای توجیه رفتارهایش باید چنین آمارهایی تولید شود؟ جلوه ابتدایی انسانیت خشونت و قهر و ظلم است یا مهربانی و شفقت و نوع‌دوستی؟ اصلاً همین که برای توجیه رفتارهای خشونت‌بار و ترسناک آدم‌ها، اینفوگرافی و آمار و ارقام تهیه‌ می‌کنند ترسناک و تهدید‌کننده است. انگار تهیه‌کنندگان چنین آمارهایی به‌خوبی واقفند که انسان‌ها همیشه بیش از آن‌که به نو‌ع‌دوستی تمایل داشته باشند، جلوه‌ پررنگ‌ترشان از خشم و قهر و خشونت سرچشمه می‌گیرد. اما چرا؟ جواب به این پرسش، تا زمانی که انسان روی کره زمین باشد، به نتیجه‌ای قطعی نمی‌رساندمان. حالا کجا می‌روی آیدا؟ با روایتی تکان‌دهنده و ایده‌ای سهمگین سراغ همین ظلم‌ها و جنگ‌ها می‌رود و تلاش می‌کند از پس نابودی و مرگ و قتل‌عام انسان‌ها، انسانیت را نشان‌مان بدهد.

یکی از ایده‌های عجیب و درجه‌یک فیلم در جایی نهفته است که متوجه می‌شویم نیروهای ارتش صرب که با بی‌رحمی، بوسنیایی‌ها به‌خصوص مسلمانان را قتل‌عام می‌کنند، گاهی آشنا و دوست آن‌ها هستند. جایی در میانه‌های فیلم، آیدا با یکی از این سربازهای صرب سلام و علیک می‌کند. سرباز اشاره می‌کند که آیدا معلم دوران دبیرستان او بوده است. این‌ها تا پیش از رسیدن به این نقطه، با هم دوست و همسایه و حتی همکار بوده‌اند اما از جایی به بعد، به دلیل جنگ و جدل مجبور شده‌اند به دو گروه تقسیم شوند تا دشمن خونی یکدیگر به حساب بیایند. این قسمت یکی از عجیب‌ترین ایده‌های فیلم است. خانم نویسنده و کارگردان، با اشاره به نکته‌ای ریزبینانه، تلاش می‌کند نشان بدهد میان دوست و دشمن مرزی باریک وجود دارد. این‌ آدم‌ها که همه‌شان تا مدتی قبل در کنار هم زندگی می‌کردند، حالا چه‌طور شده که در دو جبهه مخالف و رودرروی هم ایستا‌ده‌اند؟ در ذهن انسان‌ها چه می‌گذرد که این‌گونه خودشان را تقسیم‌بندی می‌کنند؟ این از آن پرسش‌هایی‌ست که به اندازه طول تاریخ برایش جوابی پیدا نخواهد شد.

از همین مسیر که جلو می‌رویم به پایان عجیب‌وغریب فیلم می‌رسیم. پایانی که به نحوی دهشتناک، اشاره‌ای موجز اما سهمگین به مرز میان خودی و غیرخودی و دوست و دشمن دارد و باورهای‌مان را به بازی می‌گیرد؛ آیدا بعد از قتل عام خانواده‌اش، برای پیدا کردن اثری از آن‌ها، همه جا را زیر پا می‌گذارد. او بعد از جست‌وجوهای فراوان در نهایت همان فرمانده بی‌رحم صرب را در حالی که حالا پیر شده، زن و فرزندی دارد و اثری از آن خشونت زمان جنگ بوسنی در چهره‌اش پیدا نیست، می‌بیند. فرمانده بی‌رحم صرب‌ها، در حالی که دو کیسه پلاستیکی به دست گرفته و برای خانه‌اش خرید کرده، از پله‌ها بالا می‌آید و همین‌جاست که آیدا او را می‌شناسد. مرد او را نمی‌شناسد اما آیدا چه‌گونه می‌تواند کسی را که خانواده‌اش را از بین برده، از یاد برده باشد؟ در انتها دوباره به این صحنه و این پایان باشکوه بازخواهیم گشت.

هر چند به‌ناچار پایان ماجرا لو رفت و به این شکل مشخص شد که چه بلایی سر آیدا آمده. اما آیا این به آن معناست که آیدا زن ناتوانی‌ست؟ واقعاً آیدا چه می‌کند؟ نگاهی به رفتار و منش او برای نجات خانواده‌اش از دست نیروهای صرب، نشان خواهد داد آیدا یکی از پرشورترین و نگران‌ترین و زن‌ترین شخصیت‌های سینمایی این چند سال اخیر است که برای رسیدن به این ادعا، نه‌تنها باید نگاهی به خط سیر داستان و اتفاق‌ها انداخت، بلکه باید بازی حیرت‌انگیز یاسنا جروچیچ را به‌دقت تماشا کرد. او در نقش مترجم و همراه سربازان سازمان ملل، به هر دری می‌زند تا خانواده‌اش را نجات بدهد، در عین حال که از وظیفه‌اش هم کوتاهی نمی‌کند. قدرت حضور این بازیگر در تک‌تک صحنه‌ها به‌خوبی حس می‌شود و فیلم را به اوج می‌رساند.

برای بحث درباره‌ قدرت آیدا و درامی که پیرامون او شکل گرفته، سکانس ابتدایی فیلم بسیار راه‌گشاست؛ در این صحنه دوربین با حرکتی آرام به ترتیب سه مرد را نشان می‌دهد که به جایی خارج از کادر خیره‌اند. در ادامه، تصویر زنی را می‌بینیم که گوشه‌ای نشسته و به مردها خیره شده است. در طول داستان که شخصیت‌ها را می‌شناسیم و متوجه می‌شویم آن مردها همسر و پسران آیدا بوده‌اند و آن زن خودِ آیدا، خیلی نکته‌ها برای‌مان روشن می‌شود. تماشای دوباره این سکانس معرفی نشان می‌دهد که این سه مرد چه‌قدر به این زن احتیاج دارند. نگاه پرسش‌گر و نیازمند آن‌ها به اوست و در طول روایت متوجه می‌شویم آیدا اگر نبود، این سه مرد کاری از پیش نمی‌بردند.

فیلم در هسته مرکزی‌اش از مادری حرف می‌زند که در پی نجات خانواده‌اش است. او برای این کار به هر دری می‌زند. تصاویر دویدن او در راهروهای ساختمانی که نیروهای سازمان ملل مستقر شده‌اند در یاد خواهد ماند. او ترفندهایش را یکی‌یکی امتحان می‌کند. ابتدا پسرها و همسرش را از بقیه مردم جدا و به منطقه‌ امن سازمان ملل وارد می‌کند. سپس تلاش می‌کند اسم آن‌ها را وارد لیست این سازمان کند تا صرب‌ها نتوانند آسیبی به خانواده‌اش برسانند. حتی وقتی مجبور می‌شود، با گریه و زاری به پای سرباز می‌افتد تا اجازه ندهد صرب‌ها خانواده‌اش را ببرند. جایی دیگر حتی تصمیم می‌گیرد آن‌ها را به بهانه‌ زخمی بودن، توسط آمبولانس به بیرون منتقل کند و به دکتر می‌گوید حتی می‌تواند به پای بچه‌هایش شلیک کند تا بهانه خروج‌شان جور شود.

اما حرص و تمنای او برای نگهداری از خانواده‌اش در یک سکانس، بیش از هر صحنه دیگری به یاد می‌ماند. اشاره‌ام به جایی‌ست که تمام نیروهای سازمان ملل را از اتاقی که فرزندان و همسرش در آن هستند، با داد و فریاد بیرون می‌کند و اجازه نمی‌دهد کسی آن‌ها را با خود ببرد. در همین حال هم مدام تکرار می‌کند که «ما توی لیست هستیم» و منظورش از لیست، همان برگه‌ای‌ست که اسم خانواده‌اش به عنوان نیروهای سازمان ملل ذکر نشده. او سربازها را از اتاق بیرون می‌اندازد و در را می‌بندد و مدام همان جمله را تکرار می‌کند. مکث دوربین روی نفس‌زدن‌های آیدا، نگاه خیره و خشمگینش واقعاً دیدنی‌ست. ضمن این‌که در این صحنه، مردهای او هیچ کاری نمی‌کنند. تنها ایستاده‌اند و به دعوای یک زن قدرتمند با سربازها نگاه می‌کنند. نگاهی که در همان صحنه ابتدایی، مشابهش را دیده بودیم. چشم همه آن‌ها به آیداست.

نکته جالب فیلم این‌جاست که فیلم‌ساز، مردهای دوروبر آیدا را ضعیف و شکننده تصویر می‌کند. حتی کمی که دقت کنیم متوجه خواهیم شد افسران ارشد نیروهای سازمان ملل هم به وقت تصمیم‌گیری گیج و منگ به نظر می‌رسد و انگار راه حلی برای بیرون رفتن از بحرانی که در آن گرفتار شده‌اند به ذهن‌شان نمی‌رسد. حتی در صحنه‌ای گذرا و بدون تأکید، در میان همان بلبشویی که برپاست، دوربین برای چند ثانیه از کنار یک سرباز مرد سازمان ملل می‌گذرد که مشغول اشک ریختن است و مشخصاً تاب تحمل رویدادهای اطرافش را ندارد. به این شکل است که آیدا، یکه و تنها، چنان بار سنگینی را به دوش می‌کشد که حتی جنگ‌آورترین و تعلیم‌دیده‌ترین مردان هم تحملش را ندارند.

اما آیدا هر چه تلاش می‌کند در نهایت زور بی‌رحمی و خشونت بیش‌تر است. طی صحنه‌ای موحش، مردها به مسلخ می‌روند و در یک اتاقک با درهایی بسته تیرباران می‌شوند. این درحالی‌ست که خانواده‌هایی مشغول زندگی روزمره خودشان در نزدیکی همان سالن کشتار هستند و بچه‌ها پیرامونش فوتبال بازی می‌کنند. هیچ‌کس به صدای تیراندازی‌های پی‌درپی واکنشی نشان نمی‌دهد. زندگی ادامه دارد اما در گوشه‌ای، آدم‌هایی به واهی‌ترین شکل ممکن می‌میرند و این کنار هم نشاندن جنگ و خونریزی و زندگی مانند نشان دادن مرز باریک بین دوست و دشمن، خودی و غیرخودی، ظالم و مظلوم، بسیار تکان‌دهنده است.

حالا دوباره به صحنه‌های پایانی بازمی‌گردیم. خانواده‌ آیدا در همان سالنی تیرباران می‌شوند که سال‌ها بعد، از آن به عنوان سالن اجرای تئاتر برای بچه‌مدرسه‌ای‌ها استفاده می‌شود. بچه‌هایی که معلم‌شان آیدا است و یکی از والدین‌شان همان فرمانده بی‌رحم صرب. همچنان که صحنه ابتدایی با نگاه مردها به آیدا آغاز می‌شود، صحنه انتهایی هم با نگاه مرد صرب به آیدا به پایان می‌رسد. با این تفاوت که نگاه‌های ابتدایی سرشار از عشق و تمنا و فرمان‌برداری‌ بود، و نگاه پایانی سرشار از ترس و نگرانی. مرد صرب، انگار که معلم بچه‌هایش را شناخته باشد، نرم‌نرمک خنده از روی لبانش محو می‌شود. اما در همان حال، وقتی روی آیدا مکث می‌کنیم، خنده‌ای روی لبانش نقش می‌بندد؛ خنده‌ای معنادار. آیدا تصمیم گرفته دوباره به معلمی روی بیاورد و انسان بسازد. حالا چه چیزی بهتر از این است که فرزند خردسال مردی را آموزش بدهد که در مقطعی دشمن او محسوب می‌شده؟ فرزند خردسالی که با دستانش نقش پرنده‌ای در حال پرواز را در هوا ترسیم می‌کند تا به این ترتیب نشان داده شود که آزادی و برابری حق همه است، هر چند هیچ‌وقت و در هیچ مقطعی از تاریخ برابری وجود نداشته و نخواهد داشت. اما در نهایت آیدا همان جلوه‌ای از انسانیت را نشان می‌دهد که طرف صلح و زندگی و آینده‌ای روشن را گرفته است.

 

۱۵ دیدگاه به “نگاهی به فیلم کجا می‌روی آیدا؟ ?Quo Vadis, Aida”

  1. سارا گفت:

    خیلی ممنون بابت نقدی که نوشتید 🙏

  2. دانیال علیزاده گفت:

    خیلی نقد خوبی بود ممنون

  3. علی‌رضا گفت:

    نقد بسیار عالی، متشکرم

  4. خان گفت:

    دامون جان عالی

  5. سعید گفت:

    سلام نقدتون عالی یود با خوندش بیشتر ارزش فیلم رو درک کردم

  6. متینا گفت:

    بسیار بسیار لذت بردم از نقد واضح و گیرایتان
    به امید روزی که هیچ جنگی نباشه 🍀

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم