در رثای فتحعلی اویسی (۱۴۰۰-۱۳۲۴)

در رثای فتحعلی اویسی (۱۴۰۰-۱۳۲۴)

  • این یادداشت در شماره ۶ مجله «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم امروز» تنظیم شده است

.

مردی که خندید، مردی که گریست

.

یادم می‌آید تکیه‌کلام‌های آقای کاووسی از دهانم نمی‌افتاد؛ «دیجیتالم کجا بود؟»، «ناهیدخاله»، «نمی‌دونم چی‌چی حافظا»، «کشتی عنقریبِ به‌گل‌نشسته طوفانِ تلاطم‌زده دریاها» و… این جمله‌ها و واژه‌ها حالا سال‌هاست به نشانه‌ای از یک دوران سپری‌شده تبدیل شده‌اند. دورانی که آقای کاوسی در «بدون شرح» یک‌تنه بار طنز این سریال نودشبی را بر عهده گرفته بود. طنزی که اصلاً قرار نبود او نقش اصلی‌اش باشد اما به‌مرور زمان متوجه شدند شخصیت کاوسی بسیار جذاب است و فتحعلی اویسی استعداد عجیبی در طنازی دارد.

 نقش کاوسی از یک طرف تعریف جدیدی از فتحعلی اویسی بود، اما از سوی دیگر موجب سقوط کارنامه هنری‌اش نیز شد. پس از «بدون شرح» بود که پیشنهادهای ضعیف و دم‌دستی به سمت او روانه شد و از درون آن‌ها فیلم‌هایی مانند مادرزن سلام یا شیر و عسل بیرون آمد که می‌خواستند همان اویسی طناز تلویزیون را به سینما بکشانند، غافل از این که قامت فتحعلی اویسی برای چنان داستان‌ها و فیلم‌های سخیفی زیادی بلند است. اما عجیب این‌ بود که هر چه‌قدر هم نتیجه آن فیلم‌ها ناامیدمان می‌کرد، فتحعلی اویسی به قول معروف همچنان چیزی از ارزش‌هایش کم نمی‌شد.

او می‌دانست حتی در همان فیلم‌های به‌اصطلاح مبتذل چه‌گونه باید تشخص خودش را حفظ کند و سطحی به نظر نرسد. سینمای ایران با تمام ندانم‌کاری‌ها، انحصارها و کمبود تخیل‌هایش کاری کرده بود که پیرمردِ کارکشته این عرصه به جای صرف عمرش در آثار خوب، مجبور باشد برای گذران زندگی در آثاری سخیف بازی و مدام خودش را تکرار کند، اما او هر چند در این دام افتاد، تسلیم نشد. او در سطح پایین‌ترین سکانس‌های آن فیلم‌های بی‌مصرف، همچنان فتحعلی اویسی بود و می‌دانست چه‌گونه باید مخاطب را جذب کند. شیرینی ذاتی‌اش به این موضوع کمک می‌کرد تا لااقل خودش را از گرداب بیرون بکشد. مثال روشنش زمانی بود که در یکی از سکانس‌های مادرزن سلام جلوی آینه خودش را آماده و تروتمیز می‌کند و در همان حال نیز رقص پا انجام می‌دهد و با صدای خوشش آواز می‌خواند. این صحنه در دستان بازیگر دیگری شاید به سکانسی مضحک تبدیل می‌شد اما فتحعلی اویسی کارش را بلد بود.

اصلاً چرا راه دور برویم؟ شما تصور کنید اگر بازیگر دیگری به جای او در نقش آقای کاوسی بازی کرده بود، آن‌طور شعرهای من‌درآوردی و بی‌سروته خوانده بود، به آن شکل عجیب عربی صحبت کرده بود و با آن ژست غریب خندیده بود، چه اتفاقی می‌افتاد؟ شک ندارم که نتیجه‌ای بی‌نمک و لوس به بار می‌آمد. اما جادوی اویسی سبب می‌شد همین حرکات به‌ظاهر دم‌دستی، تبدیل به مایه شادی و خنده میلیون‌ها انسان شود.

شاهین شجری‌کهن تعریف می‌کرد سال‌ها پیش در میدان مرکزی شهر رشت، صحنه‌ای ترتیب داده بودند و بازیگران «بدون شرح» را دعوت کرده بودند تا با مردم دیدار کنند. آن روز آن‌قدر شلوغ شده بود که جای سوزن انداختن پیدا نمی‌شد. مردم برای دیدن بازیگران «بدون شرح» سر و دست می‌شکستند اما ستاره میدان فتحعلی اویسی بود. وقتی میکروفن را دست گرفت تا چند کلمه‌ای صحبت کند، ملت با صدای بلند فریاد زدند: «دیجیتال! دیجیتال!» و از آقای کاوسی‌ خواستند تکیه‌کلام معروفش را بازگو کند. آقای کاوسی هم وقتی با همان سبک و سیاق خودش جمله «دیجیتالم کجا بود؟!» را گفت، مردم هورا ‌کشیدند و تشویق ‌کردند. چنین صحنه عجیبی جز درباره بزرگ‌ترین ستارگان عالم بازیگری و موسیقی، آن هم نه در ایران، اتفاق نیفتاده است. این جادوی بازیگری بود که می‌دانست چه‌گونه ظریف و شیرین باشد و دل‌ها را به دست بیاورد.

همین جادو بود که وقتی با آن صدای لطیف آواز خواند، مسحورکننده‌تر ‌شد. «می‌زند باران به شیشه» بازار موزیک آن‌وقت‌ها را درنوردید و فتحعلی اویسی را بیش از پیش محبوب کرد. در دوران نبودِ اینستاگرام و واتس‌اپ و تشکیلات مجازی، هر چیزی به‌راحتی گل نمی‌کرد اما صدای او آرامش‌بخش بود و به شکل جالبی به چهره جدی و حتی مقداری خشنش نمی‌آمد. همچنان که ظرافت طنازانه‌اش نیز تضاد جالبی با آن قدوقامت و چهره پیدا می‌کرد و شاید همین باعث می‌شد ماجرا جذاب‌تر شود. اما او برخلاف این هیبت، انسان مهربان و آرامی بود که خیلی‌ها روی این خصوصیت‌هایش انگشت گذاشته‌اند. نیاز طارمی، بازیگر سومین فیلم از چهار فیلمی که فتحعلی اویسی ساخت (مریم و میتیل) بعد از درگذشت این بازیگر فقید در صفحه اینستاگرامش با انتشار عکسی از خودش و او در پشت‌صحنه آن فیلم، به مهربانی و خوش‌رویی این بازیگر اذعان کرد و یاد خاطرات آن دوران زیبا را گرامی داشت. تماشای این عکس خاطره‌انگیز در حالی که فتحعلی اویسی هنوز پا به دوران پیری نگذاشته و نیاز طارمی کودکی بیش نیست، در خاطره جمعی ما نیز جا خوش کرده است؛ مریم و میتیل را در نوجوانی دیده بودیم و از معصومیت و سادگی جاری در آن لذت برده بودیم.

کارنامه پربار او آن‌قدر متنوع است که لااقل تا اوایل دهه هشتاد، نشان از دقت‌نظرش در خواندن فیلم‌نامه‌های مختلف و انتخاب‌های درستش دارد. آقای جلالی در پرنده کوچک خوشبختی (پوران درخشنده)، سرهنگِ ناخدا خورشید (ناصر تقوایی)، یزقل در سرب (مسعود کیمیایی)، موسیو ژولی در دلشدگان (علی حاتمی)، سرهنگ سپهر در مومیایی ۳ (محمدرضا هنرمند) و… تنها چند نقش انگشت‌شمار و البته به‌یادماندنی او هستند که نشان می‌دهند چه انتخاب‌های درجه‌یکی می‌کرد. البته این موضوع به این هم برمی‌گردد که آن سال‌ها برعکس سال‌های اخیر، فیلم‌نامه‌هایی نوشته می‌شد که بیش از حالا بازیگران خبره و درست‌وحسابی را پای کار می‌کشاند. به نظر می‌رسد انگار آن سال‌ها لااقل اندکی هم که شده، تخیل در نقش‌نویسی و تصور بازیگرانِ انگِ نقش‌ها بیش از حالا بود.

او هم‌چنان که در برنامه «خندوانه» به اصرار رامبد جوان، رو به دوربین لبخند زد و آن لبخند را برای همیشه در ذهن ما ثبت کرد، بغض کردن و اشک ریختنش در آخرین قسمت «بدون شرح» در حالی که رو به دوربین با مخاطب حرف می‌زد و پایان سریال را اعلام می‌کرد نیز در ذهن همه ثبت شد. آن خنده و این گریه، دقیقاً دو روی انسانی و زیبای هنرمندی بودند که می‌دانست از جان خودش و دنیا چه می‌خواهد.

من نه‌تنها عاشق آقای کاوسی/فتحعلی اویسی، تکیه‌کلام‌ها و شیرینی‌هایش بودم، بلکه با او به چیزهای خوشمزه‌ای هم علاقه‌مند شدم. از جمله کشک! او در «بدون شرح» مدام دنبال کشک می‌گشت تا به قول خودش «گوشه لپش» بگذارد و بمکد چون اعتقاد داشت خاصیت دارد. شکل تعریف او از این ماده غذایی و به‌اصطلاح «مزه آوردن» آن (فتحعلی اویسی استاد مزه آوردن هر چیزی بود)، باعث شد من دلبسته کشک بشوم. یعنی همان کاری که چارلی چاپلین با کفشش کرد و آن را چنان خورد و مزه آورد که به این فکر انداخت‌مان جدی‌جدی می‌توان کفش را پخت و خورد. شاید شوخی به نظر برسد اما فتحعلی اویسی دقیقاً همین‌قدر زندگی‌ساز، جذاب و البته هنرمند بود.

۴ دیدگاه به “در رثای فتحعلی اویسی (۱۴۰۰-۱۳۲۴)”

  1. 小津安二郎 گفت:

    از خنده هایش می ترسیدم در کودکی!فیلم هابیت که در کودکی دیدم شیر و عسل و پدرزن سلام بود!انتظار نداشته باشید من هم مثل کاسپار نوئه،در کودکی اودیسه فضایی دیده باشم.البته یادم میاد یک بار تلویزیون داشت پخش میکرد(شبکه چهار؟) فکر کردم مستند حیات وحش هست! پنج شش سال از عمرم می‌گذشت اگر اشتباه نکنم.
    جمله آخر هم در _مورد این مرحوم _اصلا شوخی نیست.
    زندگی ساز،جذاب و البته هنرمند بود…

  2. آراد گفت:

    من خیلی ایشون رو دوست داشتم و دارم . من اولین بار ایشون رو در سریال او بگویید دوستش دارم به یاد میارم . جالب تر اون فیلم هم با اسم ایشون تو یادم هست . اما بعدها کم کم، فیلم های دیگشون هم دیدم و دانلود کردم خیلیاشو و بعضی هاش اصلا انگار دیگه نیستن آبدار شاه که اونجا انگیسی حرف زدن من خواستم تجدید خاطره کنم اما انگار نیست دیگه این سریال!و همین سریال به او بگیزد دوستش دارم هم انگار وجود نداره !!! برای من هم بدون شرح واقعا خیلی جذابه … ی فیلم دیگه هم بازی کردن آقای زرنگ ی دیالوگ ماندگاری داره من اون رو تقدیم شما و متن زیباتون که در باره استاد نوشتید میکنم
    یعنی دستت دُرس واقعا یعنی درود بر تو یههه یههههههه یههههههههههه(تهش هم همان خنده های معروف دوستداشتنی )

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم