پوستر چهاردهم

پوستر چهاردهم

بره (والدیمار یوهانسون) یکی از عجیب‌ترین فیلم‌های سال گذشته‌‌ی میلادی‌ست (اینجا). فیلمی که ترس و فانتزی و واقعیت و توهم را در هم مخلوط می‌کند و به جمع‌وجورترین شکل ممکن به مخاطب نشان می‌دهد. پوستر طراحی‌شده برای آن، درست عین حال‌وهوای فیلم، مرموزانه و مینی‌مالیستی‌ست؛ یک زن و مرد، در سمت راست و چپ کادر ایستاده‌اند. زن به چیزی بیرونِ قاب نگاه می‌کند. مرد چیزی در بغلش نگه داشته که فقط بخشی از سرش پیداست و با کمی دقت، می‌توان آن را تشخیص داد: یک بره. البته نام فیلم که با فونتی بزرگ و در مرکز قاب نوشته شده، کار ما را برای حدس زدن آسان‌تر می‌کند. اما موقعیت بره در بغل مرد چندان عادی به نظر می‌رسد. او بره را در لباسی گرم پوشانده و طوری نگهش داشته که انگار از بچه‌اش نگهداری می‌کند. این موقعیت، به‌خوبی داستان را بدون لو رفتن بازگو می‌کند.

شخصیت زن که با نگاهی عجیب به جایی خارج از کادر خیره است، انگار نگران به نظر می‌رسد. اگر فیلم را دیده باشید، او مدام نگران از دست دادن بره است و این نگاهِ عجیب در پوستر فیلم، در واقع بیانگر حال و احوال زن در داستان است. انگار به جایی می‌نگرد که همان موجود عجیبِ درون فیلم ایستاده است. موجودی که دنبال بره می‌گردد تا حیوان را از آن‌ها بگیرد. وجود رشته‌کوه‌هایی که در پس‌زمینه دیده می‌شوند نیز به‌خوبی مکان اتفاق افتادن وقایع داستان را بازنمایی می‌کنند تا خبر داشته باشیم زن و مرد داستان کجا زندگی می‌کنند و قرار است با چه فضایی طرف باشیم.

وجود این ریزه‌کاری‌هاست که پوستر این فیلم جذاب، مرموز و عجیب را به یک طراحی موفق تبدیل می‌کند.

.

۳ دیدگاه به “پوستر چهاردهم”

  1. کریگ شوارتز گفت:

    حقیقتا درود بر سینمای اسکاندیناوی.
    فنلاند و برادران کائوریسماکی دوست داشتنی(مخصوصا اون ردداده ی سیگاری دائم الخمر بانمک)،سوئد و روی آندرشون نازنین و برگمان بزرگ و شوستروم گرانقدر،دانمارک و دگما ۹۵ و توماس وینتربرگ باهوش و اون عزیز دیوانه(یا مجنونی به نام لارس) شیفته ی کارل تئودور درایر و اریک فون اشتروهایم(متاسفانه ایشون دانمارکی نیستن ولی به هر حال)که انگار خیلی بیشتر از اون که فکر میکنیم بهمون نزدیکه،فقط بیشتر از ما دیوونه است و اگه ما اندازه ی یه نخود جسوریم ایشون اندازه ی یه هندونه جسوره و چه بسا بیشترD:
    و حتی سینمای ایسلند و نروژ که من خیلی وقت نذاشتم براشون،صادقانه اش اینکه اصلا.
    تنها کار مفید در این راستا فقط خوندن نقد lamb توسط شما بودD:
    به نظرم سینمای اسکاندیناوی(حداقل برای من)منش ادبیات روسیه در زمان طلاییش رو در پیش داره.
    جسور،خلاق،مدرن(داستایفسکی رو به یاد بیارید)
    بغایت دغدغه مند،بغایت نشان دهنده ی روح جامعه.
    فضای “سرد “و خشکی داره،ولی انقدر خوب درون و بیرونمون رو نشون میده که شاید جاهایی جا بخوریم،اما “دلگرممون” میکنه.
    نه به اینکه همه چی درست میشه،به اینکه آدمایی هستن که به خودمونیم بقبولونیم که تنها نیستیم،گر چه به اندازه ی یه اقیانوس بینمون فاصله است،اما راه ارتباط ما با اون بزرگان شخصیتهایی که کشف کردن هستن و نه خلق(این جمله رو از یکی از فیلمهای آقای رومر دزدیم،فکر کنم زانوی کلر) ایریس(دختر کارخانه کبریت سازی),جاستین(مالیخولیا)،دکتر ایساک(توت فرنگی های وحشی)و…
    عیدتون مبارک،شاد باشید.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم