.
چیزها!
.
مدتهاست که سینما نرفتهام. البته اگر دورهمیهای فیلمبینیام در پردیس شمیران و نمایش فیلمهای خارجی را قلم بگیرم، خیلی وقت است که دیگر هیچ فیلم ایرانیای روی پرده تماشا نکردهام. دلایل زیادی دارد که حالا وقت پرداختن به آنها نیست. فقط یکی از آن دلایل را میگویم: هیچ فیلمی آنقدرها جذبم نکرده که برای تماشایش روی پرده وقت بگذارم. میپرسید پس ماجرای این سه فیلم چیست؟! اینها را زمان اکران جشنوارهایشان تماشا کرده بودم. هر کدام از این سه فیلم در سالهای گذشته و در جشنوارههای فجر قبلی به نمایش در آمده بودند که همان زمان دربارهشان چیزکی نوشته بودم و حالا شما آن «چیزک» را میخوانید. شاید به درد کسانی که این روزها سینما میروند و فیلمها را روی پرده تماشا میکنند، بخورد. به درد من که نخورد!
نسیم و مجتبی زندگی محقرانهای را میگذرانند. روزی که مجتبی با پراید تازهشان تصادف میکند و موقتاً فلج میشود و به بیمارستان میافتد، نسیم با واقعیت هولناکی مواجه میشود: مجتبی نهتنها مصرفکنندهی شیشه است بلکه فروشنده هم هست. حالا او باید با اوضاع جدیدی که با آن روبهرو شده کنار بیاید …
میزان غم فیلم بالاست اما این غم و تباهی، بیش از آن که جهانبینی داشته باشد، از سطح برمیخیزد. مشکل پشت مشکل، مصیبت پشت مصیبت و زنی تنها و نالان که باید با وضع موجود، هم خودش، هم نوزادش و هم شوهرش را نجات بدهد. فیلم دیر آغاز میشود و از جایی به بعد، به شعارگویی میافتد که با حضور پرستاری به نام فریبا، که از بیمارستان محل کارش مورفین میدزدد، به مراحل حادی میرسد که بیننده را دچار سرخوردگی میکند. فیلم سعی میکند از تمام مصیبتهای اجتماعی حرف بزند؛ اعتیاد، رشوه، طلاق و … به این شکل است که داستان باد میکند و میترکد.
صبا که از دوران کودکی به همراه خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کرده، زندگی نابهسامانی را میگذراند. او معتاد به مواد مخدر است و در حالی که مادرش با مرد دیگری ازدواج کرده، محمود، پدرش، از او نگهداری میکند اما از پس رفتارهای نابههنجار صبا برنمیآید …
فیلم میخواهد مصایب ایرانیهای مهاجرتکرده به آمریکا را تعریف کند اما گیج و گنگ است و نمیداند چه باید بگوید. رفتوبرگشتهای داستان، از کودکی صبا به بزرگسالیاش، هیچ گرهای نمیافکند و هیچ مشکلی را حل نمیکند. نتیجهی این رفتوبرگشتها، تنها ساختاری آشفته و خستهکننده است که قرار نیست به جایی برسد. صبا مدام مواد میکشد، نشئه میکند، بیهوش میشود، بالا میآورد و محمود در پی دختر، این طرف و آن طرف میرود. کل فیلم همین است. در این میان علیمردانی سعی میکند با نشان دادن کارتنخوابهای آمریکایی، مجوز فیلمش برای نمایش در ایران را هم صادر کند! فیلمی که هیچ ایدهی مرکزیای ندارد و مانند شخصیت اصلیاش انگار به خاطر مصرف مواد، گیج میزند! مایکل مدسن، در بدترین حضور کارنامهی عریض و طویلش، شمایل یک کابوی را به خود گرفته که در واقع به تلقی دهههای گذشتهی سینمای ایران از آمریکاییها برمیگردد و علیمردانی دوباره آن نگاه سطحی به هویت آمریکایی را با لباس مسخرهای که تن مدسنِ بیچاره کرده، بازسازی میکند!
مرجان که متخصص زنان است، باردار نمیشود. او که زندگی نهچندان گرمی با امیرعلی، همسر روانشناسش، سپری میکند، تصمیم میگیرد از رحم یک زن به نام مهروز استفاده کند تا به واسطهی او بچهدار شوند. مهروز که پسرکوچکش نیاز به عمل پیوند کلیه دارد، به این کار تن میدهد اما برادر غیرتی و عصبیاش، محمود، مخالف این کار است. مهروز از خانهی خودش فرار میکند و به خانهی مرجان و امیرعلی پناه میآورد. در ابتدا مرجان از این موضوع استقبال میکند اما کمکم احساس می کند امیرعلی نسبت به مهروز حسی پیدا کرده است…
کاری در حدواندازهی تلویزیون، آن هم از نوع بدش! به هیچ عنوان نمیتوان شخصیتها را باور کرد. میترا حجار در نقش مرجان، تکلیفش با خودش مشخص نیست؛ نه اصرارش برای بچهدار شدن و انتخاب مهروز و نه شکش به امیرعلی. دادوبیدادها و لاتبازیهای پژمان جمشیدی در نقش محمود هم هیچ هویت مستقلی پیدا نمیکند. معلوم نیست چه کارهی داستان است. یک جایی از امیرعلی به جای حقالسکوت، پول وانت میخواهد تا به نام خواهرزادهی بیمارش بزند، اما بعد از این که خواهرزادهی کوچکش در حین عمل جراحی پیوند کلیه میمیرد، پولها را به سمت امیرعلی پرت میکند و میگوید: «مرد نیستی» و یک جوری این حرف را میزند که انگار امیرعلی مسبب مرگ پسربچه شده است. چند باری دادوبیداد الکی میکند، مهروز را در خانه حبس میکند، با دکتر جراحی که خواهرزادهاش زیر دستان او در حین عمل پیوند کلیه مرده، دعوا میگیرد، امیرعلی را تهدید میکند و… اما همهی این کارها منجر به خلق یک شخصیت درست و حسابی نمیشود. خودِ امیرعلی هم یکی از آشفتهترین شخصیتهای داستان است. انگار تکلیفش را نمیداند. لحظهای طرف مرجان است، لحظهای مخالف اوست، لحظهای به سمت مهروز میرود، لحظهای او را پس میزند … خلاصه اینکه بیمادری فیلم الکنیست.
پاسخ دادن