بیست‌وپنجمین کتاب سال سینمای ایران: سینمای اکشن

بیست‌وپنجمین کتاب سال سینمای ایران: سینمای اکشن

نظرسنجی از من و منتقدان سینمایی درباره‌ی بهترین‌های سال ۹۴ و هم‌چنین بهترین‌های اکشن سینمای ایران در کتاب سال مجله‌ی «فیلم»

نگاهی به فیلم اتاق Room

نگاهی به فیلم اتاق Room

  • بازیگران: بری لارسون ـ جیکوب ترمبلی و …
  • فیلم‌نامه: اما داناهیو براساس رمانی از خودش
  • کارگردان: لنی آبراهامسون
  • ۱۱۸ دقیقه؛ محصول ایرلند، کانادا؛ سال ۲۰۱۵
  • ستاره‌ها: ۲/۵ از ۵

 

اتاق کوچک، اتاق بزرگ

 

خلاصه‌ی داستان: مادر و پسری نزدیک به هفت سال در یک اتاقک کوچک توسط مردی مرموز زندانی شده‌اند. پسر کوچک که تا حالا محیط بیرون را ندیده است، فقط همان دنیای اتاق را می‌شناسد اما مادر تلاش می‌کند از آن‌جا خلاص شود و به پسر بباوراند که دنیای بزرگ‌تری هم وجود دارد … (بیشتر…)

بخشی از رمان «فرزند پنجم» اثر دوریس لسینگ

با شانه‌های پیش‌افتاده و زانوهای خمیده ایستاده، انگار آمده بود به جایی بجهد. هیکل کوچولوی خپل و درشتی داشت، با سری گنده که موهای کوتاه زرد زبرش از فرق دوگانه سر تا پیشانی باریک سختش روییده بود. بینی پهن نوک‌برگشته‌ای داشت. لب‌هایش گوشتالو و لوچه بود. چشمانش به دو تکه سنگ مات می‌مانست. هریت برای اولین بار فکر کرد اصلاً به بچه شش ساله نمی‌ماند، خیلی بزرگ‌تر به نظر می‌رسید. تقریباً می‌شود او را با مرد کوتوله‌ای اشتباه گرفت، نه به هیچ‌وجه با یک بچه.

دکتر به بِن خیره شد. هریت هر دو را زیر نظر گرفت. بعد دکتر گفت: «بسیار خب، بِن، حالا برو بیرون. مادرت چند دقیقه دیگر می‌آید پیشت.»

بِن از جا جنب نخورد. دکتر گیلی باز توی آیفون چیزی گفت. در باز شد و بِن را کشان‌کشان و غران از جلو چشم دور کردند.

«بگویید ببینم، دکتر گیلی، چه دیدید؟»

سکوت دکتر گیلی توأم با احتیاط و رنجش بود؛ وقتی را که به انتهای مصاحبه مانده بود حساب می‌کرد. جواب نداد.

هریت که می‌دانست بی‌فایده است، اما می‌خواست این موضوع به زبان بیاید و شنیده شود، گفت: «انسان نیست، هست؟»

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

نگاهی به فیلم کوچه‌ی بی‌نام

نگاهی به فیلم کوچه‌ی بی‌نام

  • بازیگران: فرهاد اصلانی ـ باران کوثری ـ فرشته صدرعرفایی و …
  • نویسنده و کارگردان: هاتف علیمردانی
  • ۸۳ دقیقه؛ سال ۱۳۹۳
  • ستاره ها: ۳ از ۵
  • این یادداشت در سایت ماهنامه‌ی «فیلم» منتشر شده است (اینجا)

 

بیا قدر یکدیگر بدانیم!

 

خلاصه‌ی داستان: در کوچه‌ی شهید بی‌نام که در جنوب شهر واقع شده است، حاج‌مهدی به همراه خانواده‌اش در طبقه‌ی دوم ساختمانی قدیمی زندگی می‌کند. در طبقه‌ی اول این ساختمان همسر برادر حاج‌مهدی به همراه پسرش حمید، ساکن هستند. حمید عاشق دختر بزرگ حاج‌مهدی است و می‌خواهد با او ازدواج کند و به غیر از مادرش، هیچ کس مشکلی با این قضیه ندارد. زمانی که حمید به اصرار حاج‌مهدی با هواپیما به جنوب سفر می‌کند، درام این خانواده آغاز می‌شود: ساعتی بعد از پرواز خبر می‌رسد که هواپیما سقوط کرده است و همه‌ی سرنشینانش جان باخته‌اند. اعضای خانواده با شنیدن این خبر دچار ترس و اضطراب می‌شوند و به تکاپو می‌افتند تا به صحت و سقم آن پی ببرند… (بیشتر…)

بخشی از رمان «خداحافظ گاری کوپر» اثر رومن گاری

ـ خوب، اگر با کلمات میونه ندارید، چطور فکر می‌کنید؟

ـ سعی می‌کنم اصلاً فکر نکنم، قربان. ولی بعضی وقت‌ها خیال‌پردازی می‌کنم.

ـ مگر با هم فرق دارند؟

ـ بله، قربان. خیلی فرق دارن. خیال‌پردازی برای اینه که آدم به چیزی فکر نکنه. اون‌وقت خیلی خوشه.

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم