نگاهی به فیلم سعادت آباد

نگاهی به فیلم سعادت آباد

  • بازیگران: لیلا حاتمی ـ حامد بهداد ـ حسین یاری ـ مهناز افشار
  • فیلم نامه: امیر عربی
  • کارگردان: مازیار میری
  • ۸۹ دقیقه؛ محصول ایران؛ سال۱۳۸۹
  • ستاره ها: ۲/۵ از ۵

حجمِ بالای مشکلات!

خلاصه ی داستان: سه زوج، که دوستان قدیمی یکدیگر هستند، به مناسبت شب تولد همسر یکی از زوج ها، به خانه ی آنها می آیند و قرار است خوش بگذرانند در حالیکه روابط بینشان کم کم عوض می شود …

 یادداشت: بهرحال اسم فیلم “سعادت آباد” است و همان اول کار، وقتی یاسی که به مناسبت تولد محسن، همسرش، در حال درست کردن غذاست، دستش را با چاقو می بُرد، دیگر مطمئن می شویم که ماجرا بودار خواهد بود! زوج ها کم کم دور هم جمع می شوند و فیلم با ریتم خوبی جلو می رود در حالیکه نود در صد نماها در همان خانه ی یاسی و محسن می گذرد. نویسنده و کارگردان سعی کرده اند با چینش اطلاعات در طول کار به شکلی عمل بکنند که تماشاگر خسته نشود. اما در هر حال در بیست دقیقه ی آغازین، این اتفاق، یعنی خستگی تماشاگر کمی رخ می دهد و رفت و آمد زیاد آدم ها در آن خانه ی نه چندان بزرگ، کمی تکراری می شود تا اینکه اولین گره داستان، هر چند دیر، به وقوع می پیوندد و تلنگری به تماشاگر زده می شود؛ ماجرای زنگ مشکوک لاله و بعد گیر دادن همسر خشک و جدی و تعصبی اش به او درباره ی ماهیت شخص آن طرف خط، سپس پافشاری بر اینکه هر طور شده بفهمد او با چه کسی حرف می زده و در نهایت روشن شدن این موضوع که لیلا بدون اطلاع او و به خاطر مسافرت خارج از کشور، بچه ی در شکمش را سقط کرده، باعث می شود فیلم ریتم بهتری پیدا کند، تحرکی بگیرد و تماشاگر چیزی برای دنبال کردن داشته باشد. این داستان به همراه شخصیت بامزه ی حامد بهداد یا همان محسن، که با شلوغ کاری ها و حرف های خنده دارش خنده ای بر لب تماشاگر می نشاند، از عوامل سرپا ایستادن فیلم هستند. حرکات هیستریک و لحن خاص بهداد در اینجا خوب جواب داده و شخصیتی خلق شده که بر خلاف باقی شخصیت های نه چندان زنده ی کار، پرتحرک و دوست داشتنی ست. علاوه بر اینها، حضور یک سری جزئیات هم در اطلاعات دادن به مخاطب و عمق بخشیدن به کار موثر می افتد. مثل آغاز فیلم که یاسی خودش را جلوی آینه ی شکسته ی اتاق خواب، آرایش می کند و بدون اینکه تا پایان، حرفی از این آینه ی شکسته به میان بیاید، خودمان متوجه می شویم که نوع رابطه ی او و محسن چگونه است و تا قبل از آغاز فیلم چه بلاهایی سر هم آورده اند. اما فیلم نمی تواند به همه ی آدم هایش جان ببخشد و به سرانجام برساندشان. مشکل بزرگ اینجاست که نویسنده و کارگردان به قشر تقریباً ثروتمند جامعه چنان نگاه سیاه و بی روزنه ای انداخته اند که سنگینی اش باعث خم شدن کمر فیلم می شود. اینکه همه ی آدم های این مهمانی، مشکلی دارند باعث می شود فیلم چندان باورپذیر از کار در نیاید. یکی با دیگری قهر است و می خواهد طلاق بگیرد. آن یکی بچه اش را انداخته و از شوهرش همه چیز را مخفی کرده. دیگری کلک و دغلباز است. آن یکی نگاه های عاشقانه ای به همسر دوستش می اندازد و … . این حجم بالای مشکلاتِ پیدا و پنهان، به مخاطب فرصت تجزیه و تحلیل نمی دهد و اکثر روابط داستان در سطح باقی می ماند. مثل عشق پنهان بهرام به یاسی که چندان جذاب از کار در نمی آید و در خیل مشکلات عظیم دیگر آدم ها گم می شود. از همه گل درشت تر، داستان محسن است که اول می فهمیم سر بهرام را کلاه گذاشته و در پایان هم او را در خانه ی پرستار جوان دختر کوچکش می بینیم که لحظه ای واقعاً تکراری و کاملاً قابل پیش بینی است. دعوای بهرام و تهمینه هم کاملاً سردستی و بی مزه است. آنها می خواهند از هم طلاق بگیرند و خوب طبیعتاً علتش می تواند زندگی سردشان باشد ولی وقتی ما چیزی از آن نمی بینیم، آن علتِ شاید منطقی را هم باور نخواهیم کرد. بهرحال بهترین داستان این فیلم مربوط می شود به همین زوج لاله و علی که تحرکی به کار می دهد و البته باورپذیرتر از باقی قسمت ها است.  

 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم