فیلم هایی که نباید دید، شماره ی نُه

فیلم هایی که نباید دید، شماره ی نُه

  • نام فیلم: ریدیک (Riddick )
  • کارگردان: دیوید توهی

حیف از آن همه پول و انرژی که برای چنین فیلم بی سر و ته و پوچی مصرف شده است. امکان ندارد متوجه بشوید موضوع چیست و چه کسی دنبال چه کسی افتاده. هیچ داستانی در کار نیست و ون دیزل فقط خواسته روی صدایش مانور بدهد تا کمی خشن و کمی جذاب جلوه کند و خلاصه ملت را تحت تأثیر قرار بدهد اما هر چه زور می زند، اتفاقی نمی افتد. آدم های توخالی و مقوایی داستان، نه معلوم است چه می خواهند و نه معلوم است چه می کنند.

  • نام فیلم: همه چیز درباره ی عشق (It’s All About Love)
  • کارگردان: توماس وینتربرگ

جان مارچوفسکی، برای امضا کردنِ طلاقنامه، به مدت چند ساعت وارد فرودگاه کشوری می شود که النا، همسرش، یک پاتیناژکار معروف و حرفه ای، قرار است اجرایی بزرگ داشته باشد. با رسیدن به فرودگاه، جان با بادیگاردهای النا مواجه می شود که دنبالش آمده اند تا او را با خود ببرند. جان کم کم با حقیقت عجیب و تلخی مواجه می شود … فیلم گنگ و نامفهوم است. جنبه ی نمادینش به جنبه ی داستانی اش می چربد و در نتیجه تبدیل به اثری شده که می خواهد حرف های گنده ای بزند اما در نهایت بی نتیجه می ماند. نمی دانم اینکه گروهی به خاطر نخوابیدن تجارتشان، از روی النا ـ معلوم نیست به چه شکلی ـ چندین کپی گرفته اند تا وقتی النای اصلی بازنشسته شد، از بقیه ی الناها استفاده کنند، چه ربطی به ماجرای درگیر بودن زمین با مصیبتی فراگیر مثل یخ زدگی پیدا می کند. همینجاست که می گویم آن جنبه ی استعاری اثر بیرون می زند و جذابیت از بین می رود، داستان از بین می رود. یا مثلا آخرش هم متوجه نشدم ماجرای برادر جان که از اول تا آخر فیلم، در هواپیما ست و حرف های فلسفی می زند به کجای این داستان مربوط می شود. عجیب تر از همه، قضیه ی بی وزنی آدم هاست که تا آخرش هم نمی فهمم چه ربطی به باقی قضایا پیدا می کند. فیلمی بسیار بد از وینتربرگِ باهوش.

  • نام فیلم: مرد تای چی (Man of Tai Chi)
  • کارگردان: کیانو ریوز

تایگر، از استادش هنر تای چی را می آموزد، هنری رزمی که بیش از قدرت جسمی به قدرتی درونی متکی ست. از سوی دیگر، دوناکا، مردی ست خبیث که به شکل زیرزمینی مسابقات مبارزه تا سر حد مرگ را رهبری می کند. او که هنر تایگر در مبارزه را دیده، تصمیم می گیرد استخدامش کند … فیلمی به شدت مصنوعی با یک خط داستانی آبکی و  با تیپ هایی سطحی و بی معنا. از آن مأمور پلیس زن که تقریباً در فیلم هیچ کاره است و فقط الکی اینطرف آنطرف می رود و آخرش هم خودِ تایگر خودش را به او تسلیم می کند وگرنه که این خانم پلیس عمراً اگر می توانست کاری بکند، بگیرید تا برسید به آدم بده ی داستان دوناکا که ریوز، به بدترین و اغراق آمیزترین شکل ممکن، با آن صدای برآمده از ته گلو، نقشش را بازی می کند و معلوم هم نمی شود بالاخره چرا فیلم زندگی تایگر را می گیرد و می خواهد با این فیلم ها چه بکند و همینطور بیایید جلو تا برسید به خودِ تایگر که در طول فیلم فقط مبارزه می کند و هیچ نشانی از جذابیت های ستاره های هنرهای رزمی مثل جت لی و چکی چان را ندارد و نمی تواند هم داشته باشد.

  • نام فیلم: آناهیتا
  • کارگردان: عزیزالله حمیدنژاد

خورشید دانش آموخته ی رشته ی شیمی ست و به خاطر تحقیقاتش با عنوان تأثیر محیط بروی تغییر شکل کریستال های آب که از سوی دانشمندی ژاپنی مطرح شده است، برنده ی جایزه می شود. بعد از کشته شدن هم اتاقی خورشید، او سعی می کند از طریق همین ایده ی علمی، قاتل را پیدا کند … فیلم از دو داستانک تشکیل شده که به هیچ وجه، نه ربطی به هم دارند و نه ایده ی اولیه ی اثر، نظریه ی علمی دکتر ماسارو ایموتوی ژاپنی، در چارچوب داستان نقشی ایفا می کند. قاتل را که معلوم نیست چگونه پلیس ها کَت بسته می گیرند و زندانی اش می کنند و بعد هم یک داستان لوس از زبان قاتل می شنویم تا مثلاً انگیزه ی این عمل او باشد. ماجرای نامزد خورشید هم که در کار عتیقه جات است، کلاً ساز دیگری می زند که ناگهان در میانه ی فیلم کاشف به عمل می آید که این آقا بهنام قاچاقچی ست و این وسط باز هم مولکول های آب، نقشی در این ماجراهای آبکی ندارند!  برای اینکه مثلاً آب تبدیل به موتیفی در داستان شود، کارگردان با دلیل و بی دلیل، آب را نشانمان می دهد، چه آنجا که شخصیت ها لیوانی آب می نوشند، چه آنجا که از کنار فواره های شهر رد می شوند، چه آنجا که خودشان را درون استخر می اندازند و چه آنجا که از سقف آب می چکد. اما این تأکید روی عنصر آب، نه تنها به مفهوم اثر کمکی نمی کند، بلکه بیش از حد تأکیدی و گل درشت است.

  • نام فیلم: Code Blue
  • کارگردان: ارسولا آنتونیاک

ماریان پرستاری ست که با افراد مریض و رو به موت سر و کار دارد و از آن ها مراقبت می کند. او پیردختری ست تنها و مشکل دار ! … راستش هر چه سعی کردم بفهمم مشکل این خانم پرستار چیست، نتوانستم. فیلم با لاغرترین و بی سر و شکل ترین ایده، می خواهد دنیایی حرف بزند که اصولاً عملی شدنش در سینما، همیشه با شکست مواجه بوده است. حالا خوب شد که زمان فیلم فقط ۸۰ دقیقه بود وگرنه خیلی دلم به حال وقتم می سوخت و البته وجود نرم افزارِ Power Dvd هم امکانی ست که هنگامِ اینگونه فیلم های کشدار و لاغر، می شود از وجودشان استفاده کرد که داستان را تندتر جلو ببریم!

  • نام فیلم: دریاچه ی دراکولا (Lake of Dracula)
  • کارگردان: میچیو یاماموتو

 آکیکو که در زمان بچگی، دراکولا را به چشم دیده، هنوز هم بعد از گذشت چند سال، این خاطره ی ترسناک را به یاد دارد … یک فیلم دراکولایی ژاپنی با داستانی که سر و تهش را نمی شود فهمید و حالا دیگر بیش از حد کهنه به نظر می رسد. بازیگر نقش دراکولا آنقدر صورتش سفید است که پیداست گریمور برای سفید کردن صورتش، کلی زحمت کشیده!

  • نام فیلم: نامزد دراکولا (La fiancée de Dracula)
  • کارگردان: جین رولین

اینهم یک فیلم داراکولایی دیگر، بدتر از بالایی! یک فیلم بی سر و تهِ مثلاً ترسناک که بیشتر یک کمدی ناخواسته است تا فیلمی ترسناک درباره ی دراکولا. حالا اصلاً  از جلوه های خنده دار و بازی ها مضحک و فضاسازی بچه گانه ی فیلم که بگذریم، می رسیم به اصل ماجرا و اینکه داستان این فیلم درباره ی چیست؟! اصلاً ماجرا چیست؟ فیلم که شروع شد خیال کردم، به دلیل مشکل دی وی دی، از وسط شروع شده و من دقایق ابتدایی را از دست داده ام. اما متوجه شدم فیلم واقعاً از همانجایی که دیده ام شروع شده است. یک شروع ناگهانی و بی معنا و بعد ادامه ای واقعاً بی سر و ته که امکان ندارد متوجه بشوید درباره ی چیست. می فرمایید امکان دارد؟ خب، پس دعوت تان می کنم فیلم را یک بار نگاه کنید، اگر بتوانید اصلاً!

  • نام فیلم: پیمان
  • کارگردان: مجید فهیم خواه

 فقط تأسف خوردم به حال فروتن که به چه حال و روزی افتاده است و مجبور است ( واقعاً مجبور است؟ ) در چه فیلم هایی بازی کند. عمراً اگر متوجه بشوید سر و ته این فیلم کجاست و چی به چیست. فروتن فقط جلوی دوربین، شق و رق و بی هدف، دیالوگ های خود را تکرار می کند و خودش هم نمی داند در داستان چه اتفاقی قرار است بیفتد.

  •  نام فیلم: حرام زادگان (Bastards )
  • کارگردان: کلر دنس

سر در آوردن از روابط آدم ها و اتفاقات در داستان، کار رستم دستان است. فیلم نامه نویسان و البته کارگردان، موفق نمی شوند داستانشان را خوب تعریف کنند. کلاً مشخص نیست چی به چیست!

  • نام فیلم: نازنین
  • کارگردان: مهدی گلستانه

منصور که به خاطر تعطیلی کارخانه، شغلش را از دست داده، تصمیم می گیرد به تهران بیاید و نزد فامیلش، مشغول به کار شود. آمدن او به تهران، مصادف می شود با آشنایی اش با جوانی قاچاقچی به نام نادر و خواهرش نازنین … اسم فیلم نازنین است اما این خانم هیچ کاری در این فیلم بی در و پیکر و شدیداً فیلمفارسی ندارد. اصلاً معلوم نیست دقیقاً به جز گریه کردن و آه و فین کردن، چه کار دیگری می کند. یک شخصیت دیگری هم در فیلم است به نام سامی که نقشش را مجید صالحی بازی می کند و به سبک فیلمفارسی ها، فقط برای مزه پرانی در داستان حضور دارد. لزومی دارد بگویم چجور مزه پرانی هایی؟! یک منصورِ منگ و گیج و گولِ شهرستانی هم در داستان هست که دستِ هر چه آدم خنگ و بی مغز را از پشت بسته. دائم یقه ی این و آن را می گیرد و هی پولش را می خواهد. یک آقا جهان هم هست که خب، از اسمش پیداست که آدم بده است. اصلاً “آقا جهان” مگر می تواند خوب باشد؟! می فرمایید می تواند؟ خب اگر بگویم او اسنوکر بازی می کند، موسیقی خارجی گوش می کند و ماشین های آنچنانی دارد و خیلی هم عنق است، آنوقت چه؟ باز هم می گویید آقا جهان می تواند خوب باشد؟

  • نام فیلم: دختر همسایه (The Girl Next Door)
  • کارگردان: گرگوری ویلسون

دیوید با مگی که برای تعطیلات به خانه ی عمه اش آمده، آشنا می شود. دیوید با رفت و آمد به خانه ی عمه ی مگی که چند پسر هم دارد، کم کم متوجه می شود، مگی از سوی آن ها مورد شکنجه های سختی قرار می گیرد … فیلم هیچ چیز ندارد. یک زن نیمه دیوانه، که معلوم نیست چه می گوید و قصدش چیست، دختر را به بدترین شکل ممکن شکنجه می دهد و پسرهایش را هم در این کار شریک می کند. تمام فیلم از شکنجه های این زن پر شده، بدون اینکه انگیزه ای یا هدفی برایش ساخته شود. طبق معمول، نویسندگان فکر کرده اند همین که ماجرا از روی واقعیت ساخته شده، کافی خواهد بود. این وسط معلوم نیست دیوید چرا کاری نمی کند. آیا خبر کردن پلیس، اینقدر کارِ سختی ست؟ چرا با آنکه بسیار هم باهوش و زرنگ به نظر می رسد، دست به اقدامی نمی زند؟ فیلم هیچ چیز ندارد و برخلاف تصور سازندگان، شکنجه هایش هم هیچ تأثیری نمی گذارند چرا که آدم هایش بی تأثیرند.

 

۹ دیدگاه به “فیلم هایی که نباید دید، شماره ی نُه”

  1. mojtaba89 گفت:

    بخشِ کوتاه درباره چند فیلم و این فیلمهای که نباید دید رو دوست دارم و کلا ایده خوبیه،مخصوصا برای فردی مثل شما که خیلی فیلم نگاه می کنه .
    بیشتر این فیلمها رو ندیدم و احتمالا هیچ وقت هم نخواهم دید ، فقط یه نکته :
    مرد تای چی قبول دارم فیلم خوب و چندان مهمی نیست اما برای علاقه مندان سبک رزمی و یا طرفداران کیانو ریوز کاره قابل تماشاییه ، در ضمن ریوز در اینجا از مبارزه ها فیلم می گیره و مثلا به صورت زنده برای یه سری افراد خاص نمایش می ده .
    موفق باشید

    • damoon گفت:

      ممنون از انرژی مثبت تان.
      من خودم از علاقه مندان سبک رزمی هستم و از کارهای جت لی و جکی چان لذتی بی نظیر می برم اما به نظرم این فیلم حتی در نشان دادنِ صحنه های رزمی هم از فیلم های مطرح این ژانر، بسیار عقب تر است حالا خوبی و بدیِ کلیتِ فیلم به کنار.

  2. غلامحسین مظلومی گفت:

    فیلم همه چیز درباره ی عشق (It’s All About Love) اشکالاتی داره اما فیلم بدی نیست.

  3. حامد گفت:

    من با طرز نقد شما کاملا مخالفم

    نقد باید سازنده باشد نه اینکه گفته شود مثلا این فیلمها را نباید دید

    اینطوری دیگران از دیدن فیلم منصرف می شوند و فرصت اینکه نظر منطقی

    در مورد ان فیلم را بدهند را از دست می دهند

    با تشکر

    • damoon گفت:

      این ها نقد نیست، چند خط یادداشت است درباره ی فیلم هایی که بد هستند. حالا اگر آن « دیگران » آنقدر سست عتصر هستند که با خواندنِ این مطلب، از دیدنِ آن فیلم ها منصرف می شوند که چه بهتر!

  4. حسین گفت:

    تویی که نقد بلد نیستی به نظر من سایتتو جمع کنی خیلی بهتر . فیلم man of tai chi توی فیلمنامه ایراد زیاد داره اما بازیگری و کارگردانی کیانو ریوز فوق العاده ست

  5. زهرا گفت:

    اولین تجربه کارگردانی کیانو ریوز برای فیلم man of Tai Chi بود و واقعا هم خوب کارگردانی کرد .به نظرم اگه این فیلمو نبینید از کفتون رفته .

  6. زهرا گفت:

    اینا فقط حرفن مثلا اگه یکی بگه فیلم بر باد رفته رو نگاه نکن تو که نباید قبول کنی حالا کاشکی یه کس مهمی بود که اینجور درباره این فیلما حرف میزنه.

  7. کریم گفت:

    سلام خاستم بگم فیلم مردی از تای چی اونقدرام که میگین بد نیست درسته اشکالات زیادی بهش وارده.مسلن من ازون خانوم پلیسه اصن خوشم نیومد واقعا هیچکاره بود.خود کیانو هم میدونس واسه همین تا اخره فیلم کاریش نداشت. انگیزه کیانو واسه عوض کردن شخصیت تایگر. رابطه احساسی بین تایگر و اون دختره به خوبی تعریف نشده بود. بازیگر فیلم raid رو اورده بودن ولی حتی نزاشتن یه مبارزه درست و حسابی با تایگر داشته باشه.اخرشم مبارزه کیانو با تایگر که تایگر فقد کیسه بوکس شده بود و اخرشم با جادو جنبل کیانو رو کشت.انتظار داشتم یه سبکی رو کنه و کیانو رو شکست بده.بااینهمه چون کیانو رو دوس دارمو صحنه های اکشن فیلم قشنگ بود بهش نمره شیش از ده میدم

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم