کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شماره‌ی هفتادودو

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شماره‌ی هفتادودو

 

  • نام فیلم: کسی نمی‌داند من اینجا هستم (Nobody Knows I’m Here)  
  • کارگردان: گاسپار آنتیلو
  • محصول: ۲۰۲۰

ممو جوان چاق و منزوی‌ای‌ست که دور از شهر و در دهکده‌ای ساحلی و زیبا روزگار می‌گذراند. او در رؤیای خوانندگی است و برای تحقق آن، هنگام نوجوانی در مسابقه‌های استعدادیابی هم شرکت کرده بود. اما اتفاقی تلخ، رؤیای خواننده شدن را از او گرفت و کارش را به انزوا ‌کشاند …

ایده‌ی جالبی دارد که البته از پس آن برنمی‌آید. زیادی کند و کشدار به نظر می‌رسد و تا به آن نقطه‌ی گره‌گشایی جالب فیلم برسیم، دیگر خسته و درمانده شده‌ایم. سکوت و کم‌حرفی ممو، نشان از گذشته‌ای تلخ و عجیب دارد. فیلم سعی می‌کند در پس داستان خود به برنامه‌های استعدادیابی که گاهی از جوان‌ها سوء استفاده می‌کنند و زندگی‌شان را به قهقرا می‌کشانند هم سقلمه‌ای بزند. صحنه‌ای که ممو بر اثر یادآوری خاطرات تلخ گذشته، استفراغ می‌کند و مایعی بنفش‌رنگ و زیبا بالا می‌آورد، صحنه‌ی عجیبی‌ست.

.

  •  نام فیلم: جانورانی که در کاه هم چنگ می‌زنند (Beasts That Cling to the Straw) 
  • کارگردان: کیم یونگ هون
  • محصول: ۲۰۲۰

کیم، کیف پر از پولی را در محل کارش پیدا می‌کند. او که زندگی آشفته‌ای دارد. سعی می‌کند به هر ترتیب این پول را برای خودش بردارد اما خبر ندارد که این کیف پول طی ماجرایی پر از قتل و کشتار به دست او رسیده است …

فیلم سعی می‌کند دو خط داستانی را در هم مخلوط کند و با پس و پیش روایت کردن بخشی از ماجرا، جذابیت‌های بصری و روایی‌اش را بالا نگه دارد که تا حدودی هم موفق به انجام این کار می‌شود. شخصیت‌های داستان همگی برای رسیدن به امیال و هوس‌های‌شان که بخش مهمی از آن را پول تشکیل می‌دهد، دست به هر کاری می‌زنند؛ مانند جوان چینی که برای رسیدن به دختر مورد علاقه‌اش حاضر است همسر وحشی زن را با ماشین زیر بگیرد که در نهایت هم با کشتن مردی دیگر، سر به جنون می‌زند و تصمیم می‌گیرد خودش را به پلیس لو بدهد که در نهایت توسط همان دختر به‌راحتی کشته می‌شود! در این فضای خفقان‌آور، هیچ‌کس به دیگری رحم نمی‌کند و به همین دلیل است که حال‌وهوا و داستان فیلم بیش‌ترین نزدیکی را با دنیای امروز ما دارد.

.

  • نام فیلم: مرد ایستاده‌ی بعدی (The Man Standing Next) 
  • کارگردان: وو مین هو
  • محصول: ۲۰۲۰

رئیس سابق سازمان امنیت ملی، پارک یانگ گک، به آمریکا تبعید می‌شود. او از تمام رازهای مخفی و اقدامات غیر قانونی دولت کره باخبر است. پارک یانگ که رئیس‌جمهور را مانعی بر سر راه دموکراسی می‌بیند، تصمیم به برملا کردن این رازها می‌گیرد. رئیس فعلی سازمان امنیت اطلاعات کره فردی به نام کیم گیو پیونگ، دومین فرد قدرتمند کره، از نزدیکان، وفاداران اصلی و افراد مورد اعتماد رئیس‌جمهور است. پیونگ بر سر دوراهی وفاداری و خدمت به رهبر خود و دفاع از دموکراسی و آزادی قرار می‌گیرد …

وقایع فیلم از واقعیت نشأت گرفته است و اطلاعات خوبی از دهه‌ی هفتاد کره و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی‌اش به مخاطب می‌دهد. فیلم‌ساز / فیلم‌نامه‌نویس موفق شده است شخصیت‌هایی جان‌دار و جذاب خلق کند که در رأس آن‌ها لی بیونگ هون، بازیگر، خواننده و مدل کره‌ای با قدرتی مثال‌زدنی شخصیت کیم گیو پیونگ را بازی می‌کند. شخصیتی که بین وظیفه‌ی میهن‌پرستانه و وفاداری به رییس‌جمهور کشورش، باید یک راه را انتخاب کند. نگاه‌های خویشتن‌دارانه‌ی او در قبال خیانتی که رییس‌جمهور و نوچه‌های فاسدش برای قبضه کردن مملکت انجام می‌دهند، در نهایت در آن سکانس تکان‌دهنده‌ی پایانی به انفجاری عظیم می‌انجامد که اوج فیلم است و بسیار تماشایی. مرد ایستاده‌ی بعدی یک درام سیاسی جذاب و درگیرکننده است که نشان می‌دهد در پس پشت بازی قدرت، چه چیزهای کثیفی نهفته است.

.

  •  نام فیلم: سیلی (Thappad)
  • کارگردان: آنوباو سینها
  • محصول: ۲۰۲۰

آمریتا و ویکرام که به‌تا زگی ازدواج کرده‌اند، زندگی خوبی را سپری می‌کنند تا این که یک شب، ویکرام بر اثر عصبانیت، سیلی ناخواسته‌ای به صورت آمریتا می‌زند و این آغاز ماجراست …

هر چند فیلم کاملاً طرف زن‌ها را می‌گیرد، اما نباید از این نکته غافل شد که قرار است درس عبرتی برای جامعه‌ی هند باشد و طرف صحبتش خانواده‌های هندی‌ای هستند که حقوق زن‌ها را نادیده می‌گیرند و کار شوهرها، کتک زدن زن‌هاست، همچنان که مستخدم خانه‌ی آمریتا، از شوهرش کتک می‌خورد و این کار در واقع چیزی عادی محسوب می‌شود. فیلم سعی دارد در پس یکدندگی آمریتا برای به کرسی نشاندن حرف خود، این عادی‌سازی را بشکند و نشان بدهد که حق و حقوق زن‌ها، چیزی نیست که بشود به‌راحتی آن را نقض کرد، حتی اگر در حد یک سیلی ناخواسته باشد که ویکرام به صورت آمریتا می‌زند. احتمالاً آقایان مخاطب فیلم، با دیدن یکدندگی آمریتا به ستوه خواهند آمد و از این که او به خاطر یک سیلی ساده، قصد ترک خانه و زندگی را دارد، عصبانی خواهند شد و در دل‌شان به او چیزی هم خواهند گفت و حتی این را به پای ضعف فیلم خواهند گذاشت اما این همه‌ی ماجرا نیست. فیلم سعی دارد در پس تصمیم قاطع آمریتا برای ترک ویکرام به خاطر آن سیلی ناخواسته، تصمیمی جدی‌تر را عیان کند؛ این پافشاری آمریتا قرار است به کل جامعه‌ی هند تعمیم داده شود. انگار آمریتا نماینده‌ای می‌شود برای تمام زنان هندی تحت ظلم و ستم همسران‌شان. آمریتا جفایی که بر مادران سرزمینش رفته را می‌بیند و درد آن سیلی را بیش‌تر و بیش‌تر حس می‌کند و این موضوع او را در تصمیمش مبنی بر ترک ویکرام راسخ‌تر می‌کند.

.

  •  نام فیلم: شهود (Intuition) 
  • کارگردان: آلخاندرو مونتیل
  • محصول: ۲۰۲۰

فرانسیسکو خوانز پلیسی‌ست که مأمور رسیدگی به پرونده‌ی قتل یک دختر می‌شود. این در حالی‌ست که خودش مظنون به قتل پسر جوانی‌ست که سال‌ها پیش همسرش را کشته بود. با مرگ پسر، همه‌چیز بر علیه فرانسیسکو رقم می‌خورد …

حیف ایده‌ی عجیب و جذاب که به کل هدر می‌رود. ساده‌انگاری‌های باورنکردنی و بی‌توجهی به جزییات و دیالوگ‌های برملاکننده‌ی بسیار سطح پایین، این ایده‌ی فوق‌العاده را هدر می‌دهد. برای روشن شدن قضیه، کافی‌ست به همان صحنه‌های اول توجه کنید که چه‌طور شخصیت‌ها برای در جریان گذاشتن مخاطبی که وارد داستان فیلم شده، مشغول توضیح دادن کارهای‌شان می‌شوند. این از آن فیلم‌هایی‌ست که جان می‌دهد هالیوودی‌ها با دقت بیش‌تری بازسازی‌اش کنند.

.

  • نام فیلم: درباره‌ی ابدیت (About Endlessness) 
  • کارگردان: روی آندرشون
  • محصول: ۲۰۱۹

داستان‌هایی از آدم‌هایی که در خودشان فرو رفته‌اند …

نمی‌دانم حال‌و‌حوصله‌ام کم شده یا روی آندرشون درجا زده است. آندرشون بدون کوچک‌ترین دستاوردی، همان حال‌وهوایی را می‌سازد که در فیلم‌های قبلی‌اش به کمال از آن‌ها استفاده کرده بود. همان ایده‌ها، همان داستانک‌ها، همان آدم‌های سرد و بی‌روح و زندگی‌های به‌ثمرننشسته و بی‌حس‌و‌حال. انگار آندرشون دیگر هیچ ایده‌ی جدیدی ندارد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: ویواریوم (Vivarium) 
  • کارگردان: لورکان فینگان
  • محصول: ۲۰۱۹

جما و تام به دنبال پیدا کردن خانه، با راهنمایی یک مشاور املاک به شهرکی پا می‌گذارند که خانه‌هایی شبیه به هم دارد. بعد از معرفی کوتاه خانه توسط مشاور، او غیبش می‌زند و جما و تام متوجه می‌شوند در این شهرک گیر افتاده‌اند. آن‌ها راهی به بیرون ندارند و به هر سمتی که می‌خواهند فرار کنند، دوباره از جلوی واحد خودشان سر در می‌آورند…

فیلم ایده‌ی عجیبی دارد اما اولاً برای یک فیلم کوتاه مناسب‌تر است تا اثری سینمایی و دوماً حرف‌های گنده‌ای قرار است بزند که در حدواندازه‌هایش نیست. اصولاً می‌توان صدو پنجاه جور تعبیر و تفسیر از لای ایده‌ی فیلم بیرون کشید و مشکل به نظرم همین است. فقط کافی‌ست جست‌وجویی در اینترنت انجام بدهید و به نقدهایی که درباره‌ی این فیلم نوشته شده، دقت کنید و یا حتی اگر حوصله کردید به کامنت‌هایی که مخاطبان پای همان نقدها نوشته‌اند هم نظری بیندازید. فقط در یکی از کامنت‌ها، کاربری پرحوصله، طی مطلبی شماره‌گذاری‌شده، ده مورد از تعابیری که می‌شود از داستان فیلم بیرون کشید را ردیف کرده بود که با خواندن‌شان دود از کله‌ام بلند شد! این به‌خوبی نشان می‌دهد که احتمالاً فیلم‌ساز هم نمی‌دانسته چه می‌خواسته بگوید یا در حالتی دیگر، زیادی می‌دانسته اما راهش را بلد نبوده!

نمونه‌ی دیگر این‌گونه فیلم‌ها که مشخصاً در ابتدا «حرف» و «پیام» هستند، بعد دست و پا در می‌آورند و تبدیل به فیلم سینمایی می‌شوند، پلتفرم (اینجا) است. در آن فیلم هم ایده‌ای عجیب براساس مفاهیمی چون «جامعه‌ی سرمایه‌داری»، «جامعه‌ی طبقاتی» و … شکل گرفته بود، بعد برایش داستانی تراشیده بودند. گول زدن مخاطب ساده‌دل، با این شیوه‌ی به‌ظاهر جذاب، کار راحتی‌ست. این‌گونه می‌شود که برای این نوع فیلم‌ها، تعابیر و تفاسیر ردیف می‌کنند و بیش از ظرفیت‌شان، چیزهایی به‌شان نسبت می‌دهند که حق‌شان نیست. وقتی کار به جایی می‌رسد که می‌توان از یک اثر هنری، هزارجور برداشت و تفسیر انجام داد، یعنی یک جای کار می‌لنگد! یعنی سازندگان آن اثر خواسته‌اند پشت این تعابیر پنهان شوند و خودشان را راحت کنند. ویواریوم ظاهر جذاب و عجیبی دارد اما وقتی بخواهی هزارجور پیام منتقل کنی، حتی نمی‌توانی یک پیام هم منتقل کنی.

 

  • نام فیلم: یک بی آر (۱BR) 
  • کارگردان: دیوید مورمور
  • محصول: ۲۰۱۹

سارا به مجتمع آپارتمانی جدیدی نقل مکان می‌کند که در ابتدای امر به نظر می‌رسد همسایه‌هایش خیلی خونگرم و اهل معاشرت هستند. اما کمی بعد واقعیت عجیبی برای او رو می‌شود …

فیلم ایده‌ی جالبی دارد و تا حدودی موفق می‌شود آن را برای بیننده جا بیندازد. پرسش‌های اولیه‌ای که در ذهن بیننده شکل می‌گیرند (این‌جا چه خبر است؟!)، ادامه‌ی تماشای فیلم را جذاب‌تر می‌کند که این موضوع در نهایت به مسیر عجیبی می‌رسد و این پاداش خوبی برای مخاطب است. این بار موضوعِ جامعه‌ای تحت سیطره‌ی تفکری فاشیستی و عجیب، به ساکنین یک آپارتمان نسبت داده شده است. ساکنینی که شستشوی مغزی داده شده‌اند تا تحت امر تفکری خاص باشند و قوانین فرقه‌ای عجبیب را مو‌به‌مو اجرا کنند. پایان‌بندی فیلم، سروشکل بهتری به کار می‌دهد و تفکربرانگیز است.

 

  • نام فیلم: پرتره‌ی زیبایی (güzelliğin portresi) 
  • کارگردان: اومور توراگای
  • محصول: ۲۰۱۹

نیسان بعد از قتل پدر نقاشش، به همراه همسر و بچه‌اش به محل دورافتاده‌ی زندگی پدر می‌آیند تا از ماجرا سر در بیاورند و تحت بازجویی‌های پلیس قرار بگیرند. ماندن نیسان در خانه‌ی پدر، یادآور خاطرات ترسناکی‌ست که نیسان آن‌ها را سال‌هاست با خود حمل می‌کند. دیدن نقاشی‌های خشن پدر، نیسان را می‌ترساند؛ نقاشی‌هایی که بیانگر واقعیتی ترسناک در دوران گذشته است …

فیلم سعی می‌کند راهی متفاوت از ترسناک‌های ترکی با محوریت روح و جن برود. داستان پرپیچ‌وخمش، جذاب و درگیرکننده پیش می‌رود و البته هر چه به سمت انتها می‌رویم، از قدرتش کم می‌شود. گره‌گشایی پایانی، هر چند متعجب‌مان می‌کند اما قوت لازم برای سروشکل دادن به فیلم را ندارد. فضاسازی کارگردان برای حس ترس و وحشتی که در جان نیسان رخنه کرده، بسیار چیره‌دستانه و درست است و البته بازی مناسب بورچین ترزی‌اوغلو در به ثمر رسیدن آن، نقش عمده‌ای دارد. او میان واقعیت و کابوس گرفتار شده است و نمی‌داند چیزی که حالا مقابلش می‌بیند خیال است یا واقعیت.

.

  • نام فیلم: مدرک جرم (Suç Unsuru) 
  • کارگردان: سلیمان آردا امینچه
  • محصول: ۲۰۱۹

دو جوان که هم‌خانه هستند، یک روز با حمله‌ی چند پلیس به محل زندگی‌شان آشفته و سرگردان از خواب می‌پرند. پلیس‌ها ادعا می‌کنند به آن‌ها خبر رسیده، در خانه‌ی جوان‌ها مدرک جرمی وجود دارد ولی جوان‌ها از این موضوع کاملاً بی‌اطلاع هستند. پلیس‌ها کل خانه را جست‌وجو می‌کنند و در این میان صحبت‌هایی بین دو جوان و آن‌ها در می‌گیرد …

اولین فیلم آردا امینچه که خودش هم نقش یکی از پلیس‌ها را بازی می‌کند، کار شسته‌ورفته و خوبی از آب در آمده است. فیلم در زمان واقعی اتفاق می‌افتد و کل داستان در خانه‌ی جوان‌ها می‌گذرد. از این نظر، آردا امینچه به‌خوبی موفق شده با خرده‌ریزهایی که تدارک دیده و البته بازی باورپذیر بازیگرانش، کاری کند که مخاطب پای ماجرا بنشیند و در تعلیق این موضوع که آیا حق با پلیس‌هاست یا جوان‌ها، دست و پا بزند. بعضی از داستانک‌هایی که برای پیش رفتن ماجرا استفاده شده، چندان چفت‌وبست و عمق ندارند و می‌توانستند حذف شوند، اما به هر حال این کارگردان جوان ترک سعی کرده با همین خرده‌ریزها، فضاسازی کند که انصافاً هم موفق شده کار سختی را به سرانجام برساند. اما مشکل ترسناک فیلم، در پایانش اتفاق می‌افتد که قرار است غافلگیری باشد اما این غافلگیری به سردستی‌ترین شکل ممکن اتفاق می‌افتد و کاملاً هم پادرهوا رها می‌شود و این همه انتظار مخاطب برای به نتیجه رسیدن داستان، بی‌معنا باقی می‌ماند.

.

  •  نام فیلم: گا‌ه‌شناسی (kronoloji)
  • کارگردان: علی آیدین
  • محصول: ۲۰۱۹

هاکان که خبر بچه‌دار نشدن‌شان را از نهال شنیده، متوجه می‌شود که نهال با مردی همراه شده است. او نهال و مرد را تا دم در خانه‌ای غریبه تعقیب می‌کند و در نهایت هر چه‌قدر منتظر نهال می‌ماند، خبری از زن نمی‌شود. هاکان به جان مرد غریبه می‌افتد تا جای همسرش را پیدا کند. اما مرد حرفی نمی‌زند…

فیلم با نامش که در دقیقه‌ی پنجاه‌وخرده‌ای بر تصویر ظاهر می‌شود، یک چرخش اساسی به وجود می‌آورد که شوکه‌کننده است. روند پی‌گیری ماجرای گم شدن نهال توسط هاکان، قرار است به شناخت بیش‌تر مخاطب از این زن و مرد و گذشته‌ای که در آن دست‌وپا می‌زدند، منجر شود. هر چند این اتفاق چندان شکل نمی‌گیرد و فیلم‌نامه‌ی یک‌خطی و البته کم‌مایه که در بخش کارگردانی هم گاهی بیش از حد کش پیدا می‌کند، اجازه‌ی همراه شدن مخاطب با فیلم را نمی‌دهد، اما نکته‌ی جالب و جذاب فیلم، پرسش پایانی هاکان از پلیس است. این پرسش عجیب، می‌طلبید که بیش از این‌ها با شخصیت هاکان آشنا شویم و او را دکتر جکیل و مستر هایدگونه ببینیم و بیش‌تر به عمق روانش پی ببریم اما متأسفانه این اتفاق هم نمی‌افتد و شخصیت هاکان، چندان جفت‌وجور نیست. اما به هر حال، این فیلمی‌ست از سینمای ترکیه که می‌توان همراهش شد.  

.

  •  نام فیلم: پژمرده (Soluk)
  • کارگردان: اُزکان ییلماز
  • محصول: ۲۰۱۹

تامر رو به مرگ است. آسلی، دختر همسایه‌ی بالایی که تامر را مانند پدر خود دوست دارد، از مرگ او به‌شدت ناراحت است. او برای نگهداری از تامر، جوانی را استخدام می‌کند. جوان عاشق آسلی می‌شود …

فیلمی کند و کشدار درباره‌ی عشق و مرگ. تامر در حال مرگ است، جوان خدمتکار عاشق آسلی و البته در این میان، هیچ‌کس هیچ کاری نمی‌کند؛ تامر خواهد مُرد، عشقی هم به وجود نخواهد آمد. فیلم سعی می‌کند برخلاف جریان اصلی سینمای ترکیه، روشنفکرانه و کمی هم بیلگه‌جیلانی باشد که البته این حرف‌ها هنوز برایش زود است!

.

  • نام فیلم: نارنگی‌ها (Tangerines) 
  • کارگردان: زازا اوروشادزه
  • محصول: ۲۰۱۳

در جنگی داخلی بین کشورهای تازه‌استقلال‌یافته‌ی شوروی، یک پیرمرد مسئولیت نگهداری از دو سرباز دشمن را برعهده می‌گیرد و سعی می‌کند آن‌ها را زنده نگه دارد …

فیلم ایده‌ی جالبی دارد و به سبک فیلم‌های ضدجنگ، از بدی‌های این بلای خانمان‌سوز می‌گوید. درخت‌های نارنگی مارگوس، همسایه‌ی پیرمرد، تبدیل می‌شوند به نمادی از باروری و زندگی که متأسفانه پیش از چیده شدن، توسط بمب به آتش کشیده می‌شوند. به هر حال می‌دانیم که دو سرباز در نهایت با هم به تفاهم خواهند رسید و حتی به یکدیگر کمک خواهند کرد که دقیقاً هم این‌طور می‌شود. اوروشادزه همین چند ماه پیش بر اثر سکته‌ی قلبی و در سن ۵۴ سالگی از دنیا رفت تا احتمالاً مهم‌ترین فیلم کارنامه‌اش، نارنگی‌ها باقی بماند. فیلمی که نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی هم شده بود. 

.

  •  نام فیلم: تهدیدآمیز (Ugly)
  • کارگردان: آنورانگ کاشیاپ
  • محصول: ۲۰۱۳

دختر کوچکی ناپدید می‌شود و خانواده‌اش به دنبال او می‌گردند. پدر دختر که از همسرش طلاق گرفته و روز حادثه، همراه دختر بوده، آرزوی بازیگر شدن در سر دارد. ناپدری دختر یک پلیس خشن و بی‌اعصاب است که مادر دختر را کتک می‌زند و در کارهای پلیسی‌اش هیچ رحمی ندارد. او پدر اصلی دختر را بچه‌دزد می‌داند …

از همان فیلم‌های هندی با داستانی جذاب و به دور از کلیشه‌های سینمای بدنه که سعی دارد رودست بزند، پرپیچ‌و‌خم باشد و مخاطب را مثل همیشه سرگرم کند اما خب در این راه افراط می‌کند و بیش از آن که پیچ‌و‌خم داشته باشد، سردرگم جلو می‌رود، طوری که گاهی سررشته‌ی داستان از دست‌های من بیرون می‌آمد و نمی‌فهمیدم کجای ماجرا هستیم!

.

  • نام فیلم: دندان‌پزشک (The Dentist) 
  • کارگردان: برایان یوزنا
  • محصول: ۱۹۹۶

دکتر فین استون، همسر زیبایی دارد، دندان‌پزشک متبحری است و در خانه‌ای مجلل زندگی می‌کند. اما یک روز که متوجه می‌شود، همسرش به او خیانت می‌کند، به سرش می‌زند و تصمیم می‌گیرد تمام بیمارانش را از ناحیه‌ی دندان، شکنجه کند …

یکی از آن فیلم‌های کالت و درجه‌یک که باعث می‌شود شما از دندان‌پزشک‌ها بترسید! اگر مشکلی با دندان‌های‌تان دارید، پیش از دیدن فیلم به دکتر بروید، چون پس از تماشایش، دیگر فضای دندان‌پزشکی برای‌تان عادی نخواهد بود! به‌خصوص وقتی دکتر آن دستگاهی را که نمی‌دانم اسمش چیست روشن می‌کند تا دندان‌های شما را بسابد! صدای قیژ ترسناک این دستگاه، به کابوس شبانه‌تان تبدیل خواهد شد. فیلم روی یکی از حساس‌ترین نقاط بدن تمرکز می‌کند و حسابی می‌ترساند. کارگردانی درست برایان یوزنا که کل این فیلم را در طول هجده روز  و با کم‌ترین امکانات موجود می‌سازد، دندان‌پزشک را به فیلمی ترسناک تبدیل می‌کند که هنوز هم‌تروتازه و جذاب و نفس‌گیر است. بازی کوربین برنسن در نقش دکتر فین استون، چنان پرانرژی و عالی‌ست که تعجب می‌کنیم چه‌طور با کارنامه‌ی پربارش (۲۴۸ فیلم و سریال در طول بیش از نیم قرن حضور روی صحنه) هیچ‌وقت اسمی از او نشنیده‌ایم. 

.

  • نام فیلم: شاکی (Davaci) 
  • کارگردان: زکی اوکتن
  • محصول: ۱۹۸۷

دو خانواده‌ی روستایی به دلیل لجاجت مردهای خانواده بر اثر یک اتفاق بسیار کوچک به جان هم می‌افتند. مردها که هیچ‌کدام حاضر نیستند کوتاه بیایند، به دادگاه شکایت می‌کنند و روند پیگیری دعوای‌شان تا هفت سال طول می‌کشد…

یکی از بهترین کمدی‌های کمال سونال و یکی از بهترین‌های یشیل‌چام با موضوعی بامزه که هنوز هم می‌توان از دیدنش لذت برد و خندید. روایتی سرراست و ساده از دعوای خانوادگی کوچکی که بر اثر لجبازی طرفین به دادگاه کشیده می‌شود و سازوکار پیچیده‌ی دادگاه، این مردمان ساده را درون خودش غرق می‌کند. جمله‌های تکراری رییس دادگاه که روستایی‌های بیچاره چیزی از آن سردرنمی آورند، مدام تکرار می‌شود و این مردمان بدبخت هم ناچارند هر بار مسیر طولانی روستا تا شهر را بروند و بیایند. شاکی در عین حال، نقدی گزنده بر سیستم دادگاه ترکیه است که طی کردن پیچ‌وخمش کار هر کسی نیست.

.

  • نام فیلم: پستچی (Postaci) 
  • کارگردان: ممدوح اون
  • محصول: ۱۹۸۴

آدم، پستچی سخت‌کوشی‌ست که می‌خواهد در مسابقه‌ی پیاده‌روی ماراتن پستچی‌ها شرکت کند. به همین دلیل هر روز که نامه‌ها را به مقصد‌شان می‌رساند، در عین حال تمرین هم می‌کند. او عاشق دختری به نام سِوتاپ است. دختر برادری غیرتی و متعصب دارد که آلمان زندگی می‌کند و قرار است به‌زودی برای دیدار با پدر و خواهرش به ترکیه بیاید. آدم که کمی پررو و حریص است، با ورود برادر دختر به ترکیه، سعی می‌کند به او نزدیک شود اما برادر، عصبی‌تر و غیرتی‌تر از این حرف‌هاست …

کمال سونال این بار در نقش آدم، یک پستچی به‌ظاهر ساده‌ای‌ست که تلاش می‌کند به دختر مورد علاقه‌اش برسد. اما این سطح ماجراست، قضیه‌ی اصلی این است که او به دنبال پول دختر است و این را بارها به زبان می‌آورد و از این‌که می‌تواند بعد از ازدواج با دختر، در خانه‌ی او، با وسایل تمام اتوماتیکش روزگار بگذراند و از شر اتاقک خودش خلاص شود، ابراز خوشحالی می‌کند. نحوه‌ی برخورد او با برادر غیرتی دختر هم آن قدر بی‌ادبانه است که گاهی به برادر حق می‌دهیم از دست این پستچی در عذاب باشد! از آن جالب‌تر این است که او حتی نقشه‌هایی شیطانی برای ازدواج با دختر می‌کشد مانند آن جا که داستان تجاوز به دختر را طرح می‌کند تا به این شکل برادر دختر، برای حفظ آبرو راضی به ازدواج خواهرش با او شود. فیلم ریتم روان و سرگرم‌کننده‌ای دارد و می‌توان سهل‌انگاری‌هایش را نادیده گرفت.

.

  •  نام فیلم: ام (M) 
  • کارگردان: جوزف لوزی
  • محصول: ۱۹۵۱

قاتلی روانی دختربچه‌ها را سربه‌نیست می‌کند. خبرهای ترسناک، شهر را به هم می‌ریزد. خلافکارها که با آشفتگی شهر موقعیت خودشان را در خطر می‌بینند تصمیم می‌گیرند هم‌زمان با پلیس، به دنبال قاتل بگردند …

بازسازی شاهکار فریتس لانگ، بیست سال پس از آن، قدرت لازم را ندارد. در واقع هر چیزی را که لانگ باید می‌گفت، با سبکی جذاب و غنی و ایده‌هایی فوق‌العاده گفت و تمام کرد. لوزی نمی‌تواند چیز جدیدی به آن اضافه کند. پیتر لوره در فیلم لانگ، چنان نقش قاتل روانی را بازی می‌کند که مو بر تن آدم سیخ می‌شود اما دیوید وین، این‌جا، به حد و اندازه‌ی لوره نمی‌رسد و زیر سایه‌ی او باقی می‌ماند. البته دیدن فیلم هنوز هم جذاب است اما شاهکار لانگ چیز دیگری‌ست.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: پری
  • کارگردان: داریوش مهرجویی
  • محصول: ۱۳۷۳

پری، دختری جوان و دانشجوی رشته‌ی ادبیات است که با خواندن کتاب سبز کوچکی درباره‌ی  سلوک عارف گم‌نامی در قرن پنجم، دچار تحولات فکری می‌شود. کتاب به برادر بزرگ‌تر پری ــ اسد ــ تعلّق دارد که در حادثه‌ی آتش‌سوزی کلبه‌اش درگذشته است. پری برادر دیگری نیز دارد که می‌کوشد او را از پریشانی برهاند…

دیدگاه فلسفی مهرجویی و در نوردیدن پیچ‌وخم افکار پری  بر خودِ فیلم ارجح است. من به شخصه نه بار اولی که سال‌ها پیش فیلم را دیدم و نه این بار سردرنیاوردم پری طی چه روندی به ‌راحتی خیال پایانی می‌رسد و حرف برادر را گوش می‌کند و متحول می‌شود. دغدغه‌های ذهنی این زن چه آن‌وقت‌ها و چه حالا بر من روشن نشد و هیچ‌وقت نفهمیدم حرف حساب پری و شخصیت‌های دیگر چیست و چرا.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

.

  • نام فیلم: بانو
  • کارگردان: داریوش مهرجویی
  • محصول: ۱۳۷۰

بانو که در آخرین لحظه‌های سفر همسرش به دوبی، متوجه می‌شود او با زنی دیگر آشنا شده است، افسرده و دلگیر، خودش را به دست تنهایی می‌سپارد. او برای پر کردن تنهایی‌اش و البته از روی دل‌سوزی، باغبان و همسر باردار عمارت قدیمی پدری‌اش را به دلیل این که آلونک آن‌ها در حال خراب شدن توسط شهرداری است، به خانه می‌آورد و به‌شان پناه می‌دهد. رابطه‌ی آن‌ها در ابتدا خوب پیش می‌رود اما کم‌کم پای آدم‌های دیگری که فک‌وفامیل باغبان هستند، در عمارت بانو پیدا می‌شود و آن‌ها همه چیز را دست می‌گیرند …

ماجرا این نیست که گداها کم‌کم به بانو و عمارتش مسلط می‌شوند و به خلوت او راه پیدا می‌کنند، موضوع این است که بی‌اصالتی و نوکیسه‌گی، جای اصالت و ریشه‌دار بودن را می‌گیرد. مهرجویی قصد ندارد از فاصله‌ی طبقاتی حرف بزند. او از آدم‌هایی فرصت‌طلب و بی‌ریشه می‌گوید که وقتی فضا را مناسب می‌بینند، به فرهنگ و اصالت می‌تازند و به وقیح‌ترین شکل ممکن خودشان را همه‌کاره می‌دانند. 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم