شماره‌ی ۵۵۹ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۵۹ مجله‌ی فیلم

قبل از این‌که به شماره‌ی اول تیر بپردازم، چیزی درباره‌ی شماره‌ی قبلی که مربوط به نظرسنجی ده‌سالانه‌ی «فیلم» بود، بگویم. بعد از چاپ آن شماره، دوستانی لطف داشتند و به من پیام دادند که چرا اسمم در میان شرکت‌کننده‌های نظرسنجی نیست؟ چند روز پیش هم که تهماسب صلح‌جوی عزیز به دفتر آمده بود، وقتی از من پرسید چرا در نظرسنجی شرکت نکرده‌ام، این حس که به هر حال چند نفری متوجه نبودنم در لیست شده‌اند، حالم را خوب کرد. جوابی که به جناب صلح‌جو دادم، همان جوابی بود که به شهرام جعفری‌نژاد گرامی درباره‌ی دلیل شرکت نکردنم داده بودم. آقای جعفری‌نژاد به عنوان دبیر این شماره، به من لطف داشتند و می‌خواستند که در لیست باشم اما من که همیشه از زیر پرسش «فیلم‌های محبوب عمرت کدام‌ها هستند؟» فرار کرده‌ام، به ایشان جواب دادم که ترجیحم شرکت نکردن در این نظرسنجی‌ست. دلیلش هم شاید کمی عجیب باشد: به شکل موذیانه‌ای دوست ندارم این چیزها را لو بدهم و دلیلی هم برای لو دادنش نمی‌بینم. فیلم‌های محبوب من، مال من هستند، پس کنار خودم می‌مانند. احتمالاً جناب جعفری‌نژاد با این جواب پیش خودشان گفته‌اند «یارو دیوانه شده!»، اما به هر حال در مقدمه‌ای که برای شماره‌ی نظرسنجی نوشتند به شکلی این موضوع را توضیح دادند که ممنون‌شان هستم. احتمالاً کسانی که نوشته‌هایم را دنبال می‌کنند، در لابه‌لای‌شان کدهایی درباره‌ی فیلم‌های محبوب من دریافت کرده‌اند. ترجیح می‌دهم توضیح ندهم.

اما شماره‌ی ۵۵۹ هم به دکه‌ها رسید. در این شماره که طبق معمول پر از مطالب متنوع است (و به دلیل آن‌که شماره‌ی قبل به شکل ویژه چاپ شد و خبری از مطالب عادی نبود، مخصوصاً کلی نقد فیلم ایرانی و خارجی در آن پیدا می‌شود)، هم‌چنان‌ که روی جلد هم می‌بینید یادداشتی نوشته‌ام بر دو فیلم جدید زندگی‌نامه‌ای در سینمای ترکیه؛ قهرمان (آحمت کاتیکسیز) و مُسلم (جان الکای، کچه هاکان) دو فیلم بر پایه‌ی شخصیت‌هایی واقعی هستند. آن‌چنان که در نوشته آورده‌ام، سینمای ترکیه این سال‌ها بیش از پیش به فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای بر اساس شخصیت‌های واقعی روی خوش نشان داده است. ما غلا‌م‌رضا تختی (بهرام توکلی) را می‌سازیم که با سر به زمین می‌خورد و آن‌ها مُسلم را می‌سازند که پرفروش‌ترین فیلم‌شان می‌شود. دلیل چیست؟ در یادداشت «در راهی طولانی و تنگ هستم…» سعی کرده‌ام به این پرسش پاسخ بدهم. در نهایت فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد.

شماره‌ی ۵۵۶ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۵۶ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی نوروز هم به دکه‌ها رسید. شماره‌ای که تقریباً بلافاصله بعد از کتاب سال منتشر شد تا سر خواننده‌های مجله به‌شدت شلوغ باشد. به سنت همیشگی، شماره‌ی اول فروردین مطالبی متنوعی دارد، از بهاریه‌های سنتی و همیشگی تا نقد فیلم‌های ایرانی و «سبد نوروزی» که اختصاص دارد به معرفی فیلم‌های برتر سال ۲۰۱۸٫ البته امسال برخلاف سال‌های قبل، تعداد فیلم‌های این بخش بسیار کم است که یکی از دلایل مهم آن، بدقولی برخی نویسندگان برای رساندن مطالب‌شان است وگرنه خبر داریم که جای خیلی از فیلم‌ها خالی‌ست.

اما فیلمی که در این بخش نوروزی به آن پرداخته‌ام «تکه‌ای از مردگان» یا برگردان نام ژاپنی‌اش «فیلم‌برداری را متوقف نکن!» است. فیلمی محصول ژاپن در ژانر ترسناک/کمدی و زیرژانر زامبی‌ها که یکی از باحال‌ترین و جذاب‌ترین فیلم‌های سال قبل بود. فیلمی پر از ایده و خلاقیت که کم‌تر به آن توجه شد. سازنده‌اش آقای شین‌ایچیرو اوئه‌دا تصورش را هم نمی‌کرد که فیلمش با بودجه‌ی تولید اندک و فضای عمداً مبتدیانه‌اش، این‌همه سروصدا به پا کند و به فروش بالایی برسد. اما این اتفاق افتاد و به‌درستی هم افتاد. متأسفانه برای علاقه‌مندانی که نیاز به زیرنویس فارسی برای ارتباط برقرار کردن با فیلم دارند، هنوز زیرنویسی منتشر نشده که امیدوارم هر چه زودتر این اتفاق بیفتد تا همه بتوانند این فیلم شاهانه را ببینند و لذت ببرند. خلاصه این‌که فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد.

شماره‌ی ۵۴۸ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۴۸ مجله‌ی فیلم

سال ۹۷ دقیقاً نصف شد و مهر از راه رسید. مهری که در دوران مدرسه، هیچ از آن خوشم نمی‌آمد، بلکه حتی متنفر بودم از صبح اول وقتی که قرار بود برویم مدرسه و به حرف‌های مسخره‌ی معلم‌های زهواردررفته گوش بدهیم. ولی حالا از مهر خوشم می‌آید چون هوا رو به خنکی می‌رود و من هم علاوه بر درس و مدرسه، از هوای گرم هم متنفرم. گرچه با هوای گرم به هر ترتیب کنار می‌آیم اما با مدرسه و معلم به هیچ عنوان!

خلاصه شماره‌ی مهر هم به روزنامه‌فروشی‌ها رسید و در این شماره مطالب متنوعی خواهید خواند، از نقد فیلم‌های خارجی تا ایرانی و مطالب دیگر که حسابی بوی پاییز می‌دهند! من در این شماره، دو مطلب دارم؛ یکی یادداشتی‌ست بر فیلم ترسناک و عجیب استفانی (آکیوا گولدزمن) با تیتر «آن‌ها معصوم نیستند…» که پیشنهاد می‌کنم فیلم را ببینید، هر چند ممکن است در پایانش کلاً از خودتان و از زندگی ناامید شوید! مطلب دیگرم، یادداشتی‌ست درباره‌ی دو فیلم ایرانی در حال اکران یعنی همه‌چی عادیه! (محسن دامادی) و یک کیلو و بیست‌ویک گرم (رحیم طوفان) با تیتر «وقتی انسان ته درّه است…». البته این مطلب بیش از این که نقد دو فیلم‌ باشد، از دریچه‌ی یک موضوع خاص به آن‌ها نگاه کرده: «معضل‌دوستی» مخاطب و فیلم‌ساز! حالا این که «معضل‌دوستی» چیست و مخاطب و فیلم‌ساز «معضل‌دوست» چه کسانی هستند، پیشنهاد می‌کنم متن را بخوانید. این‌جا حتی لازم نیست فیلم‌ها را دیده باشید (چون دیدن‌شان همت و غیرت فراوانی می‌خواهد!)، کافی‌ست متن را بخوانید تا هم دستگیرتان شود با چه فیلم‌هایی طرف هستید و هم از معنای واژه‌ی «معضل‌دوستی» که مدت‌هاست گریبان آدم‌های سینما و جامعه را گرفته، رمزگشایی کنید. به هر حال، فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصت بود بخوانید، ضرر ندارد.

شماره‌ی ۵۴۶ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۴۶ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی اول شهریور به دکه‌ها رسید. شماره‌ای که در آخرین ساعت‌های انتشارش خبر درگذشت استاد انتظامی را شنیدیم. به همین دلیل چند نفر از نویسندگان به یاد استاد مطالبی نوشته‌اند. یک صفحه را هم اختصاص داده‌ایم به عکس‌های اختصاصی استاد که در خانه‌شان گرفته شده و دیدن‌شان خالی از لطف نیست.

اما در این شماره، من سه مطلب دارم. یکی در بخش سینمای ایران، یادداشتی‌ست با نام «گریزی نیست از مقایسه کردن» که درباره‌ی فیلم کاتیوشا (علی عطشانی) نوشته‌ام؛ بعد از ماه‌ها، دوباره مطلبی درباره‌ی یک فیلم ایرانی در مجله دارم.

در بخش سینمای جهان، باز هم رفته‌ام سراغ یک فیلم هندی دیگر به نام من، بارات (سیوا کورتالا) با تیتر «این یک پیشنهاد است!». همان‌طور که از تیتر برمی‌آید و در متن هم توضیح داده‌ام، این یادداشت یک صفحه‌ای، بیش‌تر شبیه پیشنهادی‌ست برای دیدن فیلمی که می‌تواند حال ما را در این اوضاع آشفته و بی‌نظم مملکت کمی خوب کند. این فیلم هندی، زبان این روزهای ماست؛ روزهایی که پر شده از فساد و بی‌قانونی. دیگر احتمالاً می‌دانید که به سینمای هند علاقه دارم و هر ماه سعی می‌کنم فیلم‌های خوب سینمای هند را معرفی کنم و دیدگاه اشتباه مخاطب درباره‌ی آن را تا جایی که می‌توانم تغییر بدهم. تا همین‌جا، خیلی‌ها پیام می‌دهند که فیلم‌های هندی‌ای را که معرفی می‌کنم، می‌بینند و اتفاقاً با این‌که همیشه نظری منفی نسبت به این سینما داشته‌اند، اما حالا گاردشان باز شده. بابت این قضیه خوشحالم.

اما مطلب سوم من، مقاله‌ای سه صفحه‌ای‌ست درباره‌ی سینمای وحشت ترکیه، از آغاز پیدایشش تا همین روزها، با تیتر «دراکولا قبلاً کجا بود؟». مطلبی که گمان می‌کنم برای مخاطب جذاب باشد. در این مقاله، سعی کرده‌ام فیلم‌های ژانر وحشت ترکیه را بررسی کنم و به این نکته برسم که چه‌گونه این ژانر در سینمای ترکیه شکل گرفت، چه مراحلی را طی کرد و از همه مهم‌تر این‌که، ترک‌ها از چه می‌ترسند و چرا؟ البته در لابه‌لای این یادداشت، به این هم پرداخته‌ام که چرا برعکس آن‌جا، در کشور ما ژانر وحشت پا نگرفت. حرف ترکیه شد، لابد دیگر خبر دارید که ارادت و نوستالژی خاصی به این کشور دارم. مثلاً سال قبل جلسه‌های فیلم‌بینی را به مدت دو ماه در فرهنگسرای ناظم حکمت استانبول برای مخاطب‌های ترک برگزار کردم و امیدوارم امسال هم این فرصت دست بدهد که دوباره این کلاس‌ها را برگزار کنم. این را به این جهت گفتم که شاید برخی از دوستان تعجب کرده باشند چرا رفته‌ام سراغ سینمای وحشت ترکیه!

خلاصه این‌که فیلم ببینید و«فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد.

  

شماره‌ی ۵۴۵ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۴۵ مجله‌ی فیلم

در حالی‌ که شماره‌ی اول مرداد مجله به دکه‌ها رسید، گرما هم به اوج خود رسید تا اکوسیستمی که خودمان با دست خودمان بر بادش داده‌ایم، گریبان‌مان را بگیرد و خفه‌مان کند.

در این شماره، مثل همیشه مطالب متنوعی وجود دارد که از میان آن‌ها، یکی در بخش «سینمای جهان» درباره‌ی چند مینی‌سریال مستند دیدنی و غافلگیرکننده‌ی سال ۲۰۱۸ و ۲۰۱۷ است. مطلبی که شهزاد رحمتی با موشکافی همیشگی‌اش نوشته و به جاهایی سرک کشیده که کمتر کسی به آن توجه نشان می‌دهد. پیشنهاد می‌کنم حتی اگر هم فرصت نداشتید، یکی دو تا از این مینی‌سریال‌های مستندِ هفت‌هشت قسمتی را ببینید. خبر بد این‌که این مینی‌سریال‌ها زیرنویس فارسی ندارند و کسانی که زبان نمی‌دانند، باید صبر کنند تا شاید کسی زیرنویس‌شان را منتشر کند.

در بخش «سینمای ایران» هم نقد پوریا ذوالفقاری بر هزارپا (ابوالحسن داودی) را بخوانید. نقدی تند و تیز و به‌شدت منفی، درباره‌ی فیلمی که می‌دانید نظر من هم درباره‌اش منفی‌ست. پوریا در نقد این شماره‌اش بر فیلم، حق مطلب را به‌خوبی ادا کرده است. یک روز که دفتر مجله بودیم، در حالی که هر دو نفرمان فیلم را دیده بودیم، گفتگویی بین‌مان شکل گرفت که نتیجه‌اش شد این جمله: «فروش چنین فیلم‌هایی در سینمای ایران، نه‌تنها خوشحال‌کننده نیست، بلکه نگران‌کننده است.»

اما من هم در بخش «سینمای جهان»، درباره‌ی فیلمی محصول انگلستان به نام کالیبر (مت پالمر) نوشته‌ام با تیتر: «به همین سادگی، به همین بی‌رحمی». فیلمی که پیشنهاد می‌کنم حتماً ببینید وکمی درباره‌ی تصادفی بودن زندگی و هر آن‌چه در آن است بیندیشید بلکه در این زمینه با هم هم‌نظر بشویم.

خلاصه این‌که فیلم ببینید و«فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم