قاب روز؛ آن نُه نفر

قاب روز؛ آن نُه نفر

این قاب متعلق به بازگشت سوپرمن (برایان سینگر) است. قابی که به‌تمامی نشان می‌دهد سینما چه رویاهایی برای ما به ارمغان آورده است. سوپرمنی که همیشه او را در هوا می‌دیدیم و آرزو داشتیم جایش باشیم، در این عکس پشت صحنه‌ی بامزه، آن‌قدرهم سوپرمن به نظر نمی‌رسد! در واقع نه نفر تلاش کرده‌اند او را روی هوا معلق نگه دارند. قدرت سینما یعنی همین.

 حالا بیایید از زاویه‌ی دیگری هم به ماجرا نگاه کنیم؛ از زاویه‌ی آن نه نفری که تلاش کرده‌اند سوپرمن را روی هوا نگه دارند تا ما باور کنیم که او سوپرمن است و قدرتی خارق‌العاده دارد. از این نه نفرها در تاریخ سینما زیاد پیدا می‌شوند. هیچ فکر کرده‌اید آن‌ها خودشان هنگام دیدن چنین فیلم‌هایی چه حسی دارند؟ این‌که تمام حقه‌های تصویری برای‌شان آشکار است و از لحظه‌لحظه‌ی ماجرا خبر دارند، رویکردشان نسبت به لذت بردن از یک فیلم را چه‌قدر تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؟ طبعاً ما هم می‌دانیم این‌ها حقه‌های تصویری‌ست اما آن‌ها وسط ماجرا بوده‌اند و این چیزی‌ست که موضوع را جالب می‌کند.

این نه نفرهایی که هیچ‌گاه در تاریخ سینما دیده نشده‌اند، همیشه تلاش کرده‌اند ما باور کنیم هیچ نه نفری وجود نداشته است. آن‌ها همیشه از نظرها دور مانده‌اند و احتمالاً کم‌تر از ما از فیلم‌ها لذت برده‌اند چون به‌تمامی می‌دانسته‌اند هیچ سوپرمنی وجود ندارد و نخواهد داشت. (بیشتر…)

قاب روز؛ ابهت

قاب روز؛ ابهت

قصه‌گوی بزرگ تاریخ سینما، مردِ سکانس‌های سخت و پرزحمت و یکی از اسطوره‌های سینمای کلاسیک، در قاب بی‌نظیری جا خوش کرده است. اسمش روی صندلی نوشته شده و جان وین با آن همه ابهت و مردانگی، چنان کنار صندلی او زانو زده و به حرف‌هایش گوش می‌دهد که انگار مشغول شنیدن حرف‌های خدای خودش است. هاوارد هاکس، یکی از خدایگان سینمای کلاسیک بود. (بیشتر…)

قاب روز – شانزده

قاب روز – شانزده

هالیوود به ارنست لوبیچ بزرگ مدیون است. او شاید جزو اولین کارگردان‌هایی بود که در فیلم‌هایش به روابط پیچیده‌ی زن و مرد به شکلی ریزبافت و دقیق نزدیک شد و سعی کرد درام‌ها را از قالب خشک و بی‌فرازوفرودش خارج کند و به سمت ریزه‌کاری‌ها پیش ببرد. نگاهی به کمدی‌های صامت اولیه‌اش این نکته را به‌خوبی نشان می‌دهد. او تا پیش از رسیدن به کمدی‌های فوق‌العاده‌ای نظیر بودن یا نبودن و دردسر در بهشت راه جذابی را پیمود. راهی که نشان می‌دهد او استاد عریان کردن روح انسان‌هاست.

این عکس، او را پشت‌صحنه‌ی یکی از فیلم‌هایش نشان می‌دهد. لوبیچ با سیگار برگ همیشگی‌اش، در تصویر مشخص است. همه‌ی عوامل پشت‌صحنه به نقطه‌ای خیره مانده‌اند و لبخند به لب دارند. به نظر می‌رسد جلوی صحنه، اتفاقی خنده‌دار در جریان است. سینما نه‌تنها برای مخاطب، بلکه برای سازندگان فیلم‌ها هم جنبه‌ای از رویا و خیال داشت. آن وقت‌ها، سینما با واژه‌های من‌در‌آوردی و ژست و حرف اضافه سینما نمی‌شد، با همین دوربین و چند پروژکتور و عواملی که در تصویر می‌بینید سینما می‌شد. با ذهن خلاق آدم‌هایی ذاتاً خوش‌سلیقه و خوش‌ذوق سینما می‌شد، با فکر و ایده، با خیال و رویا، با هم‌دلی، با هم‌بستگی، با داستان، با زندگی، سینما می‌شد.

اما در این عکس می‌خواهم به چیز دیگری هم توجه‌تان بدهم: لباس‌های تروتمیز آدم‌های پشت‌صحنه! کفش‌های واکس‌زده، کراوات، کت و شلوارهای اتوکشیده و… . به عکس‌های پشت‌صحنه‌ی فیلم‌های کلاسیک تاریخ سینما که نگاه می‌کنید، این تمیزی و مرتب بودن را به‌راحتی خواهید دید. یادم می‌آید جایی خواندم، هیچکاک هر روز پیش از حضور سر صحنه‌ی فیلم‌هایش، حمام می‌رفت. اما به‌خوبی یادم هست که جایی در پشت‌صحنه‌ی یکی از فیلم‌های خودمان با چشم خودم دیدم که جناب کارگردان، کاپشنش را نصفه پوشیده بود. یعنی یک دستش را در آستین فرو کرده بود، و دست دیگر بیرون بود و کاپشن هم بین زمین و هوا سرگردان! که این یعنی: من خیلی هنرمند و عصیان‌گر هستم!

در نهایت این را هم یک بار برای همیشه اضافه کنم که نام لوبیچ، «ارنِست» نیست، «ارنست» است. یعنی «نون» اسمش، کسره ندارد، ساکن دارد! لطفاً «ارنِست» نخوانید!   (بیشتر…)

قاب روز – چهارده

قاب روز – چهارده

سال‌ها پیش، با فیلم‌های فرانک دارابانت زندگی کردیم؛ رستگاری در شاوشنک تکان‌مان داد. مسیر سبز اشک‌مان را در آورد. مه تبدیل شد به یکی از بهترین فیلم‌های ترسناکی که در پس‌وپشت داستان عجیبش، حرف‌های زیادی نهفته داشت. این فیلم‌ها در ذهن‌مان جا خوش کردند و تا سال‌ها با آن‌ها زندگی کردیم. حتی فیلم‌های نه‌چندان مشهورش مانند زنده‌به‌گور هم جذاب و نفس‌گیر بودند. اما حالا دیگر سال‌هاست که در عرصه‌ی سینما خبری از دارابانت نیست؛ نه فیلمی ساخته یا تهیه کرده و نه فیلم‌نامه‌ای نوشته است. نمی‌دانم چه اتفاقی می‌افتد که چنین کارگردان‌های درست‌و‌حسابی‌ای ناگهان محو می‌شوند. شاید این کناره‌گیری، خودخواسته بوده اما به هر حال فیلم‌های داربانت به بخشی از ناخودآگاه جمعی یک نسل تبدیل شده است. عکس زیر، او را سر صحنه‌ی رستگاری در شاوشنک، در استراحتی بین دو صحنه نشان می‌دهد. او در حال بستنی لیس زدن، به بالا خیره است. بقیه‌ی زندانی‌ها هم منتظرند او فرمان آغاز فیلم‌برداری را صادر کند.

 

قاب روز – یک

قاب روز – یک

مادر فرانسیس فورد کاپولای بزرگ، ایتالیا کاپولا، در سمت راست تصویر، طبعاً استاد هم سمت چپ. مادر خودش را به شکل مردها درآورده. مربوط به پشت صحنه‌ی پدرخوانده‌ی دوم (۱۹۷۳). مادر استاد، در این قسمت، در نقش جنازه‌ی ماماکورلئونه ظاهر شده بود! یک قاب فوق‌العاده.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم