کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شصت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شصت

  • نام فیلم: غلام‌رضا تختی
  • کارگردان: بهرام توکلی
  • محصول ۱۳۹۷

روایتی از زندگی تختی، از بچگی تا زمان مرگش … فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای ساخته می‌شوند تا ما را با جنبه‌های جدیدی از آدم‌هایی که می‌شناسیم و یا نمی‌شناسیم آشنا کنند. اگر قرار باشد یک فیلم همان چیزهایی را که می‌دانیم، با مصلحت‌اندیشی و محافظه‌کاری برای‌مان بازگو کند، فایده‌اش چیست؟ توکلی در جدیدترین فیلمش بسیار دست به عصا، همان چیزهایی را که از تختی می‌دانیم دوباره می‌گوید؛ تختی فیلم او مدام در حال کمک کردن است بدون این که چیز جدیدی در او کشف کنیم و بعدی از شخصیتش را بفهمیم. فیلم ضربه‌ای بزرگ از این ضعف فیلم‌نامه می‌خورد، هر چند صحنه‌پردازی‌های توکلی مثل همیشه عالی‌ست. اما این کافی نیست تا فیلم درجه‌یکی ببینیم. گفتن این نکته هم که برای فیلم زحمت کشیده‌اند و از تمهیدات کامپیوتری به بهترین شکل ممکن بهره برده‌اند، چیزی را عوض نمی‌کند؛ تختی تخت است و بی‌روح. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌ونه

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌ونه

  • نام فیلم: بیوه‌ها (Widows)
  • کارگردان: استیو مک‌کویین
  • محصول ۲۰۱۸

همسر ورونیکا و گروهش پول هنگفتی را در یک سرقت می‌دزدند اما پلیس همه‌شان را محاصره می‌کند و می‌کشد. ورونیکا که تنها مانده، متوجه می‌شود همسرش دو میلیون دلار از پول‌های یک مرد خطرناک را دزدیده بود و حالا باید طی یک ماه آن را سر جایش برگرداند. او بیوه‌های مردان گروه همسرش را کنار هم جمع می‌کند تا به کمک آن‌ها، پول هنگفتی را که گمان می‌کند همسرش جایی مخفی کرده، بدزدد … فیلم جدید مک‌کویین فیلم متفاوتی در کارنامه‌ی اوست، پر از هیجان و رودست زدن به مخاطب اما این به معنای خوب بودنش نیست. بیوه‌ها، فیلم سردرگمی‌ست. اشاره‌ام به لحظه‌هایی‌ست که مک‌کویین سعی می‌کند به طنازی و کمدی نزدیک شود اما انگار این کار را بلد نیست و در نتیجه موفق نمی‌شود لحن دوگانه‌ی جذابی به کارش ببخشد. نمونه‌ها فراوانند مثل آن جا که قرار است برای عملیات دزدی، ون بخرند و در نتیجه آلیس برای این کار انتخاب می‌شود که خنگ‌بازی‌هایش صحنه‌ای کمیک را رقم می‌زند یا در جایی دیگر همین آلیس قرار است برای گروه تفنگ بخرد که با کلک بامزه‌ای این کار را می‌کند یا حتی در جایی دیگر، آلیس و ورونیکا در فکر این هستند که اگر مرگ راننده‌شان را به اطلاع لیندا برسانند، او به‌شدت ناراحت خواهد شد اما وقتی بعد از این صحنه، بلافاصله به لیندا کات می‌شود، او خیلی راحت و مصمم به زن‌ها می‌گوید باید دنبال راننده‌ی دیگری باشند! این لحظه‌ها، در دل داستان جدی و سیاه نمی‌گنجند و یا مک‌کویین نمی‌تواند این کار را بکند. حتی دقت کنید به مردن آدم‌ها که در جهت همین لحن نیمچه‌طنز فیلم مثل آب خوردن اتفاق می‌افتد، مثلاً مرگ آن سیاهپوست خشن و آدم‌کش که ناگهانی و غافلگیرکننده است و به همین اندازه در فضای کلی اثر خوش نمی‌نشیند. در نتیجه بیوه‌ها لحن نامشخصی دارد که تکلیف‌مان را با آن نمی‌دانیم. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌وهشت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌وهشت

  • نام فیلم: بمب
  • کارگردان: پیمان معادی
  • محصول ۱۳۹۶

ایرج و میترا در دوران اوج بمباران تهران، رابطه‌ای سرد و قهرآمیز با یکدیگر دارند. این رابطه آن‌قدر بد است که حتی زمان اعلام وضعیت قرمز، هیچ کدام‌شان به زیرزمین پناه نمی‌برند و بر این باورند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. اما از میان همسایه‌هایی که به زیرزمین پناه می‌برند، پسر نوجوانی هست که عاشق دختر همسایه می‌شود … فیلم جدید معادی هر چند با یک نمای تراولینگ بسیار خوب آغاز می‌شود که به بیننده این فرصت را می‌دهد طی یک حرکت چند دقیقه‌ای بدون قطع حال‌وهوای دوران بمباران تهران را به خاطر بیاورد و لمس کند، اما بعد از این نمای طولانی آغازین، وقتی به داستان نزدیک می‌شویم، با روندی ناموزون و ریتمی کند، شاهد خرده‌داستان‌ها و تکه‌پاره‌هایی هستیم که قرار است به‌زور تصاویر نوستالژیک دهه‌ی شصت به هم بچسبند، از تیله‌بازی و پوست پرتقال روی بخاری تا شعارنویسی روی دیوار و توپ پلاستیکی دولایه و غیره. فیلم بین مدرسه‌ی ایرج و منزل او در رفت‌وآمد است و در این رفت‌وبرگشت‌ها، نه چیزی به داستان اضافه می‌شود و نه مخاطب به کشف جدیدی می‌رسد. از خانه‌ای که سرد است و فضای سنگینی دارد و زن و مرد در موقعیت‌هایی یکسان، هر کدام در اتاقی و گوشه‌ای نشسته‌اند و با هم حرف نمی‌زنند، به مدرسه می‌رویم که مثلاً یک‌بار معلم‌ها دارند تصمیم می‌گیرند امتحان بچه‌ها را برگزار کنند یا نه و بار دیگر که یکی از معلم‌ها بچه‌اش به دنیا آمده، مشغول رقص و آواز می‌شوند. معادی تنها با تکیه بر همین تکه‌پاره‌ها و گاهی طنازی سیامک انصاری در نقش مدیرمدرسه و دیالوگ‌های بامزه‌اش تلاش می‌کند انسجامی به اثر بدهد، که نمی‌تواند. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌وهفت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌وهفت

  • نام فیلم: سرو زیر آب
  • کارگردان: محمدعلی باشه‌آهنگر
  • محصول ۱۳۹۶

جهانبخش در ستاد کشف اجساد رزمندگان فعالیت می‌کند. او معتقد است برای آرامش خانواده‌ی شهیدانی که عزیزان‌شان هنوز پیدا نشده‌اند، می‌توان اجساد بی‌نام و نشان را به آن‌ها داد. اما همین کار او باعث می‌شود جسد بی‌نام یک شهید، دو خانواده پیدا کند و اوضاع به‌هم بریزد … یک ساعت اول فیلم خوب پیش می‌رود. ایده‌ای که جهانبخش در سر می‌پروراند و بعد اشتباهی که در پی این تفکر به وجود می‌آید، جذابیت لازم را برای دنبال کردن داستان دارد اما هر چه به سمت انتها می‌رویم، نخ فیلم پاره می‌شود و انگار که ایده‌اش را فراموش کرده باشد، به جای پروبال دادن به آن، وارد خانواده‌های طرفین می‌شود و به شخصیت‌های بی‌کارکردی می‌پردازد که نفس داستان را می‌گیرند و تأثیری هم در آن نمی‌گذارند و در نهایت هم نیمه‌ی دوم فیلم، با به وجود آمدن عشقی آبکی بین جهانبخش و دختر زرتشتی، همه‌چیز از هم می‌پاشد. فیلم از ایده‌ی خوبش استفاده‌ی درستی نمی‌کند. حتی آن‌قدر از این شاخ به آن شاخ می‌پرد که گاهی جهانبخش را در داستان گم می‌کنیم در حالی که او شخصیت اصلی ست.   (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌وشش

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌وشش

  • نام فیلم: عرق سرد
  • کارگردان: سهیل بیرقی
  • محصول: ۱۳۹۶

افروز عضو تیم ملی فوتسال بانوان در آخرین لحظه‌ی مسافرت تیمش به خارج برای برگزاری یک مسابقه‌ی مهم، متوجه می‌شود همسرش یاسر که مجری تلویزیونی‌ست او را ممنوع‌الخروج کرده. افروز تلاش می‌کند یاسر را راضی کند اما مرد به این راحتی‌ها کوتاه نخواهد آمد … فیلم براساس ماجرایی واقعی ساخته شده و بیرقی تلاش می‌کند از پس این اتفاق تلخ، جامعه‌ای را نشان بدهد که زن‌ها و مردها یک اندازه نیستند و مردها همیشه نگاهی از بالا به پایین به زن‌ها داشته و دارند. از زمانی که افروز متوجه می‌شود ممنوع‌الخروج شده، مبارزه‌اش را آغاز می‌کند، مبارزه‌ای که البته نتیجه‌ای در پی ندارد. یاسر، مجری حرص‌درآر تلویزیونی با آن خنده‌‌های روی اعصابِ مثلاً آرام و محجوبش، هیولایی تصویر می‌شود که در خانه و با آن شلوار راحتی مضحک، انسان دیگری‌ست؛ مردی شهوت‌ران و حتی خطرناک. افروز که وارد کارزار می‌شود می‌فهمد ماجرا پیچیده‌تر از آن چیزی‌ست که تصور می‌کرده، این‌جا نه‌تنها همسر، بلکه حتی فدراسیون و یا حتی دوستان هم پشت او را خالی کرده‌اند. در واقع نه‌تنها او قربانی سیستم فکری غلط مردسالارانه می‌شود بلکه در چارچوبی کوچک‌تر، از همجنس خود که مسئول تیم فوتسال و از قضا زنی محجبه است هم ضربه می‌خورد. فیلم روندی آرام و بدون سکته را طی می‌کند اما در پایان با تماس تلفنی نافرجام افروز به برنامه‌ی زنده‌ی یاسر، هر چه رشته بود را پنبه می‌کند. تصمیم افروز برای تماس زنده‌ی تلفنی و رو کردن دست یاسر، عملی‌ست خنثی که پایان‌بندی خوبی نیست. ضمن این‌که وقتی مهمان یاسر، یکی از موفق‌ترین زنان ورزشکار ایران است، به این فکر می‌کنیم که فیلم‌ساز دچار نقض غرض شده؛ اگر قرار است تلنگری به کلیت جامعه بزنیم، نشان دادن یک ورزشکار موفق زن در فیلم، دنیای اثر را از بین می‌برد. (بیشتر…)

فیلم‌هایی که نباید دید، شماره‌ی بیست‌ودو

فیلم‌هایی که نباید دید، شماره‌ی بیست‌ودو

  • نام فیلم: جاده‌قدیم
  • کارگردان: منیژه حکمت

مینو هر چند همسر دوم بهرام است اما با بچه‌های او و البته خانواده‌اش، روابط بسیار خوبی دارد. او نه‌تنها در جایگاه مادر و همسر، بلکه در جایگاه یک زن شاغل که شغلش ریاست بانک است هم بسیار موفق عمل می‌کند. اما یک روز خبر می‌رسد که زورگیری مینو را مضروب کرده و گریخته. مینو زخمی و ترسیده، هر چند جان سالم به در می‌برد، اما این اتفاق روح و روان او را به‌هم می‌ریزد و ماجرا وقتی سخت‌تر می‌شود که بعد از گیر افتادن ضارب، او اعتراف می‌کند که به مینو تعرض کرده است … فیلم چنان که از پیشینه‌ی کارگردانش هم پیداست داعیه‌ی اجتماعی بودن و مطرح کردن موضوع‌های تلخ جامعه‌ی امروز ایران را دارد. اما البته که این‌ها فقط ادعاهایی‌ست که در عمل به هیچ‌جا نمی‌رسد. مشکل هم از جایی آغاز می‌شود که اصلاً معلوم نیست شخصیت اصلی داستان، یعنی مینو، بالاخره چه می‌گوید و چرا لحظه‌ای عصبی‌ست، لحظه‌ای دیگر مثل دیوانه‌ها خانه را تمیز می‌کند، لحظه‌ای دیگر به این و آن می‌پرد، لحظه‌ای دیگر کابوس می‌بیند و از بهرام دوری می‌کند و باز لحظه‌ای دیگر، جسارت و صراحتی در عمل و کلامش مشاهده می‌شود که تاکنون از او ندیده بودیم؟ قرار است مینو بعد از تعرض، تازه به خودش بیاید و به درک جدیدی از دوروبرش برسد؟ اما مخاطب چه‌گونه قرار است به این درک برسد؟ با چه داستانی؟ تکرار مکرر کابوس‌های مینو، چه فایده‌ای دارد؟ نشان دادن صدباره‌ی ترس‌های او و عقب کشیدن‌هایش از همسر و فرزندان، چه دردی را دوا می‌کند؟ چه می‌شود که او در نهایت تصمیم می‌گیرد نزد مشاور برود و اعتراف کند؟ (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم