شماره‌ی ۵۵۵ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۵۵ مجله‌ی فیلم

رسیدیم به شماره‌ی اسفند؛ شماره‌ای که به گزارش‌های جشنواره‌ی فیلم فجر اختصاص دارد و به دلیل این که برای جمع کردن مطالب باید تا بعد از جشنواره صبر می‌کردیم، دوسه‌ روز دیرتر به دکه‌ها رسید. به‌هرحال فاصله‌ی بین تمام شدن جشنواره تا شروع شماره‌ی بعد از جشنواره آن‌قدر اندک است که دوسه روز تأخیر واقعاً چیزی نیست. عوضش این شماره پر است از مطالبی متنوع درباره‌ی فیلم‌ها، حال و هوا و جزییات جشنواره‌ی سی‌وهفتم. نویسندگان مجله، هر کدام از زاویه‌ای به فیلم‌های حاضر در این دوره نگاه کرده‌اند که نتیجه‌اش مطالب متنوعی شده که برخی‌شان مانند نوشته‌ی پوریا ذوالفقاری عالی ازکار درآمده. این را نمی‌گویم چون پوریا رفیق خوب من است، می‌گویم چون به نظرم واقعاً مطلب خوب و مفید و پر از نکته‌ای‌ست. حتماً بخوانیدش. اما من هم این میان مطلبی دارم با تیتر «صحنه‌های باحال در جشنواره‌ای کم‌حال» که آن‌چنان که از نامش هم پیداست و روی جلد هم مشاهده می‌کنید درباره‌ی صحنه‌ها و سکانس‌های خوب فیلم‌های این دوره، فارغ از کیفیت خودِ فیلم‌ها نوشته‌ام. صحنه‌ها و سکانس‌هایی به‌یادماندنی که به ما گوشزد می‌کنند، سینما همیشه ادامه خواهد داشت و هم‌چنین زندگی.

اما یکی از جذابیت‌های شماره‌ی بعد از جشنواره، بحث انتخاب بهترین فیلم از نگاه نویسندگان و منتقدان مجله است که حتی برای منی که از نتایج خبر داشتم هم باز همان شور و حرارت سابق را داشت و در نهایت هم همان فیلمی اول شد که به نظر من هم بهترین اثر جشنواره بود. در یکی از سنتی‌ترین و جذاب‌ترین بخش‌های مجله، می‌توانید نتایج آرای من و سایر نویسندگان را ببینید و از این که فیلم مورد علاقه‌ی شما در لیست نویسندگان هست یا نه، خوشحال یا ناراحت شوید. و زندگی یعنی همین. خلاصه این‌که فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد.

 

 

فیلم‌های برتر ماه قبل

ـ شیطان Ratsasan  (یادداشت)

ستاره‌ها: ۳/۵ از ۵

 

ـ ملودی کور Andhadhun  (یادداشت)

ستاره‌ها: ۳/۵ از ۵

 

و (اینجا) درباره‌ی این فیلم‌های خوب و حتی عالی

ـ کتاب سبز (Green Book)

ـ تصنیف باستر اسکراگز (The Ballad of Buster Scruggs)

ـ خوشحال مثل لاتزارو (Happy as Lazzaro)

ـ نقطه‌ی اوج (Climax )

ـ لرزه (The Quake)

ـ آسیاب و صلیب (The Mill and the Cross)

ـ در مکانی خلوت (In a Lonely Place)

ـ زندگی و مرگ کلنل بلیمپ (The Life and Death of Colonel Blimp)

 

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌ونه

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌ونه

  • نام فیلم: بیوه‌ها (Widows)
  • کارگردان: استیو مک‌کویین
  • محصول ۲۰۱۸

همسر ورونیکا و گروهش پول هنگفتی را در یک سرقت می‌دزدند اما پلیس همه‌شان را محاصره می‌کند و می‌کشد. ورونیکا که تنها مانده، متوجه می‌شود همسرش دو میلیون دلار از پول‌های یک مرد خطرناک را دزدیده بود و حالا باید طی یک ماه آن را سر جایش برگرداند. او بیوه‌های مردان گروه همسرش را کنار هم جمع می‌کند تا به کمک آن‌ها، پول هنگفتی را که گمان می‌کند همسرش جایی مخفی کرده، بدزدد … فیلم جدید مک‌کویین فیلم متفاوتی در کارنامه‌ی اوست، پر از هیجان و رودست زدن به مخاطب اما این به معنای خوب بودنش نیست. بیوه‌ها، فیلم سردرگمی‌ست. اشاره‌ام به لحظه‌هایی‌ست که مک‌کویین سعی می‌کند به طنازی و کمدی نزدیک شود اما انگار این کار را بلد نیست و در نتیجه موفق نمی‌شود لحن دوگانه‌ی جذابی به کارش ببخشد. نمونه‌ها فراوانند مثل آن جا که قرار است برای عملیات دزدی، ون بخرند و در نتیجه آلیس برای این کار انتخاب می‌شود که خنگ‌بازی‌هایش صحنه‌ای کمیک را رقم می‌زند یا در جایی دیگر همین آلیس قرار است برای گروه تفنگ بخرد که با کلک بامزه‌ای این کار را می‌کند یا حتی در جایی دیگر، آلیس و ورونیکا در فکر این هستند که اگر مرگ راننده‌شان را به اطلاع لیندا برسانند، او به‌شدت ناراحت خواهد شد اما وقتی بعد از این صحنه، بلافاصله به لیندا کات می‌شود، او خیلی راحت و مصمم به زن‌ها می‌گوید باید دنبال راننده‌ی دیگری باشند! این لحظه‌ها، در دل داستان جدی و سیاه نمی‌گنجند و یا مک‌کویین نمی‌تواند این کار را بکند. حتی دقت کنید به مردن آدم‌ها که در جهت همین لحن نیمچه‌طنز فیلم مثل آب خوردن اتفاق می‌افتد، مثلاً مرگ آن سیاهپوست خشن و آدم‌کش که ناگهانی و غافلگیرکننده است و به همین اندازه در فضای کلی اثر خوش نمی‌نشیند. در نتیجه بیوه‌ها لحن نامشخصی دارد که تکلیف‌مان را با آن نمی‌دانیم. (بیشتر…)

خاطره/ مقاله‌ای درباره سینماها و سینماداری در یک شهر شمالی کوچک

خاطره/ مقاله‌ای درباره سینماها و سینماداری در یک شهر شمالی کوچک

راز و رمزهای سینمادارِ پیر

.

  • این نوشته در شماره ۵۵۳ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این نوشته برطبق رسم‌الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

.

چشمه‌کیله، مرغ‌های دریایی و بوی ماهی

مازندران، تنکابن؛ شهری ساحلی و کوچک که در دوران پهلوی «شهسوار» خوانده می‌شد و پس از انقلاب نامش به تنکابن تغییر کرد اما هیچ‌کس آن را با نام جدیدش به یاد نمی‌آورد. شهری که نمادش را می‌توان پل چشمه‌کیله دانست؛ پلی که آلمانی‌ها در زمان سلطنت رضاشاه ساختند. آبی که از زیر این پل رد می‌شود، به دریای خزر می‌ریزد. چه سال‌های گذشته که آبِ در جریان زیر پل فراوان بود و چه حالا که به سمت خشکی می‌رود و تنها گاهگداری و آن هم به دلیل بارش‌های باران کمی جان می‌گیرد، مرغ‌های دریایی، این پل مستحکم را ترک نمی‌کنند. می‌توانید بالای پل بایستید و به سمت مرغ‌ها نان نگه دارید تا آن‌ها به سراغ‌تان بیایند و از دست‌های شما چیزی بگیرند. این صحنه‌ای‌ست که در شهسوار هر روز و هر ساعت می‌بینید و برای محلی‌ها تصویری‌ست عادی و شاید حتی برای آدم‌های بی‌ذوق‌تر و بی‌حوصله‌تر، نه‌چندان زیبا. از روی پل به سمت شمال که بایستید، دریای خزر تا بی‌نهایت جلوی چشم‌های‌تان پهن شده و شاید راز جذابیت این شهر، در همین قسمت و درست روی همین پل شکل گرفته باشد. داستان واقعی ما در این شهر اتفاق می‌افتد، با صدای مرغ‌های دریایی و بوی ماهی و شرجی هوا و پرتقال‌هایش.

روایتی که قرار است در این نوشته به آن بپردازم، شاید با چارچوب «فیلم» همخوانی نداشته باشد اما احتمالاً جذابیت‌ها و رازهایش برای خواننده مجله، شیرین خواهد بود و در عین حال پر از نکته. این نوشته‌ای‌ست میان خاطره و مقاله، میان داستان و واقعیت، میان گذشته و حال. شخصیت اصلی این نوشته، پدربزرگم (پدر مادری) است؛ پیرمرد تندخویی که یکی از معروف‌ترین سینمادارهای شمال کشور بود و برای چرخاندن سینماهایش رازهایی داشت و داستان‌های جذاب و حتی هولناک. روایت هر کدام از این جزئیات، خواننده را به دو مسیر خواهد کشاند که هر دو مسیر در نهایت به یکدیگر خواهند رسید؛ از یک طرف با پیرمردی آشنا خواهد شد که جوانی‌اش را بر سر سینماداری گذاشت، توانست به قدرت و شهرتی برسد، با معروف‌ترین و مهم‌ترین هنرمندان پیش از انقلاب معاشرت و در شهر خود مهمان‌شان کند اما در نهایت قدری ندید و گاه خودخواسته و گاه ناخواسته هر چه که داشت از دست داد و از سوی دیگر با ریزه‌کاری‌های شغل سینماداری در شهری کوچک و ساحلی و آن هم سال‌ها پیش از انقلاب آشنا خواهد شد که حاوی جزییاتی جذاب است. این دو مسیر در نهایت به بزرگراهی می‌رسند که همان سینماست. (بیشتر…)

نگاهی به دو فیلم جدید و جذاب سینمای هند؛ راه و رسم لذت بردن از فیلم هندی!

نگاهی به دو فیلم جدید و جذاب سینمای هند؛ راه و رسم لذت بردن از فیلم هندی!

  • این یادداشت در شماره ۵۵۳ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

.

شیطان Ratsasan 

بازیگران: ویشنو ویشال، سوزان جرج، آمالا پل و …

 نویسنده و کارگردان‌: رام کومار

۱۷۰ دقیقه؛ سال ۲۰۱۸؛ محصول هندوستان

آرون جوانی‌ست عاشق سینما که تمام انرژی‌اش را صرف نوشتن فیلم‌نامه و ارائه‌اش به تهیه‌کننده‌ها می‌کند. او که عاشق فضاهای جنایی‌ست، سعی می‌کند با دنبال کردن خبرهای صفحه حوادث روزنامه‌ها و پیگیری زندگی قاتل‌های معروف سریالی دنیا، برای داستان‌هایش دستمایه جور کند. اما تلاش او برای فروختن فیلم‌نامه‌ بی‌نتیجه است. از طرف دیگر بی‌کاری و بی‌پولی هم به او فشار می‌آورد، در نتیجه تصمیم می‌گیرد به حرف برادرش گوش کند و وارد نیروی پلیس شود. ورود او هم‌زمان است با پیدا شدن جسد دخترهای جوانی که همگی به یک شیوه مشخص به قتل رسیده‌اند. آرون که به دلیل پس‌زمینه ذهنی‌اش، آماده و مشتاق پیگیری جنایت‌ها و رسیدن به قاتل است، سرنخ‌ها را کنار هم می‌چیند تا به نتیجه برسد، هر چند بالادستی‌هایش چندان به او میدان نمی‌دهند و حرف‌هایش را باور نمی‌کنند …

.

ملودی کور Andhadhun 

بازیگران: آیوشمان کهورانا، تابو، رادهیکا آپته و …

فیلم‌نامه: آریجیت بیسواس، یوگش چاندکار، سریرام راغوان، همانث رائو، پوجا لادها سورتی براساس داستانی از اولیویه ترینیه

کارگردان‌: سریرام راغوان

۱۳۹ دقیقه؛ سال ۲۰۱۸؛ محصول هندوستان

آکاش پیانیست جوان نابینایی‌ست که درباره علت نابینایی‌اش به همه می‌گوید در چهارده سالگی بر اثر اصابت توپی به سرش، عصب چشم‌هایش از بین رفته و در نهایت به کوری‌اش منجر شده. او با وجودی که چشمش نمی‌بیند، اما ماهرانه پیانو می‌نوازد و هر روز تمرین می‌کند. آشنایی اتفاقی با دختری به نام سوفی، آکاش را به رستوران پدر سوفی می‌رساند، جایی که به او شغل خوبی پیشنهاد می‌دهند؛ نواختن پیانو برای مشتری‌های رستوران. آکاش این شغل را می‌پذیرد و البته عاشق سوفی هم می‌شود تا این‌که یک روز یکی از بازیگران قدیمی سینمای هند به نام پرامود سینها که مشتری رستوران است، با دیدن هنر آکاش از او دعوت می‌کند به خانه‌اش بیاید و کنسرتی خصوصی به مناسب روز تولد همسرش سیمی برگزار کند. آکاش در ازای مبلغ قابل توجهی پول، این پیشنهاد را می‌پذیرد و روز موعود به خانه بازیگر معروف می‌رود اما در لحظه ورود متوجه می‌شود جسد بازیگر معروف روی زمین افتاده و سیمی به همراه مردی قوی‌هیکل که در گوشه‌ای پنهان شده، قصد لاپوشانی جنایت را دارند … (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم