فیلمهای برتر ماه قبل
ـ گالی بوی Gully Boy (یادداشت)
ستارهها: ۳/۵ از ۵
وقتی فیلمی (کمدی یا جدی) از همان ابتدا با مخاطب قرارداد میبندد که قرار است داستانی شخصیتمحور تعریف کند، مجبور است و «باید» ریزهکاریها را رعایت کند. این یعنی با یک فیلم صرفاً حادثهمحور طرف نیستیم که از قیدوبند شخصیتپردازیهای سفتوسخت و چفتوبستدار رها باشد. این جا باید هر چیزی، دلیل چیز دیگری باشد و شخصیتها را در طول داستان، بیشتر بشناسیم. مطرب از همان ابتدا چنین قانونی با تماشاگر میگذارد اما رعایتش نمیکند. لطفاً شما به این پرسشها جواب بدهید: فؤاد (کیایی) در خانهی نازان، آن خوانندهی مشهور ترک چه میکند؟ نازان روی چه حسابی او را در خانهاش جا داده که با کارهای مشکوک فؤاد هم حتی عذر او را نمیخواهد؟ چرا ابراهیم (پرستویی) و زیبا (شاکردوست)، اینقدر خنگ هستند که متوجه نمیشوند فؤاد در استانبول است و آمریکا نیست؟ زیبا دقیقاً چه مشکلی دارد که برای رفتن سر و دست میشکند؟ ما چه چیزی از مشکلاش دیدهایم که باورش کنیم؟ او در دورههای زنانه شرکت میکند، برای زنها میخواند، پول هم در میآورد و حتی روابطی هم دارد، پس دیگر مشکل چیست؟! اصلاً چهطور میتوانیم باور کنیم ابراهیم خواننده است و عشق به این کار دارد؟ کجا این عشق را دیدهایم؟ عشق فؤاد به خوانندگی کجاست؟ چرا چیزی نمیبینیم؟ و… (بیشتر…)
.
نوبت منم میشه!
خلاصه داستان: مراد جوان بیستودو سالهایست که به همراه خانوادهاش در شهرکی زاغهنشین روزگار فقیرانهای میگذراند. او به شکل پنهانی با دختری به نام سفینا رابطه دارد. سفینا هم که روی مراد بسیار تعصب دارد، مانند او رابطهاش را از خانواده پنهان کرده است. مراد به موسیقی رپ علاقه زیادی دارد و گاهی برای دل خودش اشعاری مینویسد اما هیچگاه به این فکر نیفتاده که خودش میتواند این شعرها را اجرا کند تا این که یک روز با امسی شیر، یک رپر جوان، روبهرو میشود. امسی، مراد را تشویق میکند که دستنوشتههایش را خودش اجرا کند و این آغاز مسیر رو به بالای مراد است که او را با وجود مخالفتهای سرسختانه خانواده و از آن مهمتر، اوضاع و احوال بیرحمانه زندگیاش تبدیل میکند به یک ستاره موفق رپ، ستارهای با نام مستعار «گالی بوی»… (بیشتر…)
راستش من نه مسعود فراستی را میشناسم و نه اصلاً بینندهی برنامهی «هفت» هستم. البته که حرفهای فراستی را شنیدهام و به نظرم سیچهل درصد از نقدهایش از روی غرض و ناجوانمردانه است و باقی کاملاً درست، حالا گیریم لحنش در بیان این نقدها فیلمساز و مخاطب را چندان راضی نکند. او به خیلی از فیلمها بهدرستی میگوید «مزخرف» و بدون تعارف هم میگوید و خیلیوقتها هم از فیلمهایی طرفداری میکند که آدم را در نگاه مستقل او به شک میاندازد. خیلیها از او متنفرند و حتی «روانی» میخوانندش و البته طرفدارهایی هم دارد که من با هر دو جبهه برخورد و صحبت داشتهام و هر کدام دلیل خودشان را برای تنفر و طرفداری دارند که خودشان میدانند. اما فارغ از تمام اینها، فراستی، واژهای را وارد نقد سینمایی کرد که ماندگار شد: «فیلم ماقبل نقد». عرض کردم که من کاری به شخصیت فراستی و حرفهایش ندارم، اما به نظرم این واژه، برای خیلی از فیلمها کاربرد دارد. (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها