چی صدا کنم تو رو؟!؛ سازوکار ترجمه اسامی فیلم‌های خارجی اکران‌شده در سینمای ترکیه با ذکر نمونه‌هایی بامزه

چی صدا کنم تو رو؟!؛ سازوکار ترجمه اسامی فیلم‌های خارجی اکران‌شده در سینمای ترکیه با ذکر نمونه‌هایی بامزه

  • این یادداشت در شماره ۵۳۵ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

زیاد برخورد کرده‌ایم با آدم‌هایی که دو یا سه اسم دارند؛ در شناسنامه یک اسم دارند، در خانه چیز دیگری صدای‌شان می‌زنند و در جمع دوستان هم اسم دیگری دارند. معمولاً هم این تغییر اسم یا به دلیل بیان و ادا کردن راحت‌تر، توسط اطرافیان شخص شکل می‌گیرد، یا به این دلیل که شخص مورد نظر از اسم رسمی‌ای که برایش در شناسنامه در نظر گرفته‌اند، راضی نیست و دوست دارد به نام دیگری صدایش بزنند. در هر دو مورد (شاید بیش‌تر در مورد دوم) تفاوتی بسیار میان اسم اصلی شخص و اسمی که خودش برای خودش در نظر می‌گیرد، وجود دارد که گاه باعث تعجب است. زمانی نگارنده از یکی از همین دوستانی که اسم شناسنامه‌اش با اسم مرسومش فاصله‌ای زیاد داشت، پرسید: «چی صدا کنم تو رو؟!» و او ناخواسته، عالمانه جواب داد: «هر چی! اسم من نشانه خودِ من نیست!». خوب که نگاه کنیم متوجه خواهیم شد این آدم‌ها هستند که به اسم‌های‌شان هویت می‌دهند، نه برعکس. این‌که خیلی‌ها می‌گویند اسم‌ها هویت آدم‌ها هستند، چندان هم نمی‌تواند درست باشد. از جایی به بعد، وقتی اسم کسی را صدا می‌زنیم، خودِ آن آدم با تمام مشخصات ظاهری و درونی‌اش جلوی چشم ما می‌آید و تکلیف‌مان را با او روشن می‌کند. این‌جاست که دیگر اسم، بخشی از هویت شخص هم هست. جواب ناخواسته‌فلسفی آن دوست، غلط نیست، اما زیاده‌روی‌ست! (بیشتر…)

نگاهی به فیلم جزیره‌ ناو جنگی The Battleship Island

نگاهی به فیلم جزیره‌ ناو جنگی The Battleship Island

  • بازیگران: هوانگ جون‌مین ـ سو جی‌ساب ـ سونگ جونگ کی و …
  • نویسنده و کارگردان: سئونگ وان ریو
  • ۱۳۲ دقیقه؛ سال ۲۰۱۷؛ محصول کره‌ جنوبی
  • این یادداشت در شماره‌ ۵۳۲ مجله‌ «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله‌ «فیلم» تنظیم شده است
  • ستار‌ه‌ها: ۳ از ۵

 

نتیجه‌گیریِ خوبِ کره‌ای‌ها

 

خلاصه داستان: لی کانگ اوک، رهبر یک گروه موسیقی به همراه دخترش سو هی، به دلیلی واهی توسط ژاپنی ها دستگیر و به معدن زغال سنگ فرستاده  می‌شوند تا کار کنند. معدنی که معدنچیانش، کارگران کره‌ای بدبختی هستند که در بدترین شرایط معیشتی زندگی می‌کنند و رئیس آن هم مرد سنگدلی به نام شیمازاکی‌ست … (بیشتر…)

از ماست که بر ماست

قرار بود در حد یک کامنت کوتاه برای مجله‌ی «فیلم»، با کارگردان جوانی که فیلمش همین حالا روی پرده است گپی تلفنی بزنم. نمی‌دانم اسم ایشان را بگویم یا نه. از یک طرف دوست دارم بگویم، اما از دیگر هم به خودم می‌گویم، دو روز دیگر، شاید پشیمان شوم از بردن نامِ او. بگویم؟ نگویم؟ … نمی‌گویم. خلاصه. زنگ زدم به موبایل این آقا. بعد از اولین بوق، تماس را قطع کرد. به این فکر کردم شاید جایی بوده که نتوانسته جواب بدهد و خب این حرکت طبیعی‌ست. بعد برای این‌که مشخص کنم من کی هستم و از کجا زنگ می‌زنم، اس‌ام‌اس دادم که: «آقای فلانی، من فلانی هستم از مجله‌ی فیلم. دوسه دقیقه اگر وقت دارید، با هم صحبت کنیم.» جوابی نیامد تا چهار ساعت بعد که جناب ایشان اس‌ام‌اس دادند: «سلام. بفرمایید»! یعنی آن‌قدر کلاس ایشان بالا بود که حتی نام «فیلم» هم تأثیری روی‌شان نداشت و انگار نه انگار! حالا اصلاً کاری به قدرت نام مجله ندارم که خیلی‌ها آرزوی‌شان است با آن‌ها مصاحبه‌ای بکند و گپی بزند و اسم‌شان چاپ شود. این به کنار. مثلاً فرض می‌کنیم این آقا، از مجله‌ی «فیلم» متنفر بودند و نخواستند با این مجله حرف بزنند. اما این وسط بحث روابط اجتماعی و شخصیت و درک چه می‌شود؟ گیریم من دارم پشت تلفن آتش می‌گیرم و نیاز به کمک شما دارم، شما باید بعد از دیدن اس‌ام‌اس من، به جای زنگ زدن، چنان اس‌ام‌اسی بدهید؟ که یعنی مثلاً خیلی «کول» هستید و اصلاً این‌که من کی هستم و چه می‌خواهم برای‌تان مهم نیست؟ که یعنی: «اگر کاری داری، دوباره زنگ بزن. من عمراً زنگ نمی‌زنم! خیال کردی!» و من در طول این سه سالی که در مجله هستم، خیلی زیاد با این موارد برخورد کرده‌ام. آقا و خانم محترمِ «هنرمند»، چنان جواب تلفن را نمی‌دهد یا چنان می‌گوید وقت ندارم و نمی‌توانم و نمی‌شود و چه و چه و چه، که شما گمان می‌کنید ایشان رییس شرکت مایکروسافتی، مدیرعامل کمپانی برادران وارنری، چیزی هستند.

همیشه دادمان از این هواست که: «سینمای ما، فیلم‌های ما، چرا چنین است و چنان؟» اما من می‌گویم: «سینما یعنی آدم‌هایی که در آن کار می‌کنند. وگرنه خودِ سینما آدم نیست که بد باشد یا خوب. این ماییم که سینما را می‌سازیم و چون خودمان نه اخلاق داریم، نه درک، در نتیجه حاصلی هم که از ما روی پرده به عنوان فیلم می‌آید، همینی‌ست که می‌بینیم. چیز بیش‌تری هم نباید انتظار داشت. تا وقتی ما آدم‌های درستی نباشیم، سینمای درستی هم نخواهیم داشت.» و این در تمام سطوح دیگر جامعه هم صدق می‌کند.

جواب اس‌ام‌اس آن آقای به اصطلاح کارگردان را، با اس‌ام‌اس دیگری دادم: «ممنون. وقت گذشت» و خب قطعاً دیگر با این جناب گپی نخواهم زد. آخر زرد بودن هم حد و اندازه‌ای دارد. اما قطعاً به آن عزیزانی که خیلی درست و به وقت و با رویی باز گپ می‌زنند و ابایی از در دسترس بودن و جواب تلفن دادن و یا سر وقت سرِ قرار حاضر شدن ندارند، درود می‌فرستم و حسابی ارادت دارم.

شماره‌ی ۵۳۲ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۳۲ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی اول آبان هم از راه رسید در حالی‌که این روزها، اکران فیلم‌های خارجی، بحث اول سینمای ایران است. بحثی که به نظرم هم لوس است و هم لوث. پوریا ذوالفقاری، در صفحه‌ی شخصی‌اش در فیس‌بوک خیلی‌خوب به این مطلب پرداخته و از زایه‌ی درستی به ماجرا نگاه کرده. پوریا به این مطلب اشاره کرده که آقایان هنوز بر سر فیلم‌های خودشان، با تمام چارچوب‌های تعریف‌شده و خشک سینمای ایران، هزار جور بامبول سرهم می‌کنند و پایین می‌کشند و توقیف می‌کنند و بیانیه می‌دهند و فلان و بهمان. با این بساط، اکران فیلم خارجی به بهانه‌های مختلف، چه کاربردی دارد یا چه دردی را دوا می‌کند؟  اصلاً کاری به این بهانه‌ها ندارم و هر کسی از ظن خود شد یار این قضیه، اما چیزی که می‌خواهم بگویم این است: آقایان! خانم‌ها! ای شمایی که به فکر تفریحات سالم ملت هستید و می‌خواهید ما را به روز نگه دارید و به‌زور چیزهایی به ما قالب کنید؛ ما در خانه و پای لپ‌تاپ و تلویزیون هشتاد اینچ مدل QLED و پای پرده‌های ویدیوپروجکشن‌هامان می‌نشینیم و فیلم‌ها را با خیال راحت و بدون سانسور و بدون دیالوگ‌های «پس گردنی» و البته در کنار معشوق می‌بینیم و کِیف‌مان را می‌کنیم. لطفاً شما خیرخواه ما نشوید و ماجرا را جوری جلوه ندهید که انگار قرار است کار خیلی جذابی انجام بدهید. این را هم بگویم که شما اگر غریزه‌ی اصلی را هم بدون سانسور روی پرده نمایش بدهید، باز من یکی که برای دیدن فیلم نخواهم آمد، چون فقط بحث سانسور مطرح نیست، پای ده‌ها چیز دیگر هم وسط است که شما شرایطش را ندارید. بگذریم. این شماره من یک یادداشت با نام «نتیجه‌گیری خوب کره‌ای‌ها» درباره‌ی فیلم کره‌ای جزیره‌ی ناو جنگی (ریو سئونگ وان) نوشته‌ام که پیشنهاد می‌کنم فیلم را حتماً ببینید. یادداشت را هم نخواندید، چیزی از دست نمی‌دهید. خلاصه این‌که فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود، بخوانید. ضرر ندارد. فیلم‌های خارجی‌ را هم همان در خانه ببینید، بهتر است.

 

 

شماره‌ی ۵۲۹ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۲۹ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی اول شهریور هم با کلی مطلب خواندنی منتشر شد. دو تا از مطالبی که توصیه می‌کنم حتماً بخوانید، یکی مصاحبه‌ی آقای گلمکانی‌ست با سروش رضایی که چند سالی‌ست انیمیشن‌هایش با نام برند «سوریلند» در فضای مجازی دست به دست می‌چرخد و حسابی معروف شده است. مصاحبه‌ی بامزه‌ای از کار در آمده و نشان می‌دهد که می‌شود فقط با کمی خلاقیت و البته مقدار زیادی شانس (!) هم پول‌دار شد، هم معروف. مطلب بعدی در بخش سینمای جهان چاپ شده و درباره‌ی بازیگرانی‌ست که در فیلم‌ها صرفاً در نقش جسد ظاهر می‌شوند و اتفاقاً پول خوبی هم به جیب می‌زنند. این مطلب نشان می‌دهد این بازیگران برای این‌که جسد خوبی باشند، چه می‌کنند و چه‌قدر دستمزد می‌گیرند. به هر حال مردن هم راه و روش خودش را دارد! اما مطالب من: یک یادداشت نوشته‌ام بر ساعت ۵ عصر (مهران مدیری) با نام «پنجاه سالگی» که همینجا بگویم فیلم نسبتاً موفقی‌ست. یادداشت بعدی‌ام با نام «ذاتاً کلیشه‌ای» را بر بیست‌و‌یک روز بعد (محمدرضا خردمندان) نوشته‌ام که از تیتر یادداشت هم پیداست که نظرم درباره‌ی فیلم چیست. یادداشت سوم را هم بر یک فیلم خوب خارجی به نام شهر گمشده‌ی زد (جیمز گری) نوشته‌ام که دیدنش را قطعاً توصیه می‌کنم. حالا یادداشت را هم نخواندید، چیزی را از دست نداده‌اید، اما فیلم را نبینید، حتماً چیزی را از دست می‌دهید…در نهایت فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد…. آب را هم هدر ندهید لطفاً، مراعات کنید.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم