ماهی بهتازگی پسرش را در تصادف اتوموبیل از دست داده. او که به همراه دایی و مادرش در سوادکوه زندگی میکند، حال و روز بدی دارد. مردم هم پشت سرش حرفهایی می زنند. او ماجرایی عاشقانه را در جوانی پشت سر گذاشته که هنوز هم ورد زبانهاست. ورود ناگهانی بهروز معشوقهی قدیمیاش به روستا، همهچیز را تغییر میدهد … مثل این است که دو فیلم کوتاه را بهزور به هم چسبانده باشند. در حالی که داریم به ماجرای ماهی و زندگیاش در روستا عادت میکنیم، ناگهان همراه سارا، نامزد بهروز به تهران سفر میکنیم و ماجراهای بیمعنای درگیری او و برادرش بر سر فروش خانه و ماجرای مادر دیوانهشان را دنبال میکنیم که مشخص نیست چرا باید اینگونه باشد. در نهایت هم معلوم نمیشود فیلم قرار است دربارهی چه چیز حرف بزند. (بیشتر…)
یکی از هیجانانگیزترین شمارههای مجله برای من زمانی که خوانندهاش بودم، همین شماره بود. بعد از جشنواره و دیدن فیلمها، منتظر میماندم ببینم نویسندگان مجله کدام فیلم را به عنوان فیلم اول خودشان معرفی میکنند. حالا که خودم بخشی از مجله هستم، این هیجان به بخشهای دیگر منتقل شده است. مثلاً به حساب و کتاب برای انتخابهای خودم در نظرسنجی. در این شماره، سیوشش منتقد و نویسندهی مجله، نظرهای خودشان را دربارهی بهترینهای جشنواره دادهاند و من هم به همین شکل. بخش دیگری از هیجان ماجرا هم به این برمیگردد که در هر بخش میدانم چه فیلمی و چه کسی اول شده و هیچکس دیگری نمیداند تا زمانی که مجله را باز کند! از آن هیجانهای موذیانه!
اما غیر از این نظرسنجی، مطلبی نوشتهام با عنوان «جهان داره به کدوم سمت میره لاله؟!» که فیلمهای جشنواره را از منظر شعار و شعارزدگی بررسی کردهام. به نظرم خواندنش خالی از لطف نباشد. امسال هر چند فیلمها تعدادشان کم بود، اما شعار بیش از همیشه شنیده میشد. گزارشهای جشنوارهای در این شماره پروپیمان است. مثلاً پیشنهاد میکنم مطلب پوریا ذوالفقاری را حتماً بخوانید، نه به خاطر این که رفیقم است، بلکه چون اغلب گزارشها را خواندهام و گمان میکنم یکی از بهترین مطالب این شماره است.
مطلب دیگر من هم در بخش «سینمای جهان» یادداشتیست دربارهی فیلم فوقالعادهی جیمز فرانکو هنرمندفاجعه، با نام «آن بالا، کنار هیچکاک و لین». اگر فیلم را دیدهاید، بد نیست این یادداشت را هم بخوانید. البته به نظرم بهتر است فیلم اتاق (تامی وایزو، ۲۰۰۳) را هم ببینید. یکی از بدترین فیلمهای کالت تاریخ سینما که هنرمندفاجعه روایتیست از نحوهی ساخت این فیلم و زندگی نویسنده و کارگردان عجیب و مطلقاً بیاستعدادش. امیدوارم بعد از خواندن مطلب، مخصوصاً وقتی اتاق را دیده باشید، عصبانی نشوید!
خلاصه این که «فیلم» بخرید و فیلم ببینید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد.
هر چه دشواریهای زندگیمان بیشتر باشد، به همان نسبت، تصویر جذاب یک گل، بیشتر تحت تأثیرمان قرار میدهد. اشکهایی که جاری میشود ـ اگر جاری شود ـ در واکنش به غمانگیز بودن تصویر نیست، بلکه به دلیل زیبایی آن است.
اگر زندگی دشوار نبود، زیبایی جذابیتی را که داشت، نمیداشت. اگر برنامهای داشتیم برای درست کردن «رباتی» که بتواند از زیبایی لذت ببرد، مجبور بودیم کاری بهظاهر ظالمانه انجام دهیم، این که مطمئن شویم بتواند از خودش متنفر باشد، احساس سرخوردگی و اغتشاش کند، رنج بکشد و آرزو کند ای کاش رنج نمیبرد زیرا با چنین پسزمینهای است که هنرِ زیبا به عوض آن که فقط خوب باشد، برایمان اهمیت پیدا میکند. جای نگرانی نیست، چون تا چند قرن آینده، به حدی مشکل خواهیم داشت که تصاویر «قشنگ» در خظر از دست دادن نفوذشان بر ما نخواهند بود.
توضیح: املای کلمات، فاصلهگذاریها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.
پینوشت: قبلاً همینجا بارها دربارهی آلن دوباتن صحبت کردهام و بخشهایی از کتابهای مختلفش را آوردهام. برای مشاهدهی آنها، میتوانید به بخش «تکگویی درونی» بروید. این عارف، دانشمند، فیلسوف، جامعهشناس، روانشناس و از همه مهمتر، نویسنده، کاری با شما میکند که به دوروبرتان نگاهی دقیقتر بیندازید و معنای زندگی را جستجو کنید. باعث میشود به هر حال حتی شده توجیهی برای زندگی کردنتان پیدا کنید. این مرد عالیست و خواندن کتابهایش بر هر انسانی واجب.
بازیگران: آنا نعمتی ـ امیرعلی دانایی ـ رضا اکبرپور و …
نویسنده و کارگردان: حسین نمازی
۸۵ دقیقه؛ سال ۱۳۹۶
ستارهها: ۲ از ۵
این یادداشت در شماره ۵۳۷ مجله «فیلم» منتشر شده است
رسمالخط این یادداشت بر طبق رسمالخط مجله «فیلم» تنظیم شده است
آنها را نشناختیم…
خلاصه داستان: لیلا عطارد به بیمارستان محل کار همسرش محسن که در بخش انبار کار میکند، آمده تا جواب آزمایشش را بگیرد. او در بین شلوغی بیمارستان به دوستش زری و همسرش رضا برمیخورد. زری که آپاندیسش ترکیده، نیاز سریع به عمل جراحی دارد و رضا که پولی در بساط ندارد، متوجه میشود تاریخ استفاده از دفترچه بیمه زری هم سر آمده. او سرگردان در پی راه حل، به لیلا رو میاندازد تا دفترچهاش را با کلکی به جای دفترچه همسرش جا بزند و عمل انجام بگیرد. لیلا با اصرار و خواهشهای رضا و البته با ترس و لرز، در نهایت قبول میکند که دفترچهاش را به زری بدهد و این آغاز گرفتاریهاست … (بیشتر…)
بازیگران: کالین فارل ـ نیکول کیدمن ـ بری کیوگن و …
فیلمنامه: یورگوس لانتیموس ـ افتیمیس فیلیپو
کارگردان: یورگوس لانتیموس
۱۲۱ دقیقه؛ محصول انگلستان، ایرلند، آمریکا؛ سال ۲۰۱۷
ستارهها: ۳/۵ از ۵
این یادداشت در شماره ۵۳۷ مجله «فیلم» منتشر شده است
رسمالخط این یادداشت بر طبق رسمالخط مجله «فیلم» تنظیم شده است
لای پنجره را باز بگذار…
خلاصه داستان: استیون جراح قلب است. او با مارتین، پسر جوانی که پدرش بیمار او بوده و هنگام عمل قلب از دنیا رفته، رابطهای صمیمانه دارد. بخشی از دلیل این رابطه، عذاب وجدان استیون است چون او یکی از جراحان حاضر در عمل بود. مارتین دائم به استیون سر میزند و با او درددل میکند. استیون هم هر چند وقت زیادی ندارد اما هر طور شده پای حرفهای مارتین مینشیند و با او اینطرف و آنطرف میرود. مارتین هم گاهی برای استیون هدیه میآورد و کمکم پای مارتین به خانه استیون باز میشود. استیون هم به دعوت مارتین به خانه آنها میرود و مادر مارتین را ملاقات میکند. هر چه میگذرد، سر زدنهای مارتین به استیون جنبهای مزاحمتآمیز به خود میگیرد تا اینکه، باب، پسر نوجوان استیون، دچار فلجی موقت میشود. آزمایشها و تستهای پزشکی چیزی درباره این فلجی نمیگویند اما کمکم مشخص میشود انگار پای مارتین و یک انتقام عجیب وسط است … (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها