کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شماره‌ی شصت‌ونُه

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شماره‌ی شصت‌ونُه

  •  نام فیلم: آب‌های سیاه (Dark Waters)
  • کارگردان: تاد هینز
  • محصول: ۲۰۱۹

راب بیلوت وکیل مدافعی‌ست که درگیر پرونده‌ای محیط زیستی می‌شود؛ دوست خانوادگی‌شان به او خبر می‌دهد تمام دام‌هایش در حال مرگ‌ومیر هستند. نتیجه‌ی تحقیقات کشاورز به این‌جا رسیده که شرکت شیمیایی بزرگی که در نزدیکی مزرعه‌ی او قرار دارد، پس‌مانده‌هایش را به آب‌های شرب سرازیر می‌کند. راب هر چه جلوتر می‌رود متوجه می‌شود با تشکیلات خطرناک و عظیمی در افتاده و به این راحتی‌ها نمی‌تواند حرفش را به کرسی بنشاند … داستان روان و نه‌چندان هیجان‌انگیز راب بیلوت، همان ماجرای همیشگی درافتادن یک فرد با سیستمی عظیم و مافیایی‌ست. سیستمی که می‌تواند فرد را در میان چرخ‌دنده‌های خود خرد کند. اما راب مصمم است هر طور شده از پس کار بربیاید و برای این امر، خودش را وقف می‌کند طوری که از خانواده‌اش دور می‌ماند. فیلم روند جذابی دارد و تنها پرسشی که می‌تواند ذهن را مشغول کند این است که آیا راب در نهایت موفق می‌شود یا نه. مارک روفالو در نقش راب، همدلی‌برانگیز و عالی بازی می‌کند. راب بیلوت واقعی هم در صحنه‌ای کوتاه از فیلم دیده می‌شود. این داستانی واقعی‌ست. (بیشتر…)

بیست‌ونهمین کتاب سال سینمای ایران

بیست‌ونهمین کتاب سال سینمای ایران

بیست‌ونهمین سالنامه‌ی سینمای ایران هم چند روز پس از شماره‌ی ویژه‌ی نوروز منتشر شد. سالنامه‌ای که پرونده‌ای درباره‌ی سینماگران زن ایرانی دارد و سعی می‌کند با یادداشت‌هایی از نویسندگان مختلف، نگاهی به اوضاع و احوال فیلم‌سازان زن ایرانی بیندازد، فیلم‌های‌شان را مرور کند و نشان بدهد آن‌ها چه‌گونه و چه‌قدر در تاریخ سینمای این سرزمین تأثیرگذار بوده‌اند. از میان این یادداشت‌ها، من هم مطلبی سه‌ صفحه‌ای نوشته‌ام با تیتر «حرف زن یکیه!» که مروری گذرا بر فیلم‌سازان زن تک‌فیلمه‌ی سینمای ایران دارد. فیلم‌سازانی گاه مهجور و ناشناخته که تنها با یک فیلم، به قسمتی از تاریخ سینمای این سرزمین پیوند خورده‌اند. البته تعداد این فیلم‌سازان خیلی بیش‌تر از آن چیزی‌ست که من در این یادداشت اشاره کرده‌ام اما از آن جایی که تک‌فیلمه‌ها حس‌و‌حال مرموزی دارند که در خطوط ابتدایی مطلب سه صفحه‌ای‌ام درباره‌ی این حس‌وحال نوشته‌ام، سعی کرده‌ام فقط به چند نام تکیه و توجه خواننده را به این بخش کم‌تردیده‌شده‌ی سینمای ایران معطوف کنم.

بخش‌های سنتی کتاب سال هم همچنان پابرجاست: از مرور خبرهای سال تا مرور تک‌تک فیلم‌هایی که سال ۹۸ اکران شد و تا رصد کردن جشنواره‌ها و ریزه‌کاری‌های دیگر.

دو شماره‌ی سنگین را پشت سر گذاشتیم و لازم است از مدیر هنری و صفحه‌بند مجله یعنی محمد نباتی‌نژاد، از جواد موسوی، نمونه‌خوان مجله و البته از سمانه نیک‌اختر تشکر کنم که اگر دقت و تلاش‌شان نبود، این دو شماره به نتیجه‌ای نمی‌رسید. در مدت صفحه‌بندی این دو شماره، بسیار اذیت‌شان کردم و می‌دانم که از دست خرده‌فرمایش‌های من خسته شدند ولی تحمل کردند و با انرژی مضاعف، کار را به اتمام رساندند. به هر حال به خاطر همکاری خوب‌شان تشکر می‌کنم. مثل چند سال گذشته، ساعت‌های جذابی را کنار هم گذراندیم که اگر غرغرها و فشارهای من را نادیده بگیریم، خاطره‌ای شیرین برای‌مان به جا ماند.

این آخرین شماره‌ی سال ۹۸ هم به دست شما رسید. به شرط حیات، در سال ۹۹ هم منتظرمان باشید.

شماره‌ی ۵۶۹ مجله‌ی «فیلم»

شماره‌ی ۵۶۹ مجله‌ی «فیلم»

از آنجایی که دیگر قرار نیست به پیشواز نوروز برویم، تصمیم گرفتم لااقل به پیشواز شماره‌ی نوروزی مجله‌ی «فیلم» بروم. شماره‌ای که فردا منتشر خواهد شد و علاوه بر بخش‌های سنتی‌ای مانند بهاریه‌ها و سبد نوروزی، یک غافلگیری اساسی هم دارد. اول از همه پیشنهاد می‌کنم بهاریه‌ی سروش صحت، یار ثابت شماره‌های نوروز را بخوانید. فوق‌العاده بامزه و خنده‌دار است. مناسب حال‌وهوای عجیب و غریب این روزهای ما. خودتان می‌دانید کدام «حال‌وهوا» را می‌گویم، نمی‌خواهم اسم آن «ملعون» را ببرم.

بخش «سینمای جهان» این شماره، پربارتر از همیشه است و حسابی متنوع. از نقد سریال بگیرید تا یک مطلب مثل همیشه پروپیمان از شهرام جعفری‌نژاد درباره‌ی زوج‌های کمدین تاریخ سینما که حسابی خواندنی‌ست. «سبد نوروزی» هم مانند هر سال مربوط می‌شود به مرور فیلم‌های مهمی که سال پیش در جهان اکران شد. من در این بخش، درباره‌ی دو فیلم نوشته‌ام. به نظرم دستکش طلایی (فاتح آکین) عجیب‌ترین و خشن‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین فیلم سال قبل بود و قطعاً دیدنش را به افراد نازک‌دل توصیه نمی‌کنم. فاتح آکین کاری می‌کند کارستان و چنان بی‌پرده است که مو بر تن‌تان سیخ خواهد شد. دنیایی که او در فیلم ترسیم می‌کند، معنادار است و من سعی کرده‌ام این موضوع را توضیح بدهم. فیلم دوم اتاق فرار (آدام رابیتل) است. یک فیلم هیجان‌انگیز و جذاب از سری‌فیلم‌هایی‌ که تعدادی آدم در یک مکان بدون راه فرار اسیر می‌شوند و باید خودشان را نجات بدهند. بقیه‌ی دوستان، هر کدام یک فیلم معرفی کرده‌اند که خواهید خواند.

اما غافلگیری بامزه‌ی این شماره، بخش جدیدی‌ست که در این تعطیلی‌های اجباری و غیراجباری، حسابی سرگرم‌تان خواهد کرد. ۴۳ نفر از منتقدان و نویسندگان، هر کدام پنج فیلم برای دیدن انتخاب کرده‌اند. نتیجه‌اش یکی از مفرح‌ترین بخش‌های این شماره است که برای خواننده‌هایی که دنبال فیلم می‌گردند، حسابی جذاب خواهد بود. منبعی از فیلم‌های خوب که بارها می‌شود به آن رجوع کرد. من هم هر چند خسیسم و چندان اهل پیشنهاد دادن فیلم نیستم، انتخاب‌های خودم را نوشته‌ام؛ اولین مواردی که به ذهنم می‌رسید. در متن کوتاهی که برای این بخش نوشته‌ام، درباره‌ی خلق‌و‌خوی فیلم‌بینی‌ام چند خطی توضیح داده‌ام که برای دوستانی که مدام از من انتظار دارند فیلم معرفی کنم، راه‌گشا خواهد بود!

این هم شماره‌‌ی نوروز. می‌توانید خودتان را سرگرم کنید. و خلاصه این‌ که: فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصت بود بخوانید، ضرر ندارد.

نگاهی به سکانس‌ها، لحظه‌ها و نکته‌های مهم فیلم‌های خوب و بد جشنواره سی‌وهشتم فجر

نگاهی به سکانس‌ها، لحظه‌ها و نکته‌های مهم فیلم‌های خوب و بد جشنواره سی‌وهشتم فجر

  •  این یادداشت در شماره ۵۶۸ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

 

 

با همین چیزها…

.

یکی از پرسروصداترین جشنواره تمام دوران‌ها تمام شد و این بار نه‌تنها مدت‌ها قبل از شروع آن و در حین برگزاری‌اش، بلکه تا مدت‌ها پس از پایانش هم حرف و حدیث‌ها ادامه دارد. تحریم‌ها، جنگ و دعواها، بدوبیراه گفتن‌ها، خط‌کشی‌ها و … سی‌وهشتمین دوره فیلم فجر را چنان احاطه کرده بود که بوی خون از آن به مشام می‌رسید! اما چیزی که مغفول ماند خودِ فیلم‌ها بودند. نه فیلم‌سازها، نه بازیگرها و عوامل دیگر، بلکه خودِ فیلم‌ها.

 آیا می‌توان بدون در نظر گرفتن این که چه کسی فیلم را ساخته، چه کسانی پشت آن بوده‌اند و چه‌طور ساخته شده، فیلمی را دوست داشت؟ این از آن پرسش‌های مهم و حیاتی‌ست که شاید باید بیش‌تر روی آن تمرکز کنیم. فیلم‌ها فارغ از سازندگان‌شان هستند یا همراه با آن‌ها جلو می‌آیند؟ در نتیجه‌گیری نهایی درباره یک فیلم، باید شخصیت و اعتبار و هویت سازندگان فیلم را هم دخیل کرد و با توجه به آن، درباره کلیت یک فیلم نظر داد یا نه؟ یکی از مهم‌ترین مثال‌ها درباره این پرسش‌ها مستند عظیم پیروزی اراده است که لنی ریفنشتال آن را درباره عظمت نازی‌ها و هیتلر ساخت. هنوز هم محل بحث و پرسش این است که آیا باید فارغ از محتوا، به این مستند شاهکار نگاه کرد یا نمی‌توان مضمونش را نادیده گرفت و باید تروخشک را با هم سوزاند؟ می‌توانیم محدوده این پرسش‌ها را بزرگ‌تر هم بکنیم: آیا می‌توان یک فیلم را فارغ از حال و روز یک جامعه دوست داشت؟ می‌توان با وجود تمام مصیبت‌های روزگاری نامراد، همچنان از دیدن فیلم‌ها لذت برد؟ راستش جواب قطعی به این‌ها، شاید کار چندان درستی نباشد یا اصلاً نیازی به پاسخی قطعی وجود نداشته باشد. (بیشتر…)

قاعده‌ی کلی

قاعده‌ی کلی

آسان‌ترین راه از دست دادن یک مرد این است که کاملاً گوش به فرمانش بشوی. اگر بکوشی مثل او فکر کنی، مثل او حس کنی، مثل او رفتار کنی هیچ جذابیتی برایت نمی‌ماند. این قاعده نه‌فقط در مورد مردها، در مورد زن‌ها هم صدق می‌کند. آدم چرا باید کسی را دوست داشته باشد که درباره‌اش فکر نمی‌کند و نمی‌کوشد سر از کارها و رفتارهایش در بیاورد؟

.

پی‌نوشت: باب اسرار کتابی بود که من را به قونیه کشاند. در رفت‌وبرگشت‌های مدام به استانبول، همیشه در فکر رفتن به قونیه بودم. خواندن این کتاب، آن‌چنان حس خوبی در من ایجاد کرد که دفعه‌ی قبل، در نهایت تصمیمم را عملی کردم. فضای غریب کتاب، داستان شمس و مولانا، رابطه‌ی آن‌ها و توصیف فضای آشنای محل زندگی این دو مرد، با همراهی یک خط داستانی از روزگار امروز و در هم فرو رفتن گذشته‌ای دور و حالی نزدیک، کتابی چنان پرکشش برای من ساخت که برای رفتن به قونیه و تجربه‌ی آن حس و حال، تعلل نکردم. با دیدن مقبره‌ی مولانا در قونیه، فرو رفتن در حال‌وهوای عجیبش و البته گشت‌وگذار در ریزه‌کاری‌های این شهر غریب، که حتی پای آدم‌های محلی هم به آن‌جا نرسیده، خودم را در یک داستان پرکشش حس می‌کردم، داستانی به سبک باب اسرار.

.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم