به مناسبت ششصدمین شماره مجله «فیلم»: از شماره صدوچند تا ششصد

به مناسبت ششصدمین شماره مجله «فیلم»: از شماره صدوچند تا ششصد

  • این یادداشت در شماره ۱۸ مجله «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم امروز» تنظیم شده است

.

آخر این چه کاری بود که از من خواستید؟!

.

یادم نیست اولین مواجهه‌ام با «فیلم» کِی، کجا و چه‌گونه بود. هر چه به عقب برمی‌گردم تصاویر ذهنی‌ام درباره خیلی چیزها، تارتر و محورتر می‌شوند، طوری که انگار این خودم نبودم که چیزهایی از سر گذراندم. گذشت زمان، هم ترسناک است، هم گاهی تسلی‌دهنده. اما در نظر من، بیش‌تر ترسناک است چون هم ما را به پیری و مرگ نزدیک می‌کند و هم این‌که به خیلی چیزهایی که نباید عادت کنیم، عادت‌مان می‌دهد. البته عادت هم خودش خوبی‌هایی دارد و بدی‌هایی. این از آن بحث‌هایی‌ست که هر چه جلوتر برویم، پیچیده‌تر می‌شود و در نهایت شاید به نتیجه خاصی هم نرسد. باید از آن عبور کنم. فقط می‌خواستم بگویم در این گذر زمان بی‌رحم، که هر روز پیرتر می‌شویم و هر روز این احتمال وجود دارد که امعا و احشا بدن‌مان علیه خودمان شورش کنند و کار دست‌مان بدهند، تصاویری گنگ و نامشخص از قسمت‌های حتی مهم زندگی‌ام به یاد می‌آورم که خیلی دوست دارم واضح‌شان کنم. دوست دارم لنز را بچرخانم تا همه‌چیز شفاف به چشمم بیاید، اما حیف که این‌گونه نخواهد شد. گاهی البته جرقه‌هایی در ذهن می‌خورَد و برخی تصاویر واضح می‌شوند اما برای من، لااقل درباره نوع و شکل و زمان مواجه شدنم با مجله «فیلم»، هر چه تلاش کردم جرقه‌ای نخورد که نخورد. (بیشتر…)

پراکنده‌گویی‌های یک نویسنده جشنواره‌رو

پراکنده‌گویی‌های یک نویسنده جشنواره‌رو

 

  • این یادداشت در شماره ۱۱ مجله «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم امروز» تنظیم شده است

.

موقعیتِ من

.

حیف شد که امسال پردیس ملت نبودیم. به هزارویک دلیل خیلی جای بهتری بود. لابیرنتی بود که می‌شد در راهروهایش گم شد. می‌شد رفت بیرون و میان درخت‌های پارک ملت قدم زد. می‌شد در سالنی خلوت نشست و بدون دغدغه کرونا، فیلم تماشا کرد. می‌شد خیلی کارهای دیگر هم کرد. اما خب مسئولان برگزاری جشنواره، این بار هم با کلی حرف‌وحدیث کارشان را آغاز کردند. روی دل‌مان ماند یک سال جشنواره بی‌حرف‌وحدیث برگزار شود.

.

بعد از پایان لایه‌های دروغ‌ و هنگام خروج از سالن، رامین سهراب، کارگردان فیلم را دیدم که چهره‌اش دمغ است. از واکنش‌های هنگام نمایش فیلم راضی نبود. راستش دلم برایش سوخت. آدم سال‌ها ساکن کشوری مانند فنلاند باشد، بعد تصمیم بگیرد در ایران فیلم بسازد و آخرش هم هنگام نمایش فیلمش در جشنواره‌ای در تهران با واکنش‌هایی نه‌چندان خوب مواجه شود، خیلی سنگین به نظر می‌رسد! (بیشتر…)

شماره‌ی ۸ مجله‌ی «فیلم امروز»

شماره‌ی ۸ مجله‌ی «فیلم امروز»

مطالب پروپیمان این شماره از تیترهای روی جلد آن هم پیداست. البته صفحه‌های داخلی مجله هم به اندازه‌ی روی جلدش، وزن دارد. من در این شماره، یادداشتی دو صفحه‌ای نوشته‌ام بر گشت ارشاد ۳ (سعید سهیلی). فیلمی که بعد از بازگشایی مجدد سالن‌های سینما پرفروش‌ترین شد و بار دیگر ثابت کرد که همچنان سینمای به‌اصطلاح کمدی، روی بورس است و روی بورس نیز خواهد ماند. همیشه پیشنهاد می‌کنم ابتدا فیلم را ببینید و سپس اگر حوصله داشتید یادداشت من را بخوانید. این بار می‌خواهم بگویم اگر حوصله داشتید، فقط یادداشت من را بخوانید! همین!

در نهایت این‌که فیلم ببینید و «فیلم امروز» را همین امروز بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصت داشتید بخوانید. ضرر ندارد.

.

 

نگاهی به فیلم بره Lamb

نگاهی به فیلم بره Lamb

  • بازیگران: نومی راپاس ـ هیلمیر سنار گواناسون ـ بیورن هیلنور هارالدسون  و…
  • نویسندگان فیلم‌نامه: والدیمار یوهانسون ـ شون سیگاردسن
  • کارگردان: والدیمار یوهانسون
  • ۱۰۶ دقیقه؛ محصول ایسلند، سوئد، لهستان؛ سال ۲۰۲۱
  • ستاره‌ها: ۳/۵ از ۵
  • این یادداشت در شماره ۷ مجله «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم امروز» تنظیم شده است

 

ترسناک، مفرح، خیال‌انگیز

 

ماریا و اینگوار زوجی هستند که در منطقه‌ای کوهستانی روزگار می‌گذرانند. کار آن‌ها دام‌داری و کشاورزی‌ست و البته مانند سرمای منطقه محل زندگی‌شان، رابطه تقریباً سردی نیز با یکدیگر دارند. یک روز بر اثر اتفاقی عجیب، یکی از گوسفندان‌شان بره‌ای به دنیا می‌آورد که نیمی از بدنش شبیه انسان‌هاست. ماریا و اینگوار که بر اثر حادثه‌ای بچه‌شان را از دست داده‌اند، تصمیم می‌گیرد این بره نیمه‌انسان/نیمه‌حیوان را به خانه ببرند و بزرگ کنند…

(بیشتر…)

یادی از نرسی کُرکیا

یادی از نرسی کُرکیا

  • این یادداشت در شماره ۶ مجله «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم امروز» تنظیم شده است

.

بدمنی که عاشق هاچ زنبور عسل بود

.

شاید به یادشان نیاوریم، شاید فکر کنیم کار مهمی نکرده‌اند، شاید تصور کنیم سینما بدون حضور آن‌ها هم سینما می‌شد اما واقعیت این است که خیلی از آدم‌های این سینما که چنین تصوری درباره‌شان داریم، بخش مهمی از تاریخ تصویری این ممکلت را ساخته‌اند و شانه‌های‌شان ستونی بوده برای نسل‌های بعد. متأسفانه از این افرادِ دست‌کم‌گرفته‌شده در سینمای ما به‌وفور یافت می‌شوند. افرادی که نه‌تنها در حافظه‌ها بلکه حتی در جست‌وجوهای اینترنتی نیز اطلاعات‌‌ غلطی از کارنامه و کارهای‌شان وجود دارد. یکی از این نام‌ها که نزدیک به چهل دهه در این سینما فعالیت کرد و به شکلی خودخواسته غالباً در نقش‌های منفی ظاهر شد، نرسی کُرکیا بود. هنرپیشه‌ای خوش‌تیپ و البته به گفته همکاران و دوستانش منضبط و بادیسیپلین که در واقع قهرمان بوکس و موتورسواری بود. حکایت ورود او به سینما جالب است؛ یک روز خسرو پرویزی به تماشای مسابقه موتورسواری نشسته بود که چشمش به یکی از موتورسواران خوش‌استایل خورد و همان جا تصمیم گرفت او را در فیلمی بازی دهد. این آغاز کار نرسی کرکیا بود. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم