نگاهی به بازی آنتونی هاپکینز در بقایای روز The Remains of the Day

نگاهی به بازی آنتونی هاپکینز در بقایای روز The Remains of the Day

  • این یادداشت در شماره ۳ مجله «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم امروز» تنظیم شده است

.

چشم‌هایش…

.

بقایای روز فیلمی‌ست تمام و کمال متعلق به آنتونی هاپکینز. او در این‌جا بیش از هر فیلم دیگری سررشته کار را در دست دارد. نقش او، مرد میان‌سالی‌ست به نام استیونز که یک خدمتکار حرفه‌ای‌ست. خدمتکاری که در عمارتی اعیانی کار می‌کند. صاحب این عمارت اعیانی، مردی انگلیسی و سیاست‌مداری مشهور است که در بحبوحه جنگ جهانی دوم از آلمانی‌ها حمایت می‌کند. او با برگزاری جلسه‌های مهم، اوضاع و احوال جامعه را زیر نظر دارد. این در حالی‌ست که استیونز بدون توجه به اتفاق‌های جامعه، فقط به کارش می‌پردازد. برای او اهمیتی ندارد که آن بیرون چه غوغایی به پاست. او آدمی خشک و شق‌ورق با لباس‌هایی همیشه‌اتوکشیده و موهایی همیشه‌روغن‌زده است که کلیه امور آن عمارت اعیانی را زیر نظر دارد. آدمی به‌شدت دقیق و وسواسی و منظم که کارش بر هر چیز دیگری برایش ارجحیت دارد، چه عشق به پدر باشد، چه عشق به جنس مخالف و چه تحولات سیاسی و اجتماعی و جنگ و خون‌ریزی. (بیشتر…)

نکته‌ای از فیلم «هیچ‌کس»؛ لذتِ آبکش کردن!

نکته‌ای از فیلم «هیچ‌کس»؛ لذتِ آبکش کردن!

  •  این یادداشت روز دوشنبه بیست‌وهفت اردیبهشت در روزنامه‌ی «اعتماد» منتشر شده است

هیچ‌کس (ایلیا نایشولر، ۲۰۲۱) نمونه‌ی یک فیلم‌ اکشن / جناییِ تیپیکال ا‌ست که در آن یک مرد آرام، دوباره به گذشته‌ی خشونت‌بارش برمی‌گردد تا به همه و به‌خصوص خانواده‌اش ثابت کند که اتفاقاً اهل کنار آمدن و پس کشیدن و به‌اصطلاح خودمان «سوسول‌بازی» نیست. فیلم با ریتمی تند و طراحی‌ خلاقانه‌ی صحنه‌های درگیری سعی می‌کند تماشاگر را مرعوب کند. شخصیت اصلی، گرفتار یک باند خطرناک روسی می‌شود (خودِ کارگردان هم اهل روسیه است) و دمار از روزگار تک‌تک‌شان در می‌آورد. چیزی که تا انتهای داستان شاهدش خواهید بود، کشتار و قتل‌عام و خون‌ریزی و صحنه‌های اسلوموشن از آ‌دم‌هایی‌ست که مانند برگ درخت روی زمین می‌ریزند. گمانم برای ساختن صحنه‌های خشونت‌بار فیلم و پرداختن شتک‌های خون، چندصد لیتر خون مصنوعی مصرف کرده باشند. موضوع من نه نقد این فیلم، بلکه همین شتک‌های خون است. (بیشتر…)

پرویز فنی‌زاده؛ یک زندگی تلخ، کوتاه اما پربار

پرویز فنی‌زاده؛ یک زندگی تلخ، کوتاه اما پربار

چه‌طور می‌شود بازیگری که تنها ۴۲ سال زندگی کرد، در این‌همه نقش‌ خوب حضور داشت؟ خوش‌شانس بود یا باهوش و مستعد؟ اگر در نظر بگیریم که او تنها در پانزده فیلم و دو سریال بازی کرد و با هر نقش، قدمی رو به جلو گذاشت و همه‌ی آن آثار هم به مهم‌ترین آثار دوران خودشان تبدیل شدند، آن‌وقت است که دیگر نقش شانس را باید نادیده بگیریم. پرویز فنی‌زاده، بازیگر بزرگی بود که اتفاقاً شانس یاری‌اش نکرد. این را می‌توانیم از پایان تلخ زندگی‌اش دریابیم. (بیشتر…)

خسرو هریتاش؛ حکایت یک آدم سربه‌زیر

خسرو هریتاش؛ حکایت یک آدم سربه‌زیر

سینمای ایران (بخوانید جامعه‌ی ایرانی) با انسان‌هایی که میانه‌ای با هوارکشی و جوسازی نداشته باشند، میانه‌ای ندارد. هر کسی هوچی‌گری بلد باشد، معمولاً موفق‌تر است و کارش زودتر راه می‌افتد. سینمای ایران هیچ‌وقت میانه‌ای با انسان‌های «اهل» و باسواد نداشت و این حکایت تلخ را می‌توانیم در زندگی خسرو هریتاش به‌روشنی ببینیم؛ یکی از فیلم‌سازان کم‌قدردیده‌ی سینمای ایران. او حتی به اندازه‌ای که فیلم‌های به نمایش درنیامده‌ و نایابش (برهنه تا ظهر با سرعت و ملکوت) مشتاقان زیادی برای دیدن دارند، هواخواه ندارد. در واقع آن‌هایی که کنجکاو تماشای این فیلم‌ها هستند، برای این نیست که هریتاش و سینمایش را بشناسند. دلیلش این است که مثلاً برهنه… صحنه‌های بی‌پروایی دارد! هریتاش به عنوان انسانی آرام، سربه‌زیر و به دور از قیل‌وقال، برای‌ کسی کنجکاوی‌برانگیز نیست. سینمای ایران (جامعه‌ی ایرانی) قیل‌وقال دوست دارد. (بیشتر…)

ده سکانس از ده فیلم جشنواره سی‌ونهم فیلم فجر

ده سکانس از ده فیلم جشنواره سی‌ونهم فیلم فجر

پیچاندن کرونا

.

  • این یادداشت در شماره ۵۸۱ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم» منتشر شده است

.

جشنواره دیگری را هم پشت سر گذاشتیم و این‌بار البته کرونا را هم در جشنواره پشت سر گذاشتیم تا فعلاً زنده در رفته باشیم. راستش نمی‌دانم شرکت در جشنواره امسال، به دلیل وجود این ویروس منحوس کار درستی بود یا نه. در واقع اولین پرسشی که چه در ابتدا و چه در انتهای جشنواره فیلم فجر از خودم پرسیدم این بود: آیا ارزشش را دارد؟ آیا ارزشش را داشت؟ همچنان چند روز بعد از جشنواره منتظر بودم علایم کرونا بروز پیدا کند و هر روز که علامتی نمی‌دیدم، به این فکر می‌کردم که کرونا را پیچانده‌ام. در واقع کرونا پشت درهای بسته سالن‌های نمایش ماند تا بتوانیم شانزده فیلم سودای سیمرغ را تماشا کنیم. ده سکانس برتر از میان ده فیلم این جشنواره را انتخاب کرده‌ام و درباره‌شان حرف زده‌ام. سکانس‌هایی که بدون در نظر گرفتن خوبی و بدی فیلم‌ها انتخاب شده‌اند و قرار است به تنهایی گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند. انصافاً اگر برای هر کدام از این فیلم‌ها کرونا می‌گرفتم خودم را نمی‌بخشیدم، اما کرونا گرفتن برای این سکانس‌ها، باز بدک نیست، می‌شود توجیهش کرد، کمی تا قسمتی می‌ارزد. (بیشتر…)

تاروپود

تاروپود

این ریزه‌کاری‌هاست که کلیتی جذاب می‌سازد. مهم نیست مخاطب متوجه آن‌ها بشود یا نه، اما وقت گذاشتن برای همان ریزه‌کاری‌ها و بافتن تاروپودی ظریف، اتفاقاً خواهی‌نخواهی در کلیت ماجرا تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود حس‌وحال کلی فضای داستان، فیلم، نقاشی یا هر اثر هنری دیگری، به سمت‌وسوی کاری قدرتمند برود. انگار برهم‌نمایی همین ریزه‌کاری‌هاست که انرژی مثبتی برای اثر هنری فراهم می‌کند و همه‌چیز همین انرژی‌ست. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم